سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024


۱۳۹۹/۱۰/۲۱ / /
خورشید می‌دزدند
«رناته برگمان»، نام مستعار زنانه نویسنده مردی است آلمانی‌زبان که با همین نام ساختگی، مشهور و شناخته شد. نوشته‌های بسیار دارد و کتاب‌هایی که در آنها، گاه سخت طنازی می‌کند. از جمله آنها، به گونه‌ای خود زندگی‌نوشت بانویی هشتاد و دو ساله است که از روزگار دیروز و امروز آلمان و آلمانی‌ها می‌نویسد. بعضی از طنازی‌هایش فقط آلمانی نیستند، می‌توانند متعلق به هر جا باشند. از بخت خوش، این اثر به فارسی هم درآمده است: شیرین نیستم، فقط قند دارم. حکایت زنان و مردانی به سن و سال او یعنی سال‌‌های هشتاد زندگی و زندگی امروز آدم‌ها. قصدم، شناساندن این بانو- آقای رناته برگمان نیست که نگاه متفاوت او است که از کناره آن نگاه، حاشیه‌های بسیار جاری‌اند. جایی در این خودزندگی‌نوشت به مشاغل امروز آدم‌ها هم می‌پردازد. از آن جمله است، به سولاریوم پناه بردن آدم‌ها و به گونه‌ای خود- کباب‌سازی. یعنی برنزه و سیاه کردن خود. آنچه مایکل جانسون، روزگاری، کاری به عکس کرد که می‌دانیم چه بر سرش آمد. چه بلاهایی، بلا! رناته برگمان، به مشاغلی چون فال‌بینی برای سگ و گربه‌های خانگی هم می‌پردازد و با آن البته روانکاوی اینها هم و باز صدالبته چه روانکاوی‌ای! بیشتر روان دزدی صاحبان آنها و دوشیدن‌شان است. کاست‌فروشی‌ها و البته ساندویچ زدن و ناخن کاشتن و جز اینها که برخی جهانی‌اند. در این میان، اما «تکه‌ای» پرانده که قابل تامل است و آن در وصف همان سولاریوم بازی است. می‌نویسد: اینها، صاحبان سالن‌های سولاریوم نور خورشید را می‌دزدند و برایش پول هم می‌گیرند. حالا بگذریم که بانو رناته چون بوی کباب شدن پوست آدم‌ها را می‌شنود، گمان می‌کند، کباب می‌پزند. نه آن «خرکباب» می‌کنند. مثل‌ها و حکایت‌های افسانه‌ای. گمان می‌کند، رستوران چینی است و بعد می‌بیند، نه اینجا، نور دزدی است و می‌گوید: به سن و سال ما نمی‌خورد و با دوستش می‌زند بیرون. این نگاهش، جذاب بود: دزدیدن خورشید به گونه‌ای شاعرانه هم هست، بیشتر به قد و قواره سهراب سپهری شاعر خودمان می‌خورد.