مسعود میر| شاید 3دهه پیش بود که ما دلخوش شدیم به یک فیلم جادویی. حرف از پناهبردن به یک ماشین لباسشویی بود و پرتشدن به تونل زمان و سر خوردن تا کودکی پدری که کودکانههای فرزندش را به رسمیت نمیشناخت و فقط نمره20 میخواست. پدر که به سفرجادویی پرت شد، تازه یادش افتاد که خودش هم روزگاری کودک بوده و پر از شیطنت و شور و گاهی تنبلی و مملو از بازیگوشی. سفرجادویی آن روزها برای ما یک فیلم نبود، بلکه فرصتی بود برای کندن از خستگی کلاس و بیحوصلگی خانه و پا به سینما گذاشتن برای تماشای جادو.
حالا 3دهه بعد …