امیرعلی و برادرش آن روز با هم قهر بودند و صبح روز دوم تیرماه، سرباز جوان دیرتر به زندان میرسد؛ چون میخواست برادرش از خواب بیدار شود و به او بگوید: «من با تو آشتی کردم، دوستت دارم، مراقب خودت باش.» صبح روز حمله، پدرش او را به زندان میرساند و دو ساعت بعد، خبر، همهجای شهر میپیچد: «اوین را زدند».