پنجشنبه 11 اردیبهشت، اولین شب جمعه بعد از انفجار اسکله رجایی، احوال و چهره بندر، مثل لحاف چهل تکهای بود با زیرکارسیاه که گل به گل وصلههای سرخ بر تنش نشسته باشد؛ بعضی خانوادهها که جنازه عزیزشان را تحویل گرفته بودند، از عصر به تنها گورستان شهر رفتند که پای مزار نو گریه کنند. دیوار خیلی از کوچهها سیاهپوش بود و از خانههایش صدای شیون میآمد. مردمی که گمشدهای داشتند، مردد بین خنده و گریه تا تقاطع امید و ناامیدی میرفتند و دست خالی برمیگشتند.