یکشنبه / ۲۹ تیر / ۱۴۰۴ - 20 July, 2025
 سایت سرگرمی روز / ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

حکایت شنیدنی بی عقل و با عقل از مثنوی مولوی

حکایت شنیدنی بی عقل و با عقل از مثنوی مولوی
مردی که از فهم و کمال سهمی داشت و از مال دنیا بهره‌ای نداشت پیاده از شهری به شهر دیگر سفر می‌کرد. در میان راه به یک مرد عرب رسید که شتری داشت و دو جوال بزرگ بر آن بار کرده بود و خودش هم بر بالای دو لنگه بار نشسته بود و آواز می‌خواند و از همان راه می‌رفت.