«باوان» از آن دسته واژگانی است که فقط کردها عمق معنای آن را متوجه میشوند. از آن واژگان ترجمهگریزی که در هر زبانی وجود دارند و از راه ترجمه فقط میتوان به معنای حدودی آنها نزدیک شد. در فارسی به «نور چشم» یا «جگرگوشه» نزدیک است، هرچند هیچکدام حرارت و عشقی که باوان دارد را ندارند. باوان محبتی است که در رگ و پی تو آمیخته، چونان که باوان خود توست، یا نه، حتی عزیزتر.