اسفندیار را اندیشه بازگشت و پشتکردن به پیشنهاد پدر نبود و زارىهاى مادر خردمند مهرورزش بیهوده ماند و با آنکه مىدانست رستم والاتر از آن است که تن به خواسته بىشرمانه گشتاسب دهد و کتفروبسته در پیشگاه گشتاسب زانو زند، بر آن شد تا سپاه برگرفته به سوى زابلستان رود.