ایستاده کنار زمین بازی بچهها، بین چندین تاب و سرسره و الاکلنگ، اما ذهنش، میدان جنگی است بیپرچم، بیمرز. هر بار که پسرش از سرسره بالا میرود، آن چند ثانیه کوتاه تعلیق میان آسمان و زمین کش میآید؛ بلندتر از یک عمر. درست اندازه تمام این سه سال انتظار. او دیگر معنای انتظار را زیسته است؛