دردهای تن خسته مُلک، یکی، دوتا نیست! هرجا که بساط کاویدن را پهن کنی، انگار قبر نالهای را نبش کردهای که از زیر خروارها خاکش، جسد دردهای چالشده بیرون میزند و آه و افغان، مانند چاهی که به نفت رسیده باشد، فوران میکند. این مُلک حالا چنین شده که در کنار سیاست و فرهنگ و البته اقتصاد، نالههای دیگری دارد. پای درددل کارگرش که بنشینی، تقریبا از همان جنس احوال را میبینی که با اهل تولید نشستهای و از باب درددل، لَختی با آنها همآوایی کردهای. منشی فلان بنگاه خصوصی همان میزان ولع مهاجرت در سر دارد که پزشکش! …