کاروان به پیش میرود و ابرهای خاکستری چتری بر رهگذران چالاک گسترانده که به قصد صعود قله، راه را پیش میبرند و با خیال ریزش بهمن در جدال با مین با تمام ناملایمات هرچند خسته و شکسته هم از باب دل و هم از باب اعضای تن، سوار بر اسبانی چابک که آنان نیز در هم فرو رفته و فرو خفتهاند، به مقصد میرسند. اینجا که رسیدهاند جبههای نیست که همقطار قطاری از رگبار تیر و کمانی باشد که سری را به قصد سقوط دشمن نشانه میرود، که استعارهای است از جنس پیشمرگ و پیشمرگانی از قوم کُرد که دلالت بر مردانگی و اسطورهسازی …