ساعت حوالی چهار عصر اوایل اردیبهشت پایتخت است. آفتاب غافلگیرکنندهای از راه رسیده و پشت چراغ قرمز تقاطع بهشتی و قائممقام قیامت است. همه عجله دارند، یکی از رانندهها دستش را تا آرنج از شیشه ماشین بیرون آورده و جوری تندتند عقب و جلو میکند که بیشباهت به شناکردن نیست.