داریوش مهرجویی برای من فراتر از کارگردانی نامدار و شهیر بود؛ او فیلسوفی زنده در سینما بود. هر فیلمش نهتنها روایت درامی یگانه، بلکه روح زمانه و روح آدمهایش بود. هر قاب، هر نگاه، هر سکوت و هر حرکت، تمامیت جهان شخصیتها، جامعه و زمانه را در خود داشت، حتی مرگ تراژیکش.