به گزارش تجارت ایدهآل، غروب آن روز شوم را هنوز خوب به یاد دارم ۲۴ ساله بودم واز سرکار در فروشگاه لباس به خانه برمیگشتم. هوا کمی سرد و خیابان شلوغ بود. چشمم به دختری افتاد که کنار خیابان ایستاده بود. نمیدانم چرا، ولی پایم روی ترمز قرارگرفت. اسمش سمیرا بود. انگار یک جور چشمان