شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

خود راه بگویدت


خود راه بگویدت

مرحوم آیت الله سید میرزا حسن صالحی در سال ۱۳۰۶ شمسی در روستای رخنه از توابع فریمان چشم به جهان گشود و تحت آموزه های پدر و مادر خود بزرگ شد

مرحوم آیت الله سید میرزا حسن صالحی در سال ۱۳۰۶ شمسی در روستای رخنه از توابع فریمان چشم به جهان گشود و تحت آموزه های پدر و مادر خود بزرگ شد. در دوران كودكی شاهد جریان كشف حجاب و نهضت گوهرشاد بوده و آبان سال ۱۳۲۳ در حوزه مشهد مستقر و از محضر استادانی چون مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری و آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی و آیت الله العظمی حاج سید محمد هادی میلانی بهره مند شد و به مدت بیش از نیم قرن به تدریس علوم دینی در شبستان های مسجد جامع گوهرشاد پرداخت. ایشان به ویژه در ابعاد اخلاقی و معنوی تأثیری ماندگار بر طلاب و فاضلان حوزه داشته است. استاد محمدرضا حكیمی در مقاله حاضر به جایگاه علمی و عملی ایشان اشاره می كند.

جوامع بشری به دو چیز نیاز مبرم دارند: اصالت و رسالت. اصالت جوامع بشری به فرهنگ آن جوامع است. جامعه هایی كه دارای فرهنگ نیستند از حیات اصیل انسانی به دورند و به یقین، فرهنگ های اصیل نیز با یك قرن و دو قرن و سه قرن در جامعه ها پدید نمی آیند و شكل نمی پذیرند. فرهنگ اصیل فرهنگ هایی چونان، فرهنگ ایران است و فرهنگ مصر و هند و یونان. ملت هایی كه در چند قرن اخیر شكل گرفته اند، مانند آمریكا هرچند فرهنگ صنعتی، اقتصادی، سیاسی و استعماری داشته باشند لیكن فرهنگ انسانی ندارند؛ اجتماعی كه هنوز مسئله مهم آپارتاید را- كه اسلام ۱۴ قرن پیش، آن هم در جزیره العرب آن روز آن را حل كرد حل نكرده- چگونه جامعه ای انسانی است. این كشور از نظر اصالت، ملتی بی فرهنگ هستند و خنده آور است كه مدّعیند می خواهند برقرار كننده «نظم نوین» باشند و به نام حمایت از «دموكراسی» همه گونه جنایات را مرتكب می شوند، كه از جمله جسارت به آرامگاه صاحب نهج البلاغه است، كتابی كه از قرن ۱۷ در فرانسه منتخباتی از آن ترجمه و چاپ شد و چه بسیار به آنان آداب آموخت. جسارت به آرامگاهی كه سقراط اگر بود بر آن سجده می برد، بزرگ ترین حیوانیت خوك وار است. پس فرهنگ برای جوامع لازم است، چون اصالت و اصل و ریشه هر جامعه ای به فرهنگ است. جامعه ای كه فرهنگ ندارد در واقع جامعه ای حیوانی است.

دومین چیزی كه برای جوامع لازم است، رسالت است. هر جامعه ای باید خود را مكلف بداند به دانستن ارزش های اصیل عملی و رشد دادن به حركت انسانی به وسیله آن- ان الحیاه عقیده و جهاد-، حیات بدون عقیده مرگ است و عقیده به ارزش ها بدون فداكاری در راه نشر و نفوذ دادن آنها بدتر از مرگ. الناس موتی و اهل العلم احیاء؛ مردم بی دانش مرده اند و دانشوران زنده. اگر جامعه حركت و رشد نداشته باشد مرده است، اگر فرهنگ نداشته باشد، انسانی نیست. به جز دارا بودن فرهنگ اصیل ریشه دار باید حركت رشد دهنده نیز داشته باشد. اگر از تحرك باز ایستاد مردار خواهد شد. از این روست كه حضرت صادق(ع) می فرماید: «اكتب علمك و بث فی اخوانك؛ كتاب بنویسید و كتاب هایتان را منتشر كنید.» این دستور حضرت صادق(ع) است. كی؟! و در چه زمانی؟! در ۱۳۰۰ سال پیش كه كتاب ها و اندیشه هایتان را به داخل جامعه و آگاهی های سالم را میان مردم ببرید، تا جامعه رشد داشته باشد و رسالت.

پس دو امر ركن اجتماع بشری است: اصالت و رسالت و به تعبیری فرهنگ و دانش. تمامی آگاهان و مطلعان می دانند دینی كه بیشتر از هر چیز بر دانش تكیه كرده و بر «رسالت» نشر دانش تأكید ورزیده ، دین اسلام است و اگر دانش در جامعه ای گسترش پیدا كرد زندگی ساز و رسالت آور است.

پیامبر اصالت و رسالت، در آغازین سخن خود، پس از مبعوث گشتن به رسالت، به جامعه تعلیم و آگاهی داده است: «قولوا: لا اله الا الله تفلحوا» .

كلمه «قولوا» در آن هنگام به كار می رود كه بخواهند تعلیم دهند. به خصوص كه از نظر لغت عرب در معنی «قال» ، اعتقاد نهفته است. از این رو ماده «قول» به «باء» نیز متعدی می شود، می گویند: «زید قال بهذا الامر؛ یعنی زید معتقد به این امر است.» پس در ماده قول اعتقاد نهفته است و پیامبر اكرم(ص) می فرماید: از سر اعتقاد و باور بگویید لا الا الا الله تا رستگار شوید »و این فهرست وارترین و كوتاه ترین جمله ای است كه بشر را از بدبختی ها، بیچارگی ها و رنج ها و غل و زنجیرها می رهاند و انسان را به آزادی می رساند؛ زیرا انسان را از محدود به نامحدود منتقل می كند و از عبودیت هر انسانی در هر مقام منزه می سازد. اگرچه ارسطو گفته است، طبقه بردگان در جامعه لازم است، اما علی(ع) می فرماید: «لا تكن عبد غیرك... برده هیچ كس مباش. تو آزاد آفریده شده ای.» پس اولین كلمه پیامبر(ص) تعلیم بوده است. از این رو در روایات آمده است كه «بالتعلیم ارسلت لما ارسلت» . همچنین قرآن، پیامبر(ص) را معلم معرفی كرده است: «و یعلمهم الكتاب والحكمه» .

پس بنگرید كه جایگاه علم در جامعه اسلامی كجاست و از چه ارزشی برخوردار است و آیات و روایات بسیاری در تعریف علم و عالم آمده است. «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» ؟ «یرفع الله الذین آمنوا منكم والذین أوتوا العلم درجات و...» در ضمن باید بدانیم كه اگر امری و مقوله ای، فاسد و صالح داشت و ما آن را مطلق بستاییم و معیارهای شناخت فاسد و صالح آن را مشخص نكنیم، ارزشی نیست بلكه ضد ارزش است.

پس مربی بزرگ و ارزش گذار اول باید مرز میان عالم صالح و فاسد را تعیین و تبیین كند تا جوامع گمراه نگردند و این كار را كرده است. امام حسن عسكری(ع) می فرمایند: از امیر المؤمنین(ع) پرسیدند:«بدترین آفریدگان خدا پس از ابلیس و فرعون و... كیانند؟» گفت: «علما در صورتی كه فاسد باشند.» پس اسلام به حكم این كه تنها دین ارشاد و تربیت است، علم را ستایش می كند، عالم را می ستاید، لیكن فرق نیز می گذارد و مرز میان عالم صالح و عالم فاسد (علماء سوء) را مشخص می كند. كتاب شریف «كافی» ، باب هایی درباره عالمان بد و پرهیز دادن از آنها دارد. علامه مجلسی نیز در «بحار الانوار» این احادیث را آورده است. كتاب مهم «معراج السعاده» نیز به این امر توجه داده است.

پس مسلمان آگاه بیدار كسی است كه دو كار را به انجام رساند: نخست به دنبال عالم برود و آن گاه به دنبال تشخیص عالم صالح، تا سال ها از كسی پیروی نكند و بعد به چاه درافتد.

جامعه ایرانی به حس اسلامیت خویش همیشه به دنبال عالمانی صالح بوده است و در حال پیروی از آنان.

جامعه با روحیه اسلامی خود آگاه است كه باید پیرو عالم با عمل و انسان رشد یافته باشد و انسان رشد یافته آن است كه علم و عمل، شناخت و كردار صالح را با هم داشته باشد. آن چنان كه قرآن انسان و جامعه تراز خود را چنین توصیف می كند:

- الذین آمنوا و عملواالصالحات- آنان كه شناخت از نفس الامر پیدا كرده و بدان عمل می كنند و این شناخت از نفس الامر هم به جز از راه وحی دست نمی دهد و از فلسفه ها و مكاتب قدیم و جدید و شرق و غرب به دست نمی آید، تمامی آنها اختلاف است و آراء و نظرات گوناگون. بلی، فیلسوف واقعیت را می بیند و بیان می كند، اما از منظر چشم خویش؛ از این رو الزاماً مطالبش حقیقت نیست و حقیقت به قول ابن سینا در «التعلیقات» با عقل فلسفی به دست نمی آید. خواجه در «نقدالمحصل» می گوید: وحی به ما چیزهایی را می آموزد كه عقل نمی تواند بیاموزد، ولی دید انبیاء، دید نافذ الهی است كه متصل به باطن كائنات است. از این رو میرفندرسكی می گوید: علم انبیاء خطابردار نیست، چون اولی است و علم حكما خطابردار است، چون نظری است و هر نظری را نظری در پی هست. پس وظیفه انسان مسلمان است كه پیرو علم و عالم باشد و عالم صالح و فاسد را بشناسد و از غیر عالم پیروی نكند و از عالم صالح پیروی كند كه او در عصر غیبت حجت خداست. نكته ای را این جا یادآور می شوم كه قرآن می فرماید: «هدی للمتقین»؛ من انسانی را تربیت و هدایت می كنم كه خودبان و خویشتن دار باشد و نگاهبان خویش. پس تقوی ملاك هدایت الهی است و نمی شود قرآن تقوی را ملاك هدایت قرار داده باشد و از سویی قرآن كتاب هدایت ابدی باشد و راه رسیدن به تقوی را نگفته باشد. قرآن راه تقوی را چنین بیان می كند: «اعدلوا هو اقرب للتقوی» . بلی راه تقوی عدالت است، چه عدالت نفسی، چه عدالت خانوادگی و چه عدالت اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، معیشتی و...

پس از این مقدمات، از این خوشحالم كه احترام عالم در درون توده های مسلمان و مؤمن هنوز محفوظ است و با وجود این كه الحق والانصاف در این دوره برخی از علماء به تكالیفشان عمل نكرده اند، اما مسلمانان به خاطر فطرت الهی و ولای اهل بیت(ع) و حسب علم، الحمدالله در گوشه و كنار به تكریم از علماء و بزرگان قیام می كنند.

استاد محمدرضا حكیمی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید