جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

طریقت ماندگاری


طریقت ماندگاری

ملاحظاتی در باب اهمیت رمان های ماندگار تارخ

ابزار ما برای شناخت معارف بشری و آنچه سبب‌ساز اخلاقیات و تفکرات حاکم بر جامعه‌مان شده، محدود و مشکوک است. نمی‌توان به هیچ ابزاری به طور کامل اعتمادکرد و نمی‌توان هر گفته و گمانی را هم وسیله‌ای برای شناخت روندها و اندیشه‌های بشری دانست.

اما ادبیات و خاصه رمان ابزار مهم و قابل اعتنایی است که همواره برای شناخت بیشتر جهان استفاده شده است. رمان، با تکیه بر روند زندگی اشخاص و خطی روایی بر بستر زندگی روزمره آنها درکی از تاریخ را به مخاطبانش منتقل می کند. هر رمانی در کنار اتکا به ابزارهای فنی و خلاقیت های داستان پردازی، متکی است بر شکل زندگی آدمیان در تاریخ وقوع حوادث اثر و تفکرات رایج و معضلات فردی و عمومی زمان تولیدش؛ بنابراین اگر مجاز به تجزیه و تقسیم لذت های نهفته در رمانی باشیم، می توانیم از یک دسته لذت های هنری و داستانی و دسته ای لذت های تاریخی، اجتماعی و سیاسی حرف بزنیم.

رمان هم افراد را نمایش می دهد و هم زمینه های اجتماعی را باز می تاباند،هم مایه های روان شناسانه، هم جامعه شناسانه دارد. به همین دلیل علاوه بر عنصر خلاقیت و لذت هنری از راه های دست یافتن به روند تاریخی فکر بشر و خلقیات او در دوران های مختلف است. ما با رمان ها به هنجارهایی که پشت سر گذاشته ایم و ریشه های اخلاقیاتی که از گذشته به ما رسیده پی می بریم و امکان دیدن نوع حرکت انسان، جامعه را در طول تاریخ پیدا می کنیم. رمان از این وجه آینه ای است پیش چشم بشریت؛ اما آیا این آینه شفاف است و تصویرش بدون ابهام؟ حتما پاسخ منفی است.

تصویری که آینه ای چون رمان از ما نشان می دهد، آمیخته به خلاقیت ها و تمایلات مؤلف و همچنین تمهیدات هنری و تزئینی است. از سوی دیگر پر از ابهامات زبانی و معنایی است که به سبب گذر تاریخ و تطور ادبیات رخ می دهد،پس آینه ای که خود را در آن می بینیم، غبار گرفته و ناهموار است، اما از معدود ابزارهایی است که برای شناخت و درک خود به عنوان بشر در اختیار داریم، بنابراین چشم پوشی از آن منطقی نیست. از راه های هموار کردن و نزدیکی بیشتر آینه ای چون رمان به شفافیت نقدها، بازخوانی ها و بازبینی هایی است که پس از سال ها علاقه مندان ادبیات یا نشریات و رسانه های تخصصی انجام می دهند. اقتباس ها و فعالیت های گابه گاه محیط های آکادمیک ـ اگر از جمود و تعصب فاصله بگیرند ـ هم در یافتن افق های تازه مؤثر است. از درون همین بازنگری هاست که می توان تا حدودی زوایای تاریک و مبهم تاریخی- فکری نهفته در هر اثری را آزمود. با وجود این؛ اما هیچ یک از این عوامل باز هم رمان را تبدیل به اثری وفادار و صادق نسبت به تاریخ نمی کند. رمان از آن جهت هنر است که آمیخته به تخیل مؤلف است و در برابر هر تفسیر صریحی نافرمانی می کند. از اصلی ترین دلایل ماندگاری آثار هنری همین فرار از صراحت است. اثر هنری پدیده ای پیچیده و چند وجهی است، رمان را هم عقلانیت می سازد و هم تخیل به مانند معماری که بر آمده از تفکر ریاضی ـ علمی، خلاقیت هنری و فرهنگ عمومی است. مذهب، تمایلات غریزی و تضاد گاه خشن نیروهای متخاصم اجتماعی، از عوامل اساسی ظهور رمان است. می توان اینها را با عنوان فلسفه، جنسیت و سیاست هم معرفی کرد. هر رمان بزرگی از این سه عامل ساخته می شود و این سه عامل در نقد رمان مورد بررسی قرار می گیرد.

تاریخ بشر به نوعی تاریخ عقاید و مذاهب (فلسفه ها)،تحولات غریزی،عشق و روابط عاطفی (جنسیت) و تضادهای طبقاتی و جابه جایی های قدرت (سیاست) است. رمان بدون هر یک از این سه عنصر تبدیل به پدیده ای ماندگار نخواهد شد. به همین دلیل هم از دن کیشوت ـ به عنوان اولین رمان در شکلی که امروز می شناسیم ـ تا آثار متفاوت و متنوع سلین، سلینجر، بوکوفسکی، براتیگان و... رمان هایی ماندگار شده اند که به تحول عام تر و عمده تر این سه عنصر اساسی زندگی بشری نظر کردند و آن را از فیلتر داستانی گذراندند.

نکته دیگر این که رمان با زندگی روزمره عجین است. اگر مفاهیم تاریخی و بازنمایی واقعیت یا به بیانی دقیق تر، باز تعریف واقعیت را در رمان کنار هم قرار دهیم، آنگاه رمان را نوعی آزمایش ایده ها و تفکرات در زندگی روزمره می توان دانست. توصیفات و زندگی شهری به همان اندازه ای در وداع با اسلحه اهمیت دارد که در بینوایان و برادران کارامازوف. تمام آثار جاویدان و در آثاری که در این پرونده مورد نظر قرارگرفتند، دارای همین خصوصیت باز تعریف واقعیت و گفت وگو با آن در ذیل مفاهیم و فلسفه ها هستند. بیراه نیست اگر رمان را راهی برای خوانش ایده ها در زندگی روزمره بدانیم و آن را فلسفه یا متافیزیک روزمره بخوانیم. در رمان، شخصیتی در کنش و رویدادی قرار می گیرد که بر بستری اجتماعی و تاریخی پهن است. این وضع به ما کمک می کند که ایده ها را در منظر انسانی که شبیه ماست، ببینیم و بیندیشیم. رمان به ما کمک می کند که نیازموده های زندگی خود و راه های نرفته را در انسانی چون خودمان بیازماییم و این نوعی تجربه فردی برای ماست و غنی شدن شناخت مان از زندگی.

در هر فهرستی که از بهترین رمان های جهان تهیه شود، آثار زیادی مشترک و معدودی مختلف است. بسیاری از فهرست ها از تاریخ های مختلف، آثاری را انتخاب می کنند. این نه به معنای برابری آثار در طول تاریخ رمان و نه به معنای این است که الزاما اثری چون ناتور دشت از دن کیشوت بهتر است.

پیشرفت از مهم ترین نکاتی است که کیفیتش در رمان محل مناقشه و بحث است و پرسشی که اینجا مطرح می شود این است که آیا رمان های بزرگ و ماندگار در طول تاریخ پیشرفت کردند، چون شناخت توسعه یافته یا پسرفته اند چون عصر شاهکارهای پایان پذیرفته؟

پیشرفت در علم برای عوام امری بدیهی فرض می شود؛ البته معرفت تازه ای که به عالمان یافته اند این امر را از بداهت انداخته، چرا که دیگر نمی توان علم را امری خطی در مسیری مستقیم دانست که مدام جلو می رود و پیشرفت می کند. تغییر رویکردها و اصول اولیه علوم را گاهی متوقف یا سردرگم می کند. حتی در مواردی بدیهیات علمی نقض می گردند و این دانشمندان را مجبور می کند که از نو شروع کنند. کشف بعدهای تازه،فضاهای نوین و... همه بدیهیات علمی را از بداهت خارج می کنند و خروج بدیهیات از بداهت و توقف علم آیا معنایی جز توقف پیشرفت را دارد؟

با وجود این علم به سبب تصور یقینی بشر ارزشگذاری روشن تر و شفاف تری دارد. علم تمام آن شناختی است که بر اموری یقینی، شفاف و ملموس متکی شده است و خود دست کم در بین جامعه عالمان قابل اثبات، ابطال و اندازه گیری است؛ بنابراین پیشرفت و پسرفتش قابل درک تر است. در مقابل هنر و از جمله ادبیات و بویژه رمان به دشواری تن به قضاوت هایی اینچنینی می دهد. چگونه می توان رمانی را چون بینوایان با ناتور دشت مقایسه کرد و گفت دومی چون جدیدتر است، پیشرفته تر از اولی است، در حالی که هم ناتور دشت شاهکار و ماندگار است و هم بینوایان اثری بی نظیر. با وجود این ما می دانیم که شناختی که امروز به تکنیک های داستان نویسی، سبک ها و نظریه های ادبیات وجود دارد قابل مقایسه با دوران ویکتور هوگو و رمانتیک ها نیست. می دانیم که دسترسی به منابع خلاقیت، راه های شکوفایی آن، یافتن اطلاعات و... در دوران معاصر راحت تر از زمان ویکتور هوگوست، اما به هیچ وجه نمی توانیم به این واسطه ادعایی درباره پیشرفت کنیم. در سبک ها و روندهای مستقر ادبی ممکن است پیشرفت رخ دهد، اما در کل داعیه پیشرفت داشتن برای علم سخت و برای ادبیات تقریبا ناممکن است.

پیشرفت ادبی همان طور که آرتور کویستلر ، نویسنده و منتقد مجارستانی الاصل، در مقاله ادبیات و قانون بازده نزولی اشاره می کند نه مداوم است و نه مطلق بلکه در دوران های محدود و روی خطی بریده بریده و ناهموار رخ می دهد. هر مکتب و سبک و دورانی در درون خود دورانی شکوفایی و اوج داشته که آن را می توان دوران پیشرفتش دانست و در مقابل همان مکتب یا سبک دورانی از رکود و رخوت را که دوران افول نامیده می شود هم معمولا در انتها تجربه کرده است.

اما شاهکارها بیشتر یا سبک ها را در نوردیدند و فراتر از آنها رفتند یا هر کدام از اوج شکوفایی سبکی خاص بیرون آمدند. با وجود این آیا این آثار قابل مقایسه با هم هستند؟ به نظر می رسد هر گونه مقایسه ای هم نمی تواند ارزشگذارانه باشد، چرا که تنها می تواند متکی بر مقایسه رویارویی آثار با واقعیت، نگرش آنها نسبت به جنسیت، مذهب، سیاست و تحول تاریخی آنها باشد. از سوی دیگر مقایسه تنها می تواند منحصر در بررسی های توصیفی به لحاظ ساختاری و تکنیکی باشد. به همین دلیل هم اگر نخواهیم با متر و معیار ایدئولوژیک شاهکارها را رویاروی هم قرار دهیم ارزشگذاری و دم از پیشرفت زدن درباره رمان ها میسر نخواهد بود. از این امتناع ارزشگذاری می توان این گونه نتیجه گرفت که شاهکارها قابل مقایسه ارزشگذارانه نیستند. در طول تاریخ نه پیشرفت می کنند و نه پسرفت. شاهکار از آن جهت شاهکار است که منحصر به فرد و غیر قابل مقایسه است.

علیرضا نراقی



همچنین مشاهده کنید