چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

انقلابِ فیروزه ای در اتاق بازرگانی


انقلابِ فیروزه ای در اتاق بازرگانی

ماراتن هشتمین دوره انتخابات اتاق بازرگانی با برگزاری عملیات رای گیری به پایان رسید و هجدهم اسفند یک هزار و سیصد و نود سه, این تجار و بازرگانان بودند که شاید بیشترین اضطراب را در تهران داشتند شهر, سرد و آرام اما کاندیداهای انتخابات دلگرم و مشوش

ماراتن هشتمین دوره انتخابات اتاق بازرگانی با برگزاری عملیات رای گیری به پایان رسید و هجدهم اسفند یک هزار و سیصد و نود سه، این تجار و بازرگانان بودند که شاید بیشترین اضطراب را در تهران داشتند.شهر، سرد و آرام؛اما کاندیداهای انتخابات دلگرم و مشوش.

این شرایط فقط چند ساعتی ادامه داشت چه آنکه با شمارش آرا در همان ساعت اولیه پس از رای گیری،عددی نسبی از آرا به دست آمد و در انتهای شب بود که آرا اعلام شد.شامگاه دوشنبه ۱۸ اسفند ماه ۹۳ و یک اتفاق افتاده.با اعلام نتایج اولیه انتخابات آنهایی که کلاه کج می نهادند و کج می نشستند و خود را برج عاج نشین همیشگی اتاق بازرگانی می دانستند پشت دست گاز می گرفتند و انگشت حسرت می گزیدند.همان هایی که سال ها بر اتاق سیطره داشتند و اتاق را « ملک طلق خود » می دانستند.حتی بد بین ترین افراد هم فکر نمی کردند به این سادگی آنها از این پس فقط باید به کسب و کارشان بپردازند.کمتر کسی فکر می کرد شاهرخ ظهیری که از او با عنوان پدر صنایع غذایی ایران یاد می شود نتواند در رقابت با علی شمس اردکانی و علیرضا کلاهی صمدی،مهدی جهانگیری و پور قاضی و خلیلی عراقی به اتاق راه پیدا کند.

انتخابات دوره هشتم بر اساس شانس و جادو و اقبال نبود که در روز انتخابات بتوان بر اساس بخت آزمایی و رمل و اُسطرلاب کرسی ها را از آن خود کرد.انگار اتاق به بلوغ لازم رسیده است.حالا حتی علینقی خاموشی،مردی که بیش از ۳ دهه بر اتاق ریاست کرد هم باید فقط به بنگاه مالی خود و پوشاک جامعه برسد.او هم با سرنوشتی تلخ مواجه شد و همانطور که در دور هفتم نیز متحمل شکست شد،در این دوره هم بازرگانان کمتر نامدار اما با برنامه و منظمی چون محسن بهرامی ارض اقدس،محمد امیر زاده،ناصر ریاحی،مهدی شریفی و محمدرضا زهره وندی به ساختمان خیابان وزرا راه پیدا کردند.

« شوالیه های تجارت ایران » این بار نه بر اساس نام که بر اساس شایستگی و آنچه از آن به «انضباط رقابت انتخاباتی» نام برده می شود به اتاق راه پیدا کردند.حالا حتی سید حمید حسینی که نام آشنایی در صنعت پتروشیمی و تجارت قیر است جای خودش را به محمدرضا انصاری و مسعود خوانساری ها می دهد.شاید دیگر بودن در کنار آیت الله هاشمی رفسنجانی هم برای او و هم کیشانش کارگر نیافتد،چه آنکه آیت الله هم درست فردای شکست او در رقابت با آیت الله محمد یزدی با ریاست در مجلس خبرگان هم خداحافظی کرد و شکست سیاسی دیگری در کارنامه او ثبت شد.

علا میر محمد صادقی که به « پدر بزرگ بازرگانان » مشهور است و در انتخابات دوره هشتم گروه موسوم به « ائتلاف بزرگ » سعی بر بهره مندی از برند او را داشت به اتاق راه پیدا نکرد،گرچه بیش از آنکه شکست یارِ انقلاب در انتخابات اتاق بازرگانی به چشم بیاید،افول و سقوط کسانی دیده می شود که اصرار بر همراهی او با خود را داشتند.محمد رضا بهرامن،چهره مشهور بخش معدن ایران به دلیل انتخاب غلط و حضور در ائتلاف معروف به «بــزرگ» در حالی که می توانست یکی از کرسی های معدن اتاق تهران را از آن خود کند نتوانست با نقشه کمرنگ دوستانش به اتاق راه پیدا کند و به جای او مرتضی لطفی و سید بهادر احرامیان دو چهره جدید از ائتلافی موسوم به «برای فردا» در کنار دو چهره مشهور دیگر به نام پدرام سلطانی و فریال مستوفی با قدرت کرسی های معدن اتاق تهران را فتح کردند.اگر بهرامن همان زمانی که پیشنهاد حضور برای ائتلاف برای فردا را دریافت کرد،رقابت را بر رفاقت ترجیح می داد،حالا او هم در اتاق جای داشت.

شامگاه دوشنبه ۱۸ اسفند ماه وقتی اسامی کاندیداهای راه یافته به اتاق بازرگانی تهران منتشر شد،نامدارانی نام آشنا چند بار صفحات سایت ها و خبرگزاری ها را از اول تا انتها خواندند تا نام خود را ببینید اما نامی دیده نشد.مسعود دانشمند،رییس اتاق بازرگانی ایران و امارات در میان رای آورندگان نبود.به جای او علی سنگینیان،عباس آرگون و فرهاد فزونی ها ،جملگی از ائتلاف برای فردا،کرسی های بازرگانی اتاق فردا را می سازند.

مسعود دانشمندِ اصالتا زاهدانی هم درگیر رفاقت با دوستانش شد.آنقدر سرش در خانه اقتصاد شلوغ شده بود که نتواند رخدادها و تحولات گروه های دیگر را به خوبی رصـد کند و تصمیمی درست برای حضور در انتخابات بگیرد.شاید اگر قرار بود فقط ۴ نفر از ائتلاف بزرگ به اتاق راه پیدا کنند،بی شک یکی از آنها مسعود دانشمند بود.او که یکی از استراتژیست های تحول در دهه ۸۰ اتاق بازرگانی بود و پیش از این با عنوان عضو مجمع فعالان توسعه شناخته شده بود و نقش موثری هم در اتاق بازرگانی دوره هفتم تهران داشت و خزانه داری اتاق ایران در دوره قبل را هم تجربه کرده بود،با دوست دیرین خود ابراهیم جمیلی در کنار اسامی ای قرار گرفتند که هم وزن هم نبودند.با عنوان اینکه باید «جوان تر ها به اتاق بیایند » جوان هایی را در کنار خود قرار دادند که نه تنها امیدی به موفقیتشان نبود بلکه به عنوان امتیاز منفی،وزن این گروه مستعد برای موفقیت را هم به شدت تنزیل داد.

اسامی ای گمنام که در پی کسب نام و نشانی برای خود بودند.در کنار اینها ورشکستگانی که دیگر جایی در اتاق برای خود نمی دیدند و حتی در انتخابات ثبت نام هم نکردند و برای کسب کرسی دبیر کلی اتاق خیز برداشته بودند، شانه خود به شانه منشعبان از مجمع فعالان توسعه می مالیدند،چسباندنی با نام «دوستی و دلسوزی».این بی تجربگی ها و دلسوزی ها آخر کار دستشان داد و کارزار رقابت را نه تنها باختند که در گرداب بی اهمیتی به فعالیت منظم و منسجم؛رایزنی قوی و لابی سالم،اقدام رسانه ای قوی و با استراتژی و دوری از فعالیت های پوپولیستی ،همه با هم فرو رفتند.

در این بین محمد مهدی راسخ،چهره شناخته شده ای که چند سال دبیر کلی اتاق تهران را تجربه کرده بود و از خود کارنامه خوبی بر جای گذاشته بود هم با تردید از مجمع فعالان توسعه جدا شد،بعد دوباره و با اصرار دوستانش درست همان روزی که ائتلاف بزرگی ها همایش لاله را برگزار کردند گفت که با مجمع همراه است،اما سر آخر نامش در لیست این ائتلاف دیده شد.او هم در کنار بزرگانی چون مرتضی عراقچی و شاهرخ ظهیری انتخابات را به « انتخاب ِ بد » باخت.

حاج اسدالله عسگراولادی،مردِ پیر تجارت ایران هم در زمانه ای رای آورد که جوان های بسیاری گوی سبقت را از او ربودند و سبد رایشان بیش از او بود.فاطمه دانشور،بانوی جوان اتاق نزدیک به صد رای بیشتر از جوان روزهای اول انقلاب آورد.محمد امیرزاده،مدیر عامل شرکت دیداس و یکی از بزرگترین فعالان ساختمانی کشور،بالاتر از عسگراولادی نشست.حاج اسدالله شانس آورد که از گروهش فقط خودش بالا آمد و در اتاق ماند و گرنه حالا باید شاگردانِ منتقد و پرگوی خودش را هم مثل همیشه رتق و فتق می کرد.در زمانه دوری از سیاست،امپراطور تجارت ایران حالا تنهای تنها ماند.

نامدارانی چون محمدرضا نجفی منش،قطعه ساز بزرگ خودرو سازی کشور هم درست وقتی در حیات محل رای گیری با دیدن دوست دوران جوانی خود،محسن مهرعلیزاده از خاطرات دوران ریخته گری اش در اوایل انقلاب تعریف می کرد و همه با هم می خندیدند،فکر نمی کرد تا ساعتی دیگر،نامش در میان رای آورندگان نباشد و دوست جوانیش یعنی محسن مهرعلیزاده که متین و آرام لبخندی بر لب داشت و چند سال از پروپاگاندای رسانه ای و صنعتی به دور بود،به سادگی رای لازم را بیاورد و از کنار این فرد موثر صنعت خودرو سازی با سرعت سبقت بگیرد.

نجفی منش هم ناکام بزرگ دیگری بود که ائتلاف بزرگ و همایش ها و نام های بزرگ او را فریفت،گرچه او هم می توانست یا مستقل در انتخابات حضور یابد یا با گروهی عقد اخوت ببندد که شعارش این بود:«ما اخلاق مداریم و تنها به لیست خودمان رای می دهیم».

سیاسی هایی که اتاق بازرگانی را با حزب سیاسی اشتباه گرفته بودند هم دچار اشتباه محاسباتی شدند.شاید کمبود فضای مانور سیاسی در سپهر سیاسی کشور،سبب شده بود تا بخواهند در زمین اتاق بازرگانی تمرین سیاست ورزی کنند و توپ بزنند.مسعود حجاریان برادر سعید حجاریان تئوریسین تندروی اصلاح طلب ها،حمید عارف فرزند محمدرضا عارف معاون اول دولت خاتمی،سید حمید حسینی،محمدرضا بهزادیان و محسن نهاوندیان فرزند محمد آقا نهاوندیان،دیپلمات سیاسی- اقتصادی که حالا تجاربش در بخش خصوصی را در صحنه سیاست و دولت پیاده سازی می کنند جملگی کسانی بودند که اگر تغییر نگرش سیستمی را در خود رشد می دادند، و دوری از سیاست و سیاست ورزی را پیشه می کردند شاید امروز در اتاق تهران جایی داشتند.اتاقی که بیش از سیاسی بودن،حالا به سمت حرفه ای شدن و دوری از سیاست می رود که نشانه ای از بلوغ جامعه اقتصادی بخش خصوصی کشور است.

همانقدر که در دهه ۵۰ تا ۸۰ سیاسی بودن ارزش بود،حالا دیگر فقط بازاری بودن و نسبت فامیلی با سیاسیون داشتن مهم نیست که اگر اینطور بود حاج مرتضی عراقچی را باید نفر برتر آرای اتاق تهران می دیدیم،چه آنکه هم برادر بزرگ یکی از اعضای مذاکره کننده هسته ای است،هم ریش سفیدی با اخلاق و با سابقه در بازار فرش تهران.اما در پوست اندازی نسل جدید اتاق بازرگانی،اینها دیگر ارزش نیست.شاید فکر جدید،ساختار و برنامه و عملکرد جدید بر سیاست ارجحیت دارد.

امروز صبح خورشید از مغرب طلوع کرد.چرا که کلید داران اتاق بازرگانی تهران در دور هشتم نه شوالیه هستند نه منجی.نه نامداران پر مدعا نه محافظه کاران بی تفاوت.چهره های جدید اتاق تهران،کسانی هستند که خیلی قبل تر برای پیروزی امروزشان برنامه ریزی کردند.شاید همان وقتی که یک چهره منتقد و کراواتی و شیک پوش در ساختمان خیابان طالقانی که اتاق قدیم تهران در آن واقع بود،در جلسات گاها لب به انتقادات تند و تیزی باز می کرد،می دانست چه می کند.او از سر وهم وخیال نقد نمی کرد بلکه بنگاهداری بخش خصوصی به او آموخته بود که چگونه حق خود را از دولت مطالبه کند،سود را به حداکثر برساند و مدیریت را در بالاترین سطح تجربه کند.

همان موقع که پدرام سلطانی شال فیروزه ای رنگش را بر گردن انداخت،«چینی فروشِ خُرده بازرگان» به تمسخر پرداخت بی خبر از آنکه جوان خوش فکر و خوش پوش و به دور از سیاست، ذر بخش خصوصی جریانی را به راه خواهد انداخت که حالا از آن با عنوان «انقلاب فیروزه ای در اتاق» یاد می شود.انقلابی که ففقط چند دقیقه بعد از نشست خبری ائتلاف برای فردا،با رفتن شال ها روی دوش نامدارانی چون مسعود خوانساری،محمد رضا انصاری (کیسون)،مهدی جهانگیری و مهدی پور قاضی استارت خورد.

اما پتانسیل ساختاری و تشکیلاتی و ترکیب فیروزه ای ها به اینجا ختم نمی شود.وقتی بخش خصوصی و صاحبان کارت بازرگانی در ایام انتخابات و در میان حرف ها و انتقادات و مصاحبه ها،چشم چشم می کردند تا برنامه و عملکردی از کاندیداها ببینند،حاصل فعالیت یکی از اعضای این گروه با عنوان بزرگترین پروژه گردشگری کشور ،خودنمایی کرد.« پروژه هتل فرودگاهی » که مهدی جهانگیـری چند سال آن را مثل درختی بی مثال ساخت و بزرگ کرد،به بار نشست.حالا بخش خصوصی عملکرد عینی او را می دیدند،جهانگیری که در میانه حرف و سخن ها از آقازادگی و ارتباطات فامیلی با دولتی ها از دستاوردهای عینی حرف هم نمی زد،بلکه عمل می کرد یکی از ستون های پر اهمیت ائتلاف برای فردا شده بود.با پتانسیل ارتباطی عقبه دار و قوی و تجربه « گروه مالی گردشگری »که در کارنامه خود داشت،جایی برای صنعت گردشگری هم در میان صنعت گران باز کرد،تا اقبال عمومی بخش خصوصی را به سوی ائتلاف برای فردا سرازیر کند.

محمدرضا انصاری معروف به کیسون که بنیانگذار « شرکت مطرح و بین المللی کیسون » هست،در ائتلاف برای فردا هم کم سخن گفت و هم کم مصاحبه کرد اما کم نگذاشت.حتی در نشست ها هم کم حضور داشت،همکارانش در شرکت های مهندسی تابعه کیسون هم از کم بودن اما اثر گذار بودن او می گویند.کیسون که می توان از او با عنوان « سناتوری قدرتمند » یاد کرد،یکی دیگر از وزن های ائتلاف برای فردا بود که حالا بر کرسی بازرگانی اتاق تهران تکیه خواهد داد.

یحی آل اسحاق هم گرچه نامش در ائتلاف برای فردا بود و با شال فیروزه ای عکس گرفت،اما او برای خودش ساختار و برنامه داشت.مردِ سیاسی با تجربه این بار در حالی نفر اول تهران شد و بیشترین رای را در میان همه کاندیداها آورد که طعم شیرین تجربه را چشید.او نه انقدر خود را قدر قدرت می دانست که در هیچ ائتلافی حضور پیدا نکند و راسا و شخصا در انتخابات کاندید شود،نه آنقدر تنها بود که گروه ها او را نخواهند.مردِ نکونام ِ موتلفه نامش در کمتر لیستی بود که دیده نشود.هم در ائتلاف بزرگ بود هم در ائتلاف برای فردا.هم سنتی ها را می خواست راضی نگهدارد هم مدرن های با تجربه را.آل اسحاق نه آنقدر راست بود که در آستانه انتخابات برود با علمای راست گرای سیاسی عکس یادگاری بگیرد،نه آنقدر چپ که با اپوزوسیون شدن،عملکرد خودش را در اتاق زیر سوال ببرد.آرام و بی حاشیه بیشترین رای را کسب کرد تا البته رقابتی دیگر را پیش روی خود ببینید.رقابتی برای فتح صندلی ریاست.حاج یحیی در مجموع به تراکم رای ائتلاف برای فردا کمک کرد و کسی نیست که این حقیقت بر او پوشیده باشد.

وزن ائتلاف برای فردا برای کسب ۳۵ کرسی از مجموع ۴۰ کرسی اتاق تهران آنقدر باید بالا می بود که صرفا به نام ها منتهی نشود.دوری از سیاست و سیاست زدگی که قرینه آن را به معنای عینی آن در خواستاران تحول می دیدیم،برنامه ریزی دقیق تشکیلاتی،لابی و برقراری ارتباط شفاف و مشخص با اصناف،گروه ها و مجامع،پرهیز از تک روی و اقدامات پوپولیستی که پارادوکس آن را در ائتلاف بزرگ دیدیم،ترکیبِ علمی و صاحب صنعت که نظیرش را در گروهی ندیدیم و بهره مندی از « رسانه های تفضیلی و حمایت روزنامه نگارانِ حقیقی » ترکیبی از نشانه های موفقیت را در ائتلاف برای فردا فراهم کرد تا بعدها از اتفاق ۱۸ اسفند ۹۳ در تاریخ با عنوان انقلاب فیروزه ای در اتاق بازرگانی نام برده شود.

***

دیگر دوره حاجی بازاری ها و رفاقت های حجره ای به پایان رسیده است.دیگر بودن در کنار سیاستمداران به تنهایی متضمن ثبات نیست.مردم ِ سیاست زده حالا نه فقط حرف های جدید را،که عملکرد را می پذیرند.رفتاری مبتنی بر صداقت،توانمندی و آگاهی.امروز خورشید از مغرب طلوع کرد.اگر فقط یک خورشید باید در آسمان طلوع کند،پس تنها یک گروه باید بر اتاق بتابد. فردای دیروز،امروز است.امروزی که نور آن چشم هم تماشاگری را سخت می زند.

پویا دبیری مهر



همچنین مشاهده کنید