سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

هویت اجتماعی دختران


هویت اجتماعی دختران

به گفته «گیدنز» ما در جهانی به سر می بریم كه سخت دستخوش تغییرات و تحولات اساسی و هیجان انگیز است, تغییراتی كه در زندگی روزمره ما رخ می دهد, نشانگر این واقعیت است كه امروزه دیگر نه گذشته, بلكه آینده پیش روی ماست و این آینده است كه زندگی اجتماعی ما را تعیین و معین می كند

باتوجه به این واقعیت كه جامعه ما، جامعه ای در حال گذار از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن است، طرح مسائل اجتماعی موجود در این جامعه خارج از چارچوب گذار كار عبثی خواهد بود. لذا در جوامع در حال گذاری مانند جامعه ما سنت ، عادت و رسم دیگر مثل گذشته نقش محوری و تعیین كننده خود را در تعیین و جهت بخشی به زندگی اجتماعی افراد ندارد. در جامعه های در حال گذار با بركنده شدن ساختارها و شالوده های سنتی حاكم بر جامعه، افقهای جدیدی در زندگی افراد شكل می گیرد كه یكی از نمونه های این امر تغییر و دگرگونی در نقشهای اجتماعی زنان و دختران در جامعه است كه سنت نقش آنان را تا حد زیادی مشخص ومعین كرده بود، یعنی كارهای خانگی و تربیت بچه ها و رسیدگی به شوهر اما امروزه با تغییرات صورت گرفته در ساختارها و شالوده های سنتی جامعه، زنان و دختران خواهان نقش های اجتماعی مستقل تری در زندگی خانوادگی و مشاركت همه جانبه ای در زندگی اجتماعی هستند. از این رو كشور ما مثل بسیاری از كشورهای در حال توسعه با مسائل خاص دوران گذار از «سنت» به «مدرنیته» مواجه است و با وجود تمام تمایزات و وجوه انحصاری وخاص جامعه فعلی ایران كه ما را از جهات متعددی از دیگر جوامع در حال گذار متمایز می كند، در عین حال بسیاری از وجوه عام اینگونه تحولات در كشور ما نیز رخ نشان داده و پیامدهای خاص خود را در حوزه های ارزش هاو هنجارهای فرهنگ برجا گذاشته است. در این میان در عصر گذار هویت فردی و اجتماعی زنان ودختران، وضعیتی تناقض آمیز است و بنیان چنین تناقضی را باید در ساختارهای سنتی حاكم بر جامعه جست. بنابراین در مقاله حاضر نیز در نسبت با تجدد - وضعیت غیرسنتی - سعی شده تحلیل «آنتونی گیدنز» در مورد وضعیت تجدد و تأثیر آن در خود، هویت اجتماعی و هویت فردی برای بازشناخت چگونگی هویت اجتماعی دختران در جامعه معاصر ما به كار گرفته شود.

هویت اجتماعی در دوره مدرنیته از دیدگاه آنتونی گیدنز:

«مدرنیته نظمی ما بعد سنت است كه در آن به ناچار پرسش چگونه باید زیست و چه كسی بود، در تصمیم گیریهای روزانه درباره چگونه رفتار كردن، چه چیزی پوشیدن و چه چیزی خوردن پاسخ می گیرد (گیدنز ، ۱۳۷۸) . در این راستا «گیدنز» معتقد است؛ بسیاری از تركیبهای مدرن و سنتی را می توان در محیط های اجتماعی عینی پیدا كرد. در واقع برخی از نویسندگان چنین استدلال كرده اند كه مدرنیته و سنت گرایی چنان در هم بافته اند كه هرگونه مقایسه كلی آنها ارزشی ندارد. اما «گیدنز» چنین نظری را قبول ندارد وی معتقد است، بازتابی و بازاندیشی ویژگی معرف هرگونه كنش انسانی است. هم انسانها با زمینه های كنش شان به عنوان عنصر جدا نشدنی عملكردهای خود پیوسته در تماس اند، كنش انسانی زنجیره هایی از مجموعه هم كنشها و دلایل را در بر نمی گیرد بلكه جریانی مداوم است. بنابراین در فرهنگهای سنتی، گذشته مورد احترام است و نمادها ارزش دارند، به خاطر اینكه تجربه نسلها را در بر می گیرند وتداوم می بخشند. سنت یكی از شیوه های تلفیق نظارت بازاندیشانه كنش و سازماندهی زمانی - مكانی اجتماعی است. سنت وسیله برخورد با زمان و مكان است و هر فعالیت با تجربه خاص را در رشته تداوم گذشته، حال و آینده جای می دهد و این رشته تداوم نیز به نوبه خود با عملكردهای اجتماعی تكرار شونده ساختار می گیرد. با پیدایش مدرنیته، بازاندیشی خصلت دیگری به خود می گیرد، در این دوره بازاندیشی مبنای باز تولید نظام می شود به گونه ای كه اندیشه و كنش پیوسته در یكدیگر انعكاس می یابند و به صورت بازتابی (Reflexive) در می آیند، بنابراین «ویژگی مدرنیته نه استقبال از چیز نو به خاطر نو بودن آن، بلكه فرض بازاندیشی درباره همه چیز است كه البته این بازاندیشی ، بازاندیشی درباره خود بازاندیشی را نیز در بر می گیرد» (گیدنز ، ۱۳۷۷) . «گیدنز» معتقد است؛ ما به فرا سوی مدرنیته گام بر نداشتیم، بلكه درست در مرحله تشدید مدرنیته به سر می بریم، ما هنوز در جهان اجتماعی پسا مدرن زندگی نمی كنیم. بلكه تنها می توانیم بارقه های معدودی از پیدایش شیوه های زندگی وصورتهای سازمان اجتماعی را مشاهده كنیم كه از شیوه ها و صورت های زاییده نهادهای مدرن متفاوت هستند. می توان گفت تجدد چارچوب حفاظتی جامعه سنتی را از جا كنده و آنها را با سازمان های بزرگتر و غیرشخصی تر جانشین كرده است. بنابراین در دنیای تجدد، هویت شخصی (Self - Identity) و هویت اجتماعی (Social-Identity) به طرزی متباین با ارتباطات شخصی - اجتماعی جوامع سنتی تر مسأله زا می شود (گل محمدی ، ۱۳۸۱) می توان عنوان داشت این جریان با دگرگون كردن شرایط و چارچوب سنتی هویت سازی و تضعیف و انحلال منابع هویت ساز سنتی فرایند هویت سازی را در جهان كنونی متمایز از قبل می كند. هرچند دانشمندان بر سر منابع هویت بخش اجماع ندارند ولی حداقل در این مورد اتفاق نظر وجود دارد كه با بسط فرایند تجدد منابع سنتی هویت بخش به تدریج رو به اضمحلال وتحلیل رفته تا حدی كه قدرت استیلای خود را بر معنادهی به هویت كنشگران از دست می دهد.در این راستا «گیدنز» معتقد است در جوامع سنتی، افراد در واحدهای اجتماعی كوچك ولی منسجم قرار می گرفته اند و در چارچوب آن واحد هویت می یافتند ولی با فرایند تجدد و گسترش فضای اجتماعی، امكان هویت یابی در چارچوب محدود و معین اجتماعی رو به كاهش است.

(Giddens,۱۹۹۹) . بنابراین در جوامع سنتی فرد معمولاً به شكلی «منفعلانه» هویت می یافت، این انفعال تا حدود زیادی از محدود و اندك بودن منابع هویت ساز ناشی می شد. ولی فرایند تجدد (مدرنیته) با فضامند كردن زندگی اجتماعی زمینه رهایی فرد از دایره تنگ نهادها و عوامل سنتی هویت سازی را فراهم آورد «بنابراین تجدد نوعی نظم پس از سنت است كه در آن بیشترین تأكید بر ظهور مكانیسم های (ساختارهای) نوین هویت شخصی و اجتماعی متمركز است كه هم سازنده فردیت و هم زاینده نهادهای امروزین هستند و به آنها شكل می دهند. بنابراین «خود» مفهوم منفعلی نیست كه صرفاً تحت تأثیرات روانی شكل گرفته باشد، بلكه از تأثیرات اجتماعی نیز متأثر است، یعنی نوعی تلفیق و دیالكتیك بین عاملیت و ساختار. بنابراین در عصر كنونی كه «گیدنز» آن را «تجدد متأخر» می نامد، باید «خود» را همانند زمینه های نهادین وسیع تری كه «خود» در آنها تحقق می یابد، به طرزی «بازتابی» و بازاندیشانه ساخت و پرداخت. ما در برابر اشكال نوین تجربه به واسطه آن هستیم كه هویت شخصی و اجتماعی به صورت رفتارهایی جلوه گر می شوند و به طور بازتابی به وجود می آیند به طوری كه همواره نقل و انتقالات زندگی های فردی - مستلزم تجدید سازماندهی در عرصه های روانی بوده است. این امر اغلب در جوامع و فرهنگ های سنتی به صورت «آیین های گذر» تحقق می یافت، در این گونه فرهنگ ها كه همه امور اجتماعی از نسلی به نسلی دیگر تقریباً یكسان و دست نخورده باقی می ماند، تغییر هویت اجتماعی عملاً به صورت مهر و نشانی آشكار بر شخصیت فرد كوبیده می شود چنان كه ، برای مثال، در جریان مراسم ویژه گذر از مرحله نوجوانی به مرحله بزرگسالی، وظایف و تكالیف سنتی معین به نوجوانان ابلاغ می شود و بلافاصله و پس از آیین هایی همگانی مخصوص و مراسم بلوغ، نوجوان دیروز به كسوت اجتماعی بزرگسالان در می آمد، در چارچوب جوامع غیرسنتی و جدید، برعكس«خود دگرگون یافته » هویت فردی و هویت اجتماعی را باید از طریق كاوش های شخصی و اجتماعی به عنوان بخشی از فرایند تماس متقابل بین تغییرات شخصی و اجتماعی و به صورت «بازتابی» ساخت و این تصویر بازتابی از خویشتن بر روایت های زندگینامه وار منسجم و همواره قابل تجدید نظر استوار است كه در تار و پود انتخاب های متعدد و بر آمده از نظامهای مجرد جای می گیرند. بنابراین در چارچوب مطالب بالا می توان گفت؛ شكل و محتوای تجربه انسان از « خویشتن» یا هویت فردی و اجتماعی اش به عنوان بخشی از دگرگونیهای كلی فرهنگی در جامعه در حال گذار از وضعیت سنتی به وضعیت غیرسنتی و به تبع آن نقشهای اجتماعی سنتی در جامعه دستخوش دگرگونی می شود و نقشهای اجتماعی جدیدی در جامعه شكل می گیرد، بنابراین طی فرآیند مدرن شدن صور بخصوصی از هویت فردی و اجتماعی در جامعه ایجاد می شود كه به گفته «گیدنز» به صورت «بازتابی» بوده، بدین معنا كه هویت شخصی و اجتماعی چیزی نیست كه در نتیجه تداوم كنش های اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلكه نتیجه چیزی است كه فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجادكند و در فعالیت های بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. بنابراین بركنده شدن ریشه های هویت اجتماعی از موقعیت های ساختاری، بخشی از دگرگونیهای كلی تر فرهنگی است كه به تعبیر كلی آن را فرآیند مدرنیته یا مدرن شدن می نامیم.پس «هویت» بر خلاف «خود» به عنوان پدیده ای عام، مستلزم آگاهی بازتابی است، هویت در واقع همان چیزی است كه فرد، چنان كه در اصطلاح «خودآگاهی» آمده است، به «آن» آگاهی دارد، هویت شخصی و اجتماعی نوعی خصیصه متمایز یا حتی مجموعه ای از خصیصه های متمایز نیست كه در اختیار فرد قرار گرفته باشد بلكه در حقیقت همان «خود» است كه شخص آن را به عنوان بازتابی از زندگینامه اجتماعی اش می پذیرد و هویت به مبنای تداوم فرد در زمان - مكان و تفسیر بازتابی است كه فرد از آن به عمل می آورد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید