سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

داستان دو شهر


داستان دو شهر

از میان رمان های منسوب به رمان نو, شاید «دگرگونی» خوشخوان ترین و ساده ترین رمانی باشد كه تاكنون خوانده ایم شكست هنجارهای معمول و متعارف رمان سنتی توسط نویسندگانی همچون كلود سیمون, ناتالی ساروت, آلن رب گری یه, مارگریت دوراس و میشل بوتور در دهه ۵۰ فرآیند خوانش داستان را با چالش های عمیق مواجه كرد

● درباره رمان دگرگونی نوشته میشل بوتور

۱- از میان رمان های منسوب به رمان نو، شاید «دگرگونی» خوشخوان ترین و ساده ترین رمانی باشد كه تاكنون خوانده ایم. شكست هنجارهای معمول و متعارف رمان سنتی توسط نویسندگانی همچون كلود سیمون، ناتالی ساروت، آلن رب گری یه، مارگریت دوراس و میشل بوتور در دهه ۵۰ فرآیند خوانش داستان را با چالش های عمیق مواجه كرد.

برخی نویسندگان این نحله، بیشتر در توضیح رفتارهای درونی و واكنش های شخصیت های داستانشان تاكید می كنند تا پیگیری خط و خطوط روایت. برخی دیگر، خوانندگان را روی سطوح سرد اشیا سر می دهند و نویسندگان دیگر این نوع رمان ها آنقدر از حوادث و پیرامون شخصیت های شبح وار خود می گویند كه گاه ممكن است بسیار خسته كننده و كسل كننده به نظر برسد. این توصیف با جزئیات از مشخصه های اصلی رمان نو است كه نوعی رئالیسم (جهان میكرو) را به ذهن متبادر می كند. شاید این یكی از دلایلی است كه ناتالی ساروت رمان های خود را رمان واقع گرا می داند. چنین توصیفاتی در «دگرگونی» هم هست، آنقدر كه گاه نویسنده نیز خود را از بیانش عاجز می یابد یا دیگر به یاد نمی آورد یا نمی خواهد كه به یاد بیاورد: «...تفصیلش را فراموش كرده اید.» (ص۱۵۵)

در دگرگونی فضای دو شهر رم و پاریس مرتباً با جزئیات، تصاویر، آثار باستانی، كلیساها، میدان ها، نقاشی ها و... توصیف می شوند و از این حیث دگرگونی نمایی كاملاً اروپایی دارد. اما آنچه در این اثر به لحاظ محتوایی مورد توجه است پروسه ذهنی شخصیت اصلی داستان - لئون دلمون - است كه در فكر خواننده رسوب می كند؛ تصمیم، تردید، خروج از تردید و تغییر عقیده و آنچه بیشتر این رمان را گیرا می كند، استفاده از ضمیر آشنای دوم شخص است، تو گویی نویسنده بی رحمانه خواننده را نشانه گرفته است. دگرگونی داستان دگرگونی تو است.

۲- داستان طرحی كاملاً سرراست و ساده است. لئون دلمون مردی میانسال سوار قطار در پاریس می شود تا بی خبر به ملاقات محبوبه اش - سسیل كه از پدری فرانسوی و مادری ایتالیایی است- در رم برود. این دو پنهانی ماهی یك بار یكدیگر را ملاقات می كنند و این ملاقات ها در دو سال گذشته در مسافرت های كاری او به رم اتفاق افتاده است. اما این بار، این سفر غیركاری است و دلمون صرفاً به قصد دیدن سسیل حركت كرده است. او این بار تصمیم دارد سرانجام به سسیل بگوید كه می خواهد در پاریس با او زندگی كند و حتی برای او كاری هم در پاریس دست و پا كرده و آپارتمانی هم دیده و با خودش قرار گذاشته تا پس از جدایی از همسرش - هانریت - آنجا زندگی كند. رمان و ماجرای این سفر در واقع ماجرای تغییر همین تصمیم از سوی شخصیت اصلی داستان است، دگرگونی یا تغییر عقیده. تغییر بطئی و آرام و بازگشت به همان زندگی بی دردسر و توام با تكرار، همراه با هانریت و بچه ها و پاریس. اشتیاق نخستین اش و امیدهای یك شروع دوباره به تدریج به تردید، ترس و یاس بدل می شود. او در نهایت تصمیم می گیرد كه آخر هفته اش را در رم به تنهایی سر كند و دوشنبه آینده بدون گفتن چیزی به سسیل به پاریس بازگردد و از این موقعیت خود را خارج كند.

دگرگونی قبل از هر چیز كتاب تردید است. همان جدال همیشگی عقل و دل است. اما این بار با روایتی دیگر. فرمی دیگر. دگرگونی قصه آشنایی، عشق، رابطه، تردید، تزلزل و هبوط است. از نگاه اگزیستانسیالیستی و سارتری قصه انتخاب است و مسئولیت و دلهره. لئون بارها و بارها میان دو شهر - دو زن در رفت و آمد است، ماجرای عشقی در رم، زندگی جدید، شروع دوباره، بازگشت به شور جوانی یا زندگی در پاریس، هانریت، فرزندان و بازسازی و ترمیم یك عشق دور و زنگار گرفته، اگر بشود.

در جایی از داستان لئون یك زوج جوان - آنیس و پی یر - (نام هایی كه به انتخاب خودتان به آن زوج جوان نسبت داده اید!) را ناامیدانه، پژواك جوانی خود و هانریت می یابد با همان رفتارهای عاشقانه همیشگی میان یك زوج جوان. به این ترتیب نویسنده بدبینی خود را نسبت به یكی دیگر از جنبه های واقعیت انسانی یعنی زندگی زناشویی ابراز می كند.

از طرف دیگر سیر دگرگونی به گونه ای است كه زمانی كه اولین بار صریحاً لئون تصمیم می گیرد و به هانریت و پاریس بازگردد ارائه تصویری دلنشین از همین زوج یعنی آنیس و پی یر در این تغییر عقیده صحه می گذارد: «... كار تمام شده است و تصمیمتان را گرفته اید، اما نه آن تصمیمی كه هنگام سوار شدن به این قطار گمان می كردید كه گرفته اید، بلكه تصمیمی دیگر، چشم پوشی از برنامه تان به شكلی كه اول در نظر داشته اید و چقدر به چشمتان روشن و استوار جلوه می كرد، چشم پوشی از تصویر درخشان آینده ای كه تصمیم گرفته بودید با این قطار به سویش بروید، یك زندگی توام با عشق و خوشبختی در پاریس با سسیل. باید اكنون در این كوپه آرام و عاقل بنشینید و دیگر به آن فكر نكنید. پی یر برمی گردد و پیش آنیس می نشیند... به دور و بر خود نگاه می كند، در حالی كه آنیس چشم هایش را به زیر می افكند...» (صص۲۳۰-۲۲۹)

تمركز داستان بر زمان و فضا است. داستان در كمتر از ۲۴ ساعت فقط در درون قطار اتفاق می افتد. اما زمان در ذهن راوی، میان گذشته، حال و آینده متشتت است.

در دگرگونی ، ایماژها شامل هم عناصر رئالیستی است و هم عناصر فانتزی و گاه سوررئالیستی. چشم اندازهای بیرون قطار، جزئیات مربوط به مسافران داخل كوپه، حركت قطار و زندگی گذشته و پیش روی لئون از طرفی و از طرفی دیگر تصاویر و رویاهای خواب و بیدار كه شخصیت داستان از سر می گذراند. به طور مثال زمانی كه قطار از جنگل افسانه ای فونتن بلو می گذرد، فریادهای میرشكار مثل اینكه از درون دلمون باشد، هر بار توجه او را به خود معطوف می كند:

«... اسب سوار بلندبالایی با تكه پاره هایی از جامه فاخر بر تن كه نوارها و یراق های فلزی ازهم شكافته اش موهایی از شعله هایی كدر برایش ساخته بود و بر اسبی سوار بود كه استخوان های سیاهش همچون شاخه های مرطوب و نیمه سوخته درخت آلش، از میان گوشت های شلش، الیاف از هم جدا شده اش و پوست های تسمه وارش كه صدا می داد و باز و بسته می شد، كم و بیش نمایان بود و با دیدن این میرشكار حتی احساس می كردید كه شكوه مشهورش به گوشتان می رسد: «صدایم را می شنوید؟» و سئوال هایی نظیر این: «دیوانه اید؟» یا «به كجا می روید؟» و یا «در جست وجوی چه هستید؟» و... ظاهراً انعكاسی است از حالت ذهن شخصیت اصلی یا به عبارتی احساس گناه او.»

در نهایت تمام این اپیزودهای سوررئال منجر به كابوسی می شود كه در آن لئون دلمون توسط امپراتوری های زوال یافته روم و خدایان قضاوت و بعد محكوم می شود: «و هنگامی كه لخته نور ناپدید شد، در ته تالار پادشاه داوران نمایان می شود در حالی كه دستش را بالا برده است و همه آن مردان غول پیكر، سرنگون، با چشم های بسته به گرداگرد طاق آویخته اند: كافی است تنها آهنگ سخنانم به گوشت برسد تا اعضای بدنت دچار تشنج شود، چنانكه گویی به همین زودی كرم ها آنها را جویده اند، آن كه محكومت می كند من نیستم، بلكه همه كسانی كه همراه من اند و نیاكانشان، محكومت می كنند و همه كسانی كه همراه تواند و فرزندانشان.» (ص۲۹۹)

و در جایی دیگر: «ای امپراتوران و خدایان رمی، آیا به مطالعه در احوال شما نپرداخته ام؟ آیا گاهی موفق نشده ام كه در سرپیچ كوچه ای یا ویرانه ای مرئی تان سازم؟» (ص۳۰۹) تردید در انتخاب میان رم مشرك (سسیل، محبوبه) و رم مسیحی (هانریت، همسر) از نكات مهم در این رمان است. بوتور در چند فلاش بك شخصیت داستان را به یولیانوس مرتد امپراتور روم ارجاع می دهد. این ارجاع آگاهانه به قول اس. رودیز از این مسئله ناشی می شود كه «لئون دلمون هم همچون یولیانوس از كلیسای مسیحی بیزار است و مانند او به عنوان یك قدرت رمی در پاریس به سر می برد. این قدرت رمی كه همان شركت دستگاه تایپ است، صورت تحریف شده و كاریكاتوری امپراتوری روم است و این آشكارا شروع و تفسیری درباره زندگی دلمون به حساب می آید». (میشل بوتور، لئون اس، رودیز، ترجمه رضا رضایی، نشر ماهی)

شاید بتوان این طور گفت كه او به تدریج پی می برد كه عشق اش به سسیل در حقیقت با فریبندگی راز رم تحریك نمی شود، رازی كه البته او هرگز به آن پی نخواهد برد و زندگی با او در پاریس منجر به ویرانی هر چیزی خواهد شد. به لحاظ بعد روانشناختی قضیه، می بینیم كه در ابتدا تصمیم و اراده و اشتیاق لئون در انتخابش تزلزل ناپذیر است. اما جزیی نگری عمیق بوتور و تحلیل های موشكافانه و دقیقش به تردید ها، ترس و در نهایت تغییر عقیده و دگرگونی منجر می شود.

۳- ظاهراً جایی باید رمان نو متفاوت بودن سبك خود را نشان دهد. این بار این تفاوت در دگرگونی، انحراف از نرم روایتگری با استفاده از ضمیر دوم شخص است و از این حیث به نظر می رسد این مهم ترین نكته در نوع سبك روایت بوتور است.

به قول مارتین بوبر*، ضمیر دوم شخص ضمیر دوستی است (Friendship). از طرفی این ضمیر، ضمیر مباحثه هم هست و همین طور ضمیر بازپرسی. در عین حال كه گفت وگوی درون شخصیت داستانی با خود است به نظر می رسد كه گفت وگوی نویسنده با خواننده نیز باشد. روایت كردن با استفاده از ضمیر دوم شخص، عملی سخنورانه است. قصه گویان از هومر و ویرژیل تا جورج الیوت و كورتاسار به قدرت برانگیزاننده «تو» برای درگیر كردن مخاطب پی برده اند و از آن استفاده كرده اند. این امر باعث می شود تا خواننده ناخودآگاه فوراً در مركز كنش ها قرار گیرد و توجه او را به مسائل و تصمیمات اش، جلب كند. چرا كه هر خطاب «تو» به رابطه با «من»ی می انجامد و از این دست در متن هایی با این شیوه نوشتاری ما با یك رابطه میان ذهنی بین «من» و «تو» مواجه می شویم. «تو» در نوشتار همیشه یك موقعیت اشغال نشده است كه می تواند توسط هر «من» یا شنونده ای جذب شود و از این نظر «تو» بسیار پرظرفیت می نماید. به قولی روایت دوم شخص نه تنها خواننده را در روایت درگیر می كند بلكه گونه ای واقع گرایی دقیقاً عینی را به متن می دهد. دگرگونی یك رمان دوم شخص است. تنها در ابتدای رمان نام شخصیت اصلی داستان - لئون دلمون - آورده می شود و در تمام طول داستان، نویسنده، كاراكتر اصلی را مخاطب قرار می دهد و در عین حال تو را به بازی می گیرد.

ترجمه: مهستی بحرینی

انتشارات نیلوفر

چاپ اول: ۱۳۸۵

تعداد:۲۲۰۰ نسخه

شهرام رستمی

* مارتین بوبر (۱۹۶۵ - ۱۸۷۸) فیلسوف و نویسنده اتریشی كه شهرت عمده اش در احیای یك تفكر عرفانی با عنایت به تعالیم تورات بود. از جمله آثار مهمش كتاب «من و تو» است كه به فارسی هم ترجمه شده است.



همچنین مشاهده کنید