جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

قتل كنسولیار آمریكا


قتل كنسولیار آمریكا

در یكی از روزهای گرم اوایل تیرماه ۱۳۰۳ در تهران شایعه أی پیچید كه سقاخانه أی در خیابان آقاشیخ هادی دارای كرامات و معجزاتی است و این شایعه در بین مردم عوام به صورتی جدی دهان به دهان می گشت و هر كس با افزودن شاخ و برگ جدیدی به آن بر هیجان موضوع می افزود یكی می گفت دیشب فلان كور شفا یافته و چشمش بینا شده است یا فلان افلیج شفا یافته و با پای خود به حركت آمده است, یكی می گفت فلان بیمار یك شب پای سقاخانه خوابیده و شفا گرفته است و…

در یكی از روزهای گرم اوایل تیرماه ۱۳۰۳ در تهران شایعه أی پیچید كه سقاخانه أی در خیابان آقاشیخ هادی دارای كرامات و معجزاتی است و این شایعه در بین مردم عوام به صورتی جدی دهان به دهان می گشت و هر كس با افزودن شاخ و برگ جدیدی به آن بر هیجان موضوع می افزود. یكی می گفت دیشب فلان كور شفا یافته و چشمش بینا شده است یا فلان افلیج شفا یافته و با پای خود به حركت آمده است، یكی می گفت فلان بیمار یك شب پای سقاخانه خوابیده و شفا گرفته است و….

این اطلاعات افواهی كار خود را كرد به صورتی كه در بعضی گذرها به میمنت این بركات چراغانی كردند و شیرینی پخش نمودند. این امر تنها به این ختم نشده به صورتی كه حتی از محلات دیگر تهران دسته هایی حركت كرده و با هیئت و تشكیلاتی مخصوص به طرف سقاخانهء شیخ هادی حركت می كردند و به مناسبت اینكه گفته می شد چند شب قبل یك نفر بهایی قصد داشته سم در سقاخانه بریزد كور شده با یكدیگر این شعر را با آهنگ می خواندند:

چهارراه آقاشیخ هادی از معجز ابوالفضل كور شده چشم بابی

این تظاهرات و حركتهای مذهبی گاه فراتر از آن می رفت و برخی از دسته ها كه به سوی چهارراه شیخ هادی حركت می كردند با ساختن هیكلی از چوب و كهنه و پنبه و سوار كردن آن به صورت وارونه بر خری با شعار “این بابی بی غیرت یاغی شده با ملت“ طعنه أی هم بر ضد رئیس الوزراء وقتی یعنی رضاخان سردارسپه می زدند و استفاده سیاسی می كردند. جالب اینجاست، رضاخان نیز كه منزلش نزدیك محل گذر این هیئتهای مذهبی بود در هنگام حركت این دسته ها به نظاره آن می رفت و حتی گاهی چند قدمی در مشایعت آنان حركت می كرد. چنین اتفاقاتی در كشورهای شرقی همواره جلب توجه اروپائیان را می نمود و مطبوعات آن زمان اروپا نیز پر بود از اینگونه وقایع ملل شرقی. واقعه سقاخانه توجه شخصی به نام رابرت ویتنی ایمبری (Robert Whitney Imbrie) (كنسولیار سفارت امریكا در تهران) را جلب كرد. وی كه علاوه بر كار سیاسی خبرنگار افتخاری مجله معتبر و معروف نشنال جیوگرافی نیز بود بهترین سوژه را برای نشریه اش یافته بود. وی در یك بعدازظهر گرم روز جمعه ۲۷ تیر ماه همان سال همراه با دوستش بالوین سیمور كه از اتباع امریكا بود سه پایه و دوربین عكاسی را برداشت تا گزارشی دست اول از این واقعه ضبط و ثبت كنند. طبق معمول آن چند روزه و به علت تعطیلی آخر هفته، جمعیت زیادی به دور سقاخانه گرد آمده بودند و صدای صلوات و نوحه ها و نواهای مختلف معمول آن زمان فضای پرهیاهویی در آن منطقه ایجاد كرده بود. ایمبری و سیمور كه راهی برای ادامه حركت درشكه خود نمی دیدند در فاصله چند صدمتری سقاخانه از درشكه پیاده شده و با حمل وسایل عكسبرداری با پای پیاده به سوی سقاخانه حركت كردند. جمعیت كه نظاره گر این خارجیان بود دالانی برای آنان به سمت سقاخانه باز كرد. در نزدیكی سقاخانه و جایی كه زنها اجتماع كرده بودند ایمبری سه پایه و دوربین را جهت عكسبرداری نصب می كند كه با اعتراض مردم روبه رو می شود آنها حضور وی و عكسبرداری از جمع زنان را نمی پذیرفتند. ایمبری كه گرمای شدید هوا و سر و صدای جمعیت و اعتراض آنان عصبانیش كرده بود مجددا سه پایه را برداشته و از سمت چپ سقاخانه آماده عكسبرداری می شود. مردم تهییج شده و بدبین به این دو نفر، به سمتشان رفته و با گذاشتن كلاه و عبا جلو لنز دوربین مانع از انجام عكسبرداری می شوند. ایمبری كه شدیدا عصبانی شده بود شروع به سر و صدا می كند و با فاصله گرفتن از سقاخانه وسایل عكسبرداری را در خیابان كار می گذارد. جمعیت از سماجت ایمبری عصبانی تر و جری تر می شوند. در این هنگام اتفاقی می افتد كه به یكباره جمعیت، هیجان می آید؛ موتورسیكلت سواری فریاد می زند: “ اینها كه می خواهند عكس بیندازند همان كسانی هستند كه می خواستند آب سقاخانه را مسموم كنند“. این حرف به سان كبریتی در میان باروت بود. ایمبری و رفیقش كه حركت غیرطبیعی و هیجانی جمعیت به سوی خود را نظاره می كردند متوجه وضعیت بغرنج خود می شوند و با جاگذاشتن وسائلشان سریعا در حالی كه جمعیت به دنبالشان می دویدند سوار درشكه شده و از آنجا دور می شوند. مردم نیز با چوب و سنگ درشكه را تعقیب می كنند. سورچی با اصابت سنگی بیهوش شده و بر زمین می افتد. فورا یك نفر نظامی كه در محل حضور داشت در حالی كه مردم سرگرم ضرب و شتم دو نفر امریكایی بودند مجددا درشكه را به سمت میدان توپخانه و یا سپه آن روز به حركت درمی آورد ولی وی نیز مورد اصابت سنگ قرار می گیرد و بیهوش می شود. این بار شدت ضربت چنان بود كه این نظامی فردای آن روز فوت می كند. ضرب و شتم این دو نفر مجددا شروع می شود و نظامیان و پلیسی كه دور و بر جمعیت حضور داشتند چندان دخالتی نمی كنند. حال ایمبری چنان وخیم است كه از میدان حسن آباد به وسیله اتومبیل به بیمارستان شهربانی منتقل می شود. ولی مردم تهییج شده حتی وی را در بیمارستان امان نمی دهند و با شكستن درو پنجره بیمارستان وی را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. سیمور نیز كه جراحت كمتری برداشته بود با زرنگی از بیمارستان فرار می كند. دكتر علیم الدوله طبیب شهربانی و دكتر سفارت امریكا برای نجات جان كنسولیار سفارت دست به هر كاری می زند ولی وی بعد از صحبت كوتاهی با همسرش در ساعت پنج بعدازظهر همان روز از دنیا می رود. این واقعه سر و صدایی در محافل سیاسی و اقتصادی آن روز به پا كرد و منجر به نتایج مهم سیاسی و اقتصادی در اوضاع آن روز ایران شد كه به آن می پردازیم.

قتل ایمبری به سود چه كسانی بود؟

به نظر می رسد این واقعه از دو جنبه قابل بررسی است: ۱. رقابت بین شركتهای نفتی انگلیس و آمریكا كه هر كدام به دنبال تثبیت منافع خود در ایران بودند. ۲. تلاش رضاخان برای دست گرفتن زمام امور و كسب قدرت بیشتر. البته پذیرفتن یكی از این دلایل منافی دلیل دیگر نیست و در واقع آنها می توانند مكمل یكدیگر باشند. در فروردین ۱۳۰۳ دولت لایحه أی تقدیم مجلس كرد كه متضمن تصویب قرار داد با شركت نفتی سینكلر بود. امضای این قرارداد و شركت امریكائیان در آن، باتوجه به وضعیت سیاسی و اقتصادی بغرنج آن زمان ایران، برای سیاستمداران ایرانی تنها راه حل ممكن محسوب می شد كه به وسیله آن از سلطه و فشار شوروی و انگلیس رقبای سنتی در ایران بكاهند. این لایحه در گیر و دار تصویب قرار داشت كه ایمبری كشته شد و این امر تصویب این طرح ار تحت الشعاع خود قرار داد. شركت سینكلر با اینكه سود سرشاری از این قرارداد می برد ولی به یك دلیل عمده در این زمان به شكل لاینحلی برخورد كرده بود و آن راه صدور نفت شمال بود. مسلما انگلیس اجازه عبور نفت شمال را از جنوب كشور نمی داد و تنها راه اقتصادی ممكن از خاك شوروی بود كه به دلایلی دیگر رابطه اقتصادی این شركت و دولت شوروی به تیرگی گرائیده بود و قتل ایمبری بهترین فرصت برای شركت سینكلر بود كه از زیر تعهدات خود شانه خالی كند و این كار را به دلیل ناامنی در ایران ملغی عنوان كرد. مسئله نفت شمال پس از این وقایع به موضوعی لاینحل تبدیل شد و هرچند كه انگلیس به آن دست نیافته ولی دیگر رقیبان این كشور از صحنه بیرون رفتند. قتل ایمبری بر قدرت رضاخان افزود زیرا رضاخان كه در این زمان زمام امور را در غیاب احمدشاه كه در سفر اروپا به سر می برد با پیش آمدن واقعه جمهوری خواهی و قتل میرزاده عشقی به شكل محسوسی وجهه اش را از دست داده بود و اقلیت مجلس و عمده مخالفانش جو سنگینی بر علیه وی ایجاد كرده بودند. رضاخان با این ضرباتی كه از مخالفان خورده بود درصدد استفاده از فرصتی برآمد كه بتواند این موج مخالفان را سركوب كند و بهترین فرصت، واقعه قتل ماژور ایمبری بود. پیشدستی رضاخان و بهره برداری از این قتل و حوادث ناشی از این جریان گویای آن است كه وی از قتل ایمبری چندان هم نگران و مشوش نشد و از این فرصت بیشترین سود را هم بود. مظنون بودن این جریان زمانی بیشتر احساس می شود كه قتل ایمبری و مضروب شدن دوستش در روز روشن، مقابل چشمان نظامیان و افراد نظمیه تهران در بیمارستان نظمیه اتفاق می افتد بدون آنكه این نیروها چندان واكنشی به نفع مقتول از خود نشان دهند. در محكمه نظامی كه بعدا تشكیل شد یك نظامی محكوم به اعدام و ده نفر دیگر از صاحب منصبان به اخراج از قشون و یا حبس و تنزل درجه محكوم شوند كه این خود، نمایانگر حضور عده زیادی از نظامیان در صحنه قتل است. از سوی دیگر، حملات تبلیغاتی شدیدی، به اشاره رضاخان بر ضد نمایندگان مخالف مجلس شروع شد و روزنامه های طرفدار رضاخان قتل ایمبری را به مخالفان رضاخان نسبت دادند و حتی كار به آنجا كشید كه برخی نشریات، خبرگزاریهای خارجی با تفسیر و تحلیل واقعهء قتل ایمبری را كار مخالفان رضاخان دانستند. در كنار این تبلیغات رسمی عوامل رضاخان بیكار ننشسته و با ارسال تلگرافها و طومارهایی از تهران و ولایات ضمن اعلام انزجار از قتل ایمبری پشتیبانی خود را از حكومت نظامی و رضاخان ابراز داشتند. نهایتا با عذرخواهی ایران و با دادن غرامت به مبلغ شصت هزار دلار به بازماندگان ایمبری این غائله از لحاظ دولتین ایران و امریكا به پایان رسید. ولی پیروز اصلی این میدان دولت انگلستان در بیرون كردن رقبای قدرتمند جدید و شخص رضاخان بودند كه جاده پر دست انداز قدرت را در پیش روی خود صاف و هموار كردند.

سفارت آمریكا

منابع: تاریخ معاصر ایران (كتاب نهم)

تاریخ بیست ساله ایران (ج ۳)، حسین مكی

خاطرات سیاسی فرخ، مهدی فرخ

رستاخیر ایران، فتح الله نوری اسفندیاری

پنجاه سال نفت ایران، مصطفی فاتح

تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران (ج ۲)، ملك الشعرای بهار

جلال فرهمند



همچنین مشاهده کنید