شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

خدا رحمت کند تواضع و فروتنی را


خدا رحمت کند تواضع و فروتنی را

گفتگو با «حسین محب اهری» بازیگر و کارگردان

شاید خیلی ها بیشتر از طریق تلویزیون با چهره و کارهای «حسین محب اهری» آشنا شده باشند اما او سال هاست که در صحنه های مختلف هنرهای نمایشی بعنوان بازیگر و کارگردان فعالیت می کند. «حسین محب اهری» سال۱۳۳۰ در تهران متولد شده و لیسانس ادبیات فارسی را از مدرسه عالی ادبیات و زبان های خارجی در سال۱۳۵۸ دریافت کرده است.

او که از سال ۱۳۵۰ بطور جدی و حرفه ای فعالیت های تئاتری خود را آغاز کرده، یک دوره آموزش بازیگری نیز در «کارگاه نمایش» و زیر نظر «آربی آوانسیان» گذرانده و با ایفای نقش در فیلم «رابطه» به کارگردانی «پوران درخشنده» از سال ۱۳۶۵ به شکل جدی پا به عرصه سینما گذاشته است. نمایش های « فرود اضطراری یک حواصیل روی بام یک موزیسین»، «کوچه اقاقیا»، «عباس» و «لاک پشت» از جمله آثاری است که «محب اهری» در مقام کارگردان، با شیوه ای نو و در فضایی سورئال به روی صحنه برده و باید گفت که با استقبال بسیار خوبی هم از طرف مخاطبانش قرار گرفت. «حسین محب اهری» این روزها، پس از بازی در فیلم «وقتی همه خوابیم» آخرین اثر سینمایی «بهرام بیضایی»، مشغول ایفای نقش در نمایش «مرغ دریایی» به کارگردانی دکتر «محمدرضا خاکی» در سالن اصلی تالار مولوی است. پس از تماشای نمایش «مرغ دریایی» این فرصت را پیدا کردم که با این هنرمند پرتجربه و صمیمی، گفتگویی داشته باشم که متن آن در پی می آید:

▪ اگر در شرایطی قرار بگیرید که بین یک پیشنهاد تئاتری و یک پیشنهاد سینمایی مجبور باشید یکی را انتخاب کنید، گزینه شما کدام خواهد بود؟

ـ اگر بحث بر سر این باشد که بعنوان بازیگر ترجیح می دهم در تئاتر بازی کنم یا سینما، باید بگویم به شرایط هر کار تئاتری یا سینمایی بستگی دارد. چه فیلم یا تئاتری باشد؟، چه کسی کارگردانی را برعهده دارد؟ و... به هرحال در نهایت من بعنوان بازیگر، بازی در صحنه تئاتر را به دلیل تداول حس و اینکه در صحنه تئاتر این بازیگر است که همه چیز است، ترجیح می دهم و همچنین در صحنه، بازیگر تئاتر و تماشاگر بدون واسطه هستند.

▪ بین نوشتن، بازی کردن و کارگردانی که شما هر سه اینها را هم انجام می دهید، در درون حسین محب اهری گرایش به کدام سمت از این سه گزینه پررنگ تر است؟

ـ هیچکدام از این سه کار، نوشتن، کارگردانی و بازیگری مانعی برای یکدیگر نیستند. برای من، بازیگری حرفه اصلی ست و در ضمن حرفه ای ست که نه به اجبار به آن پرداخته ام و نه از بد حادثه به این شغل پناه آورده ام... این حرفه انتخاب اول من بعنوان شغل بوده است، به همین دلیل در درون من بازیگری رنگ غلیظ تری دارد. اما بعنوان کسی که با هنری به اسم نمایش همراهم لذا گاهی طرحی از یک داستان یا تخیلی از یک اتفاق در ذهنم شکل می گیرد و بسته به اینکه چقدر این طرح یا تخیل مرا همراه خودش می برد، در نوشتن آن طرح یا تخیل دست به کار می شوم. البته این چیزی است که باید خودش شکل بگیرد و در مورد کارگردانی هم این گونه است.

نتیجه اینکه بعنوان بازیگر باید وظیفه ام را با تمام انرژی انجام دهم و در حقیقت خودم را هر لحظه در مسیری که موظف به انجامش هستم قرار دهم. ولی در مورد نوشتن و یا کارگردانی باید بگذارم تا تخیل و طرح مرا پیدا کند. در کل در کار بازیگری، حرفه ای محسوب می شوم و در کار نوشتن و کارگردانی بصورت آماتور فعالیت می کنم.

▪ با این تعریف در حوزه کارگردانی سعی می کنید که بیشتر طرح و متن از خودتان باشد و از متن های دیگران استفاده نمی کنید؟

ـ قاعدتا وقتی طرحی یا تخیلی در ذهن شکل می گیرد، همراه نوشتن، طرح اجرایی آن هم شکل خود را نشان می دهد. یا درست تر اینکه طرح یا تخیل در لحظه شکل گرفتنش در ذهن، اجرایی هم می شود و برای کارگردانی آن کار، نیمه راه طی شده است. درنتیجه ترجیح بر اجرای نوشته خودم بیشتر است. البته این مغایر آن نیست که گاهی نمایشنامه ای یا داستانی می خوانم و ناگهان با الهام از آن داستان یا نمایشنامه این احساس به من دست می دهد که چقدر برای اجرا مناسب است و یا با تلفیق آنچه در داستان یا نمایشنامه است با آنچه در ذهن من شکل می گیرد متون اجرایی را بر صحنه برد.

جناب محب اهری در میان کارهای شما چه در بازی ها و چه در کارگردانی هایتان تنوع ژانرها بسیار زیاد است، در واقع در کارنامه هنری شما همه جنس کار از مدرن و کلاسیک و ... به چشم می خورد. سوالی که دارم این است که آیا برای قبول کردن یک کار پارامترها و المان های مشخص فلسفی یا اجتماعی خاصی وجود دارد که در صورت نبود آنها کاری را رد کنید و یا تا به حال کاری را انجام نداده باشید؟

اصولا نگاه من در درجه اول در بازیگری اینگونه است که اگر کاری در دست نداشته باشم بعنوان بازیگر هر کار جدیدی پیشنهاد بشود، قبول می کنم که در آن بازی کنم. حالا فرض می کنیم یک چیزی در یک نمایش وجود دارد که من را اذیت می کند یا در گروه اجرایی و یا غیره. در این صورت از ادامه همکاری صرف نظر می کنم.

▪ پس مرز مشخص و خط قرمزی در انتخاب هایتان وجود ندارد؟

ـ چطور وجود ندارد؟ برای من اینکه گروه چگونه کار می کند، با متن چگونه برخورد می شود، دیسیپلین کاری رعایت می شود یا نمی شود و ده ها مورد دیگر در انجام یک کار تئاتری یا سینمایی یا تلویزیونی به زعم شما «خط قرمز» است.

حرفه من یعنی تئاتر، سینما یا تلویزیون، دارای قانون و قواعدی است که توجه نکردن به آنها موجب کناره گیری ام از کار خواهد بود. هدف از یک کار تئاتری ایجاد ارتباط است و یک گروه باید تمام انرژی خود را صرف هرچه قوی تر کردن این ارتباط کند. اگر این امکان بوجود نیاید قاعدتا نمی توانم در آن کار همکاری کنم. البته در هر کاری سعی خودم را برای انجام شدنش به کار می برم، ولی تئاتر یک کار جمعی است. لذا هماهنگی و ارتباط مثبت بین گروه از هر جهت لازم است و نمی توان در یک گروه نامنسجم و ناهماهنگ ادامه کار داد.

▪ چند سالی است که گرایش جوان های اهل تئاتر به سمت اجرای نمایش های به اصطلاح مدرن و پست مدرن و... همچنین کارنکردن افرادی که سال ها در این حوزه فعال بوده اند یا به عبارتی عدم حضور فعال قدیمی ها در تئاتر بعضا بجای جذب مخاطب، باعث فراری شدن تماشاگر هم شده و در این میان اجرای نمایش های کلاسیک هم بسیار نادر است. لطفا نگاه کلی خود از شیوه اجراها، ارتباط کارهایتان با تماشاگر و جایگاه تماشاگردر نمایش هایی که کارگردان خودتان هستند را برای ما بازگو بفرمایید؟

ـ مسلما باید هم همینطور باشد. از استثنا»ها که بگذریم دیگر قاعدتا کار کلاسیک کردن دور از ذهن است. همانطور که دیگر کسی شتر سوار نمی شود و لباسش را با چوبک نمی شوید... درصورتیکه بدلیل بر صحنه نبودن بازیگران قدیمی، مخاطب تئاتری جذب نمی شود هم کاملا مخالفم. در هر دوره ای بازیگران توانایی بوده اند کما اینکه در حال حاضر بازیگران بسیار قدرتمندی بر صحنه تئاتر داریم. در مورد کارهای خودم باید بگویم در چهار یا پنج کاری که کارگردانی کرده ام; «کوچه اقاقیا»، «عباس»، «فرود اضطراری یک حواصیل روی بام یک موزیسین» و «لاک پشت» حس کردم که تماشاگر با کارهایم ارتباط برقرار می کند، اگر چه اکثر متن هایی که کار کرده ام نمایش های تلخی بوده اند، البته بجز «لاک پشت.»

در رابطه با تماشاگر اصولا از روزهای آغازین هر فردی که وارد این حوزه می شود تا حتی زمان فارغ التحصیلی یک نکته است که همیشه هزاران هزار بار همه می گویند و می شنوند که تئاتر بدون تماشاگر معنا ندارد و تئاتر نیست، نگاه تان را لطفا در این رابطه به شکل واضح تری برای ما بازگو کنید و آیا با سعی در عموم شمول کردن تئاتر موافق هستید یا نه؟

گمان نمی کنم کسی از جذب مخاطب بیشتر برای کارهایش ناراحت باشد. وقتی کارگردانی نمایشی را به صحنه می برد بدنبال ایجاد ارتباط با تماشاگر است و هرچه تعداد تماشاگران بیشتر باشد، نشان می دهد که او در کارهایش موفق تر است. هر کس می خواهد کارش را در معرض تماشا قرار دهد، مگر غیر از این است؟ من متوجه نکته ای در این سوال نشدم. یعنی منظور این است که کسانی مخالف دیدن یک کار نمایشی یا هنری توسط تماشاگر هستند؟ پس برای چه کارشان را بر صحنه می برند؟

▪ پس جایگاه تماشاگر؟

ـ در مورد جایگاه تماشاگر این توضیح کلی را بدهم که بعضی معتقدند که تماشاگر همه چیز تئاتر است، عده ای معتقدند که تماشاگر هیچ چیز نیست و عده ای هم بین این دو را قبول دارند. من می گویم که اصلا به این موضوع فکر نکنیم، بیاییم بیشتر به این موضوع فکر کنیم که چه کاری داریم انجام می دهیم. می گویند گندم می کاریم نه برای کاه ولی کاه را معمولا بیرون نمی ریزند. من در مورد جایگاه تماشاگر در تئاتر بسیار فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که جایگاه تماشاگر در یک تئاتر مانند کاتالیزوری است که در شیمی برای تغییر مواد استفاده می کنند.

فرضا می خواهید سولفات مس درست کنید، مقصد سولفات مس است و شما مس دارید و اسید هم دارید، می ریزید و سولفات مس شکل می گیرد، به این می گویند یک فعل و انفعال شیمیایی، اما بعضی وقت ها این اتفاق نمی افتد و نیاز به چیزی به نام کاتالیزور است که با اضافه کردن آن فعل و انفعال شیمیائی شکل می گیرد و آنوقت شما آن کاتالیزور را می توانید از آن جدا کنید و به کناری بیندازید ولی آن باعث شده که شما به سولفات مس برسید. حال در نمایش، گروهی که کار می کنند یک نقطه است، یک نقطه معنا و المان هایی هستند مانند عشق، نفرت، شجاعت، اقتصاد، سیاست، انقلاب و مثلا یک میلیارد پدیده نقطه دیگرند، حالا این گروه نسبت به یکی از این المان ها حساسیت دارد و مثلا نمایشی کار می کند که از عشق می گوید.

اینجا دیگر کار کارگردان تمام است و مهم اتفاقی است که افتاده، حالا اگر کاتالیزور نباشد این اتفاق اصلا نمی افتد و تماشاگر کاتالیزور این اتفاق است و نکته اینکه در این فعل و انفعال برای کاتالیزور اتفاقی نمی افتد و می آید کار را می بیند و می رود اما در اثر مسائلی چون تعدد دیدن نمایش، پیگیری اخبار نمایشی و امثال اینها مطمئنا گردی رویش می نشیند و نتیجه این می شود که کسی که مثلا هفته ای دو بار تئاتر می بیند احتمال اینکه چند سال بعد ببینید آن فرد مثلا در خیابان عربده کشی می کند و برای جامعه مضر است خیلی کم است. این تاثیر تئاتر بر تماشاگر است.

▪ در میان صحبت های شما علاوه بر اینکه نظرات متفاوت و جالبی نسبت به خیلی از همکارانتان درباره این مقوله ها شنیدم، احساس می کنم چیزی شاید شبیه یه نوع وسواس هم بعد از این همه سال و تجربه وجود دارد و گویا کمی محتاطانه نظراتتان را بیان می کنید و حتی عمل می کنید. اما خیلی از جوان ها امروز بدون اینکه همچون شما سال ها تجربه و یا حتی علم بعضی کارها را داشته باشند، مثلا می بینم که در بروشورها اسمشان در سه یا چهار جا دیده می شود. آیا فکر نمی کنید این عدم تمرکز بر یک مورد باعث شود که از کیفیت مثلا آن چهار مسوولیت بکاهد؟

ـ اولا به نظر من زیاد لزومی ندارد که دراین باره صحبت کنیم چون من اشکالی در این نمی بینم. ولی خوب می شود دلایلی را هم آورد که شاید قانع کننده باشد مثلا مسائل مالی; ببینید مثلا بعضی ها وقتی می بینند که پول یک طراح صحنه زیاد است برای اینکه ندارند از افراد خودشان یکی آن کار را می کند، که شانسی می شود بعضی ها مثل من وقتی کارم را بلدم می بینم که طراح صحنه اگر خودم باشم بهتر است خوب چرا پول به دیگران بدهم، بعضی هم هستند که می خواهند اسمی در کنند و خودی نشان بدهند که خودشان بعد از چهار یا پنج بار خسته می شوند و می روند.

▪ خیلی از اهالی تئاتر که سن و سالی از ایشان گذشته و امروز جزو قدیمی ها و باتجربه ها و به عبارتی پیشکسوت های تئاتر هستند، روز به روز فاصله شان با نسل جدید زیادتر می شود و علت این فاصله را نداشتن اخلاق و دیسیپلین هنری جوانان امروزی می دانند. اولا به نظر شماجوانان تئاتری آن اخلاق هنرمندانه که همیشه در حرف و کتاب به آنها تاکید شده را رعایت می کنند و اصولا علت این فاصله به نظر شما ریشه در چه دارد؟

ـ اولا اینکه واقعیت، واقعیت است، چه آدم نق بزند، چه موافق باشد و یا چه مخالف باشد واقعیت را نمی شود هیچ کاری کرد. مساله اینست که نوع ارتباط آدم ها بدلیل مسائلی که بوجود آمده مثل تکنولوژی، ارتباطات هم مثل غذا که تبدیل شده به ساندویچ و... تغییر کرده است. در اثر این تغییرات بعضی جاها خیلی از عادات بد از بین رفته است مثلا در زمان قدیم اگر بچه ای کم حرف می زد و آنچه که می خواست را بیان نمی کرد می گفتند چقدر با ادب است اما امروز دیگر اینطور نیست و از طرفی باز یکسری احتراماتی وجود داشت که متاسفانه اینها هم از بین رفته است. و این واقعیت امروز ماست. متاسفانه باید بگویم که مقوله فروتنی و تواضع از بین رفته و این تنها مختص جوان های تئاتری نیست بلکه در اکثر تیپ های اجتماعی، فروتنی و تواضع دیگر کم رنگ شده وباید گفت خدا رحمت کند فروتنی و تواضع را.

هستند کسانی از همکاران شما که بدون اینکه دلیل مشخصی را برای کار نکردن مطرح کنند، کنج عزلت گزیده اند و برخلاف تمایل جوانان و علاقه مندان کار نمی کنند و در واقع، به نوعی تجربه هایی که کسب کرده اند را با کار نکردنشان به کسی هم انتقال نمی دهند. به نظر جنابعالی استفاده نکردن از پیشکسوتان و قدیمی ترها که تجربه ای چندین و چند ساله دارند چه ضرری برای کلیت تئاتر کشور ما دارد؟

به نظر من هیچ ضرری ندارد و چه بهتر که کار نکنند، چون کسی که کنج عزلت را برگزیده یعنی حرفی برای گفتن ندارد. یا اینکه بعضی ها تصمیم گرفتند که کار نکنند که خوب این هم به خودشان مربوط است. اصلا به نظر من این معنی ندارد که برویم به کسی که چهل سال پیش یک کاری کرده بگوییم تو را به خدا بیا الان هم کار کن، اگر قرار بود کار بکنند کار می کرد و اگر کار نمی کند یا چیز جدیدی برای ارائه ندارد یا تصمیم گرفته کار نکند که به نظر من هیچکدام از اینها اشکال ندارد. ضمنا من زیاد از کلمه پیشکسوت خوشم نمی آید، این کلمه بیشتر برای کشتی و فوتبال و ورزش بهتر است تا برای هنر چون امکان دارد یک بچه ۴ ساله یک نقاشی بکشد که ده تا استاد انگشت به دهان بمانند.

▪ تا به حال دچار خودسانسوری شده اید؟

ـ قاعدتا ما جامعه مان را می شناسیم ما با فرهنگ مردم جامعه مان آشنایی داریم، قاعدتا ما جایی زندگی می کنیم که خیلی از مردم اعتقادات مشخص مذهبی دارند، حتی اگر کسی هم بتواند ثابت کند که بعضی از این اعتقادات و قوانین غلط است، باز هم باید بپذیریم که واقعیت جامعه مان این است، حالا که ما داریم در این جامعه با این اعتقادات و این قوانین و این رسوم زندگی می کنیم چه باید بکنیم؟! فرض کنیم در صحنه ای از یک نمایش یک اتفاقی بین یک خانم و آقا می افتد، خوب من در اینجا نمی توانم آن را اجرا کنم پس یا باید حذفش کنم یا اینکه باید از نبوغ و استعداد و نوآوری استفاده کنم که هم حرف را زده باشم و هم به قوانین جامعه بی حرمتی نکرده باشم و به نظر من این اصلا مساله مهمی نیست و فقط شده ابزار نق زدن و غر زدن بعضی ها که برای کار نکردن دنبال بهانه می گردند.

▪ خیلی از همکاران شما معتقدند که اگر در جامعه پای سیاسیون به سالن های تئاتر باز شود مردم نیز به دلیل حرف شنوی بیشتری که از آنها دارند به سالن های تئاتر بیشتر روی خواهند آورد و این باعث نوعی رونق در تئاتر می شود. لطفا نظرتان را بعنوان یکی از فعالین تئاتر کشور در رابطه با ارتباط سیاسیون و تئاتر برای ما شرح دهید؟

ـ من شخصا زیاد نمی پسندم که این دو مقوله خیلی به هم نزدیک بشوند، ولی از طرفی یکسری واقعیت ها هم وجود دارد مثل امکانات، ساختن سالن و بودجه و از این قبیل که چون در کشور ما سرمایه از بالا به پایین تقسیم و توزیع می شود، خوب بهتر است که نمایندگان محترمی که بودجه را امضا» می کنند بیشتر بیایند تئاتر ببینند و مطمئن باشند که ضرر نمی کنند، چون هر نمایش یک زندگی است، مثل یک کتاب است و هر چه بیشتر تئاتر ببینند و یا کتاب بخوانند به نفع خودشان هم خواهد بود.

▪ مساله نقد در تئاتر، مساله ای است که خود نیاز به گفت وگویی مفصل و جداگانه دارد اما یک سوال کلی در این باب می پرسم. لطف کنید مبنی بر اهمیت این موضوع بفرمایید که آیا در چند سال اخیر در رابطه با کارهای خودتان نقدی شنیده و یا خوانده اید که فکر شما را به خود مشغول کرده باشد؟

ـ اصلا و ابدا. در این رابطه سوای این که من به وجود منتقد فی نفسه اعتقاد دارم یا نه بحث نمی کنم ولی واقعیت این است که منتقد و نقاد وجود دارد. باتوجه به این واقعیت به نظرم منتقد باید فردی باشد بسیار بسیار با شعور، با مطالعه، با شناخت کافی و بالا، با جهان بینی خیلی وسیع، با اطلاعات خیلی کافی که متاسفانه در جامعه ما چنین نیست و افرادی هم که اسم خودشان را گذاشته اند منتقد و این کار را می کنند یا الکی از کاری تعریف می کنند یا بخاطر اینکه اصلا شاید کار را نفهمند الکی از ریشه شروع بر بد و بیراه گفتن می کنند.

▪ لطفا کمی هم از آخرین فعالیت هایتان بفرمایید؟

ـ به تازگی بازی در نمایش «رودکی» را به پایان رسانده ام و در حال حاضر در حال بازی در نمایش «مرغ دریایی» اثر چخوف به کارگردانی دکتر محمدرضا خاکی هستم که در تالار مولوی اجرا می شود. ضمنا به تازگی بازی در فیلم «وقتی همه خوابیم» کار آقای بهرام بیضایی را هم به پایان رسانده ام.

با تشکر از وقتی که به بنده دادید.

حسین سینجلی



همچنین مشاهده کنید