جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

بحران لبنان, فقدان راه حل کوتاه مدت


بحران لبنان, فقدان راه حل کوتاه مدت

از یک نگاه می توان عمر بحران لبنان را معادل عمر استقلال این کشور دانست که با ترکیب اجتماعی ویژه و طوائف و مذاهب و جریانهای سیاسی گوناگون, فرآیندهای داخلی خود را با معادلات و قدرتهای کوچک و بزرگ منطقه ای و بین المللی گره زره است

از یک نگاه می توان عمر بحران لبنان را معادل عمر استقلال این کشور دانست که با ترکیب اجتماعی ویژه و طوائف و مذاهب و جریانهای سیاسی گوناگون، فرآیندهای داخلی خود را با معادلات و قدرتهای کوچک و بزرگ منطقه ای و بین المللی گره زره است. این ترکیب و پیوند به نحوی است که بدون لحاظ کردن آن، برون رفت از بحرانها و فراز و نشیب های امنیتی- سیاسی وجود ندارد. به میزانی که عناصر جبهه های سیاسی در محیط داخلی ضعیف می شوند، پیوندهای خارجی، عامل معادله سازی در فرآیندهای لبنان خواهند شد.

در یک مرور از رویدادهای دو ماه گذشته که مهلت انتخاب رئیس جمهور جدید را فرا می گیرد، شاخص های یاد شده، بخوبی نقش آفرینی کرده اند. جبهه ۱۴مارس که یک منحنی نزولی در توانمندیهای مردمی- جمعیتی و سیاسی را در دو سال اخیر طی کرده، با پافشاری بر حد نصاب نصف بعلاوه یک در پارلمان، جهت انتخاب رئیس جمهور و سپس انحصاری دانستن حق انتخاب رئیس جمهور براساس داشتن اکثریت پارلمانی (۶۵ کرسی در مقابل ۵۵ کرسی) و حمایت فرانسه، عربستان و امریکا، بدنبال رویکرد یکجانبه در تعیین و انتخاب رئیس جمهور جدید بود. قابلیت های گسترده جبهه ۸ مارس و معارضه که تکیه گاههای قانونی مناسبی نیز داشته، گزینه نصف بعلاوه یک از سوی ۱۴ مارس را کنار زده و با اتمام دوره امیل لحود، خلأ ریاستی لبنان را فراگرفته است.

این مقطع زمانی که همزمان با تلاش امریکا و رژیم صهیونیستی برای اجلاس آناپولیس بود، با تعهد غیرمستقیم ۱۴ مارس در خصوص عدم بکارگیری اختیارات ریاستی توسط حکومت سینیوره، با آرامی سپرده شد ولی تاکنون ۱۱ بار موعدهای تکرار شده برای انعقاد جلسه پارلمان، بعلت فقدان توافق طرفین بر موضوعات حیاتی را در دوره ریاستی و حکومت جدید به نتیجه نرسیده است.

نوع رفتار بازیگران لبنان و شدت و اعتدال آنها متناسب با فضای امنیتی و معادله سیاسی منطقه ایست که امریکا در پرونده بحرانهای منطقه سپری می کند.

حداقل یکسال گذشته، یک موج پرشدت رسانه ای و هدایت شده از سوی "نئوکانها" و لابی های صهیونیستی، بر طبل احتمال حمله نظامی به ایران یا سوریه و یا حزب الله در لبنان کوبیده است، ولی به دلایل گوناگون، این گزینه از دستور کار حکومتی بوش خارج شده و گزارش سازمان اطلاعات ملی امریکا NIE نقطه عطف مستند دیدگاه امریکایی برای پرهیز از "دیپلماسی خشونتی" و "جنگ افروزی جدید" علیه ایران است.

شاید بتوان کنفرانس آناپولیس را پایه نهایی برای ضرورت یافتن انتشار این گزارش دانست که حکومت بوش از ایجاد یک جبهه ضد ایرانی ناکام ماند و سراب ایجاد دولت در فلسطین نیز نتوانست انگیزه لازم در کشورهای عربی مشارکت کننده در آناپولیس را قوت بخشد.

همه امیدهای بازیگران ۱۴ مارس به تغییر معادله منطقه ای با تضعیف محور مقاومت در منطقه و بهبود موقعیت امریکا بسته شده بود و جنبلاط در سفر به واشنگتن آشکارا به طرح سئوالات صریحی از سیاست خارجی امریکا پرداخت ولی رویکرد امریکا را به توصیه های کمیته های بیکر- همیلتون نزدیک دید و اینکه بوش ناچار به پذیرش نقش منطقه ای ایران، سوریه و بازیگران مخالف خود می باشد.

این مقطع زمانی یک تزلزل و واگرایی در مواضع ۱۴ مارس ثبت می شود و جنبلاط و سعد حریری برخلاف مواضع قبلی، گزینه نصف بعلاوه یکی را کنار گذاشته، ژنرال میشل سلیمان را با کنار گذاشتن مواضع قبلی راجع به سلمیان و یا تأکید بر لیست قبلی خود، می پذیرند.

جناح افراطی ۱۴ مارس (جعجع و گروه قرنه شهوان) که رویکردی اسرائیلی را به اجرا می گذارند، شوکه می شوند ولی حاصل کار یک انفعال در مواضع ۱۴ مارس شد.

پذیرش ژنرال سلیمان با این هدف است تا کاندیداتوری میشل عون را کنار بزنند و دو گزینه القاء سنیوره در حکومت بعدی و یا نخست وزیری سعد حریری تثبیت شود.

مذاکراتی که در داخل لبنان و یا با حضور طرفهای خارجی مانند کوشنر یا بری صورت گرفت، تمایل جبهه ۱۴ مارس را برای بخش وسیعتری از توافقات نشان داد ولی زمانیکه میشل عون بعنوان نماینده ۸ مارس جهت مذاکره نهایی و شرایط توافق تعیین شد، مواضع حریری تغییر کرد و توافقات اولیه را رد کرد.

در عرصه خارجی، بازتاب چند عامل موجب شکل گیری تحرک جدید امریکا شد.

انتشار گزارش NIE فضای بسیج شده علیه ایران در پرونده هسته ای را سست کرد، به حدی که نشست ماه اکتبر ۱+۵ بی نتیجه ماند.

افزایش تنش سیاسی بین روسیه و امریکا بواسطه اصرار در استقرار سیستم موشکی امریکا در اروپای شرقی (مجارستان و لهستان) و عکس العمل های روسیه، به واگرایی بیشتر دو کشور در پرونده های فعال جهانی منجر گردید و همکاری فزاینده روسیه و ایران که پس از سفر پوتین به تهران شتاب گرفته که به ارتقاء موقعیت ایران رسیده است.

ناکامی اهداف امریکا در آناپولیس و انتشار NIE، کشورهای عربی را به موضعی جدید کشید که در قبال فریبکاری حکومت بوش، رویکرد همکاری و همگرایی با ایران را از طریق نشست سران شورای همکاری خلیج فارس و سفر احمدی نژاد به عربستان نشان دهند و کنفرانس امنیتی منامه نیز نقطه عطف آن بود.

"ایران هراسی" ساخته صهیونیستها و حکومت بوش نتایج واورونه ای بجای گذاشت که مجموعه شرایط فوق برای نئوکانهای امریکایی و رژیم صهیونیستی، یک ناکامی استراتژیک ارزیابی شده است.

بازتاب فعال و انفعالات فوق در صحنه لبنان، موجب شد تا "وولش" معاون وزیر خارجه امریکا در فاصله ۴ روز، ۲ سفر پیاپی به لبنان داشته و الیوت آبرامبر (طرفدار جدی صهیونیستها و مخالف شدید حزب الله و ایران) را در سفر دوم به لبنان آورده و برای جلوگیری از تضعیف بیشتر سینیوره و واگرایی عناصر ۱۴ مارس و امید بخشیدن به آنها، مداخله مستقیم جدیدی را در عرصه سیاسی لبنان سازمان دهند. بوش نیز قبل از آن با مواضع تند و مداخله جویانه به مسائل تکیه کرد که به تخریب چهره امریکا کمک کرد. بوش مجدداً به گزینه نصف بعلاوه یک جهت نصاب پارلمانی انتخاب رئیس جمهور تأکید کرد و ضمن حمایت علنی از ۱۴ مارس، جبهه مقابل در لبنان و سوریه و ایران را مورد حمله قرار داد و همراه با سارکوزی خواستار انتخاب رئیس جمهور در هفته گذشته شد.

حضور وولش و آبرامز در بیروت دستور کار افراطی جدیدی به ۱۴ مارس داد تا ابتکار عمل را در کشمکش جاری بدست گیرند.

جالب اینکه جنبلاط پس از چند هفته مواضع آرام در قبال راه حل توافقی، مجدداً به مواضع شدید ضد سوریه پرداخت ولی در محافل درونی خود گفته «به مواضع امریکا اعتمادی ندارد تا اینکه ناوگان ششم امریکایی را در سواحل بیروت از کاخ خود در مختاره نظاره کند.»

سعد حریری نیز مانند عربستان که سیاست خود را در اعتماد امریکا تعریف کرده، پس از سفر به ریاض، یک عقبگرد در مواضع خود نشان داد و با سفر وولش و آبرامز به بیروت توافقات و وعده های غیرمستقیم را زیرپا گذاشت.

حکومت سینیوره که قول داده بود (به عمرو موسی و نماینده فرانسه) پس از لحود از اختیارات ریاستی استفاده نخواهد کرد، با تشکیل نشست کابینه، تعدیل ماده ۴۹ قانون اساسی برای انتخاب میشل سلیمان را تصویب و به مجلس فرستاد و ۱۳ نماینده از ۱۴ مارس با عریضه ای خواستار تصویب آن شدند.

حال آنکه طی دو ماه گذشته این مسئله از موارد اختلافی، در برداشت حقوقی از مواد قانون اساسی بود و نبیه بری و ۸ مارس، بجز غیرقانونی و نامشروع دانستن حکومت سینیوره، عبور مصوبه تعدیل ماده ۴۹ قانون اساسی را از حکومت غیرضروری می دانستند و اصرار بر این کار را جهت مشروعیت بخشی به حکومت سینیوره ارزیابی می کردند.

سینیوره و نمایندگان ۱۴ مارس با پتانسیل و حمایت جدید وولش و آبرامز، تلویحاً به طرح مسائل جدیدی پرداختند (جایگزینی وزراء شیعه خارج از ۸ مارس در کابینه وتصویب بخشنامه ها و یا مصوبه هایی که الزماً باید به تأیید رئیس جمهور برسد) و در اقدامی نمادین ترفیع درجات شهدای ارتش را که از اختیارات رئیس جمهور است، مصوب کردند. این بدان معناست که سینیوره قصد افزایش سطح تنش را دارد و ۱۴ مارس برای دیگر بخشهای ارتش و دستگاه های امنیتی که باید جابجایی ها و یا انتصابهای جدید بعمل آید، از همین اختیارات قصد بهره برداری دارند.

رهبران ۸ مارس این کار را تحریک آمیز و اقدامی کودتاگرانه ارزیابی کرده و تهدید به اقدام متقابل نموده اند.

نبیه بری نیز با غیرقابل قبول خواندن مصوبه حکومت سنیوره در تعدیل ماده ۴۹ و ارسال عریضه ۱۳ نماینده ۱۴ مارس، با تکیه بر یک بررسی قانونی که توسط "بهیج طباره" از فراکسیون ۱۴ مارس و قبلاً نیز توسط دکتر "ادمون رباط" در مزان ریاست "حسین الحسینی" در پارلمان لبنان انجام شده، اجرای ماده ۷۴ قانون اساسی را بعنوان سازوکار قانونی جهت انتخاب رئیس جمهور دانسته که در این حالت، نیازی به تعدیل قانون اساسی (ماده ۴۹) نبوده و نشست پارلمان از حالت فوق العاده خارج و تعطیلات زمستانی پارلمان تا ماه مارس ۲۰۰۸ به اجرا در می آید.

علت موج آفرینی جدید امریکا و ۱۴ مارس در روند جاری بحران لبنان این است که عامل زمان عنصری فرسایشی و محدودیت ساز برای آنهاست و در حالتی که توافق و حکومت وحدت ملی را به نفع خود نمی دانند، بهره مندی از اختیارات رئیس جمهور توسط سینیوره را برای مهره چینی در ساختارهای امنیتی و نظامی و مصوبه های حکومتی که پیوند با امریکا و یا قراردادهای اقتصادی برای این جناح را تضمین می کند، به عنوان عامل فشار به کار گرفته اند.

این حرکت جدید ۱۴ مارس قرار است در سفر هفته اول ژانویه بوش به کشورهای منطقه مورد حمایت بیشتری قرار گیرد و دیدار بوش از منطقه بعنوان اقدامی قوت بخش برای جریانها و کشورهای وابسته به امریکا ارزیابی شده، که از فرسایش و ضعف آنها جلوگیری شود.

نشست وزرای خارجه اتحادیه عرب در دمشق که قرار است در ماه مارس ۲۰۰۸ صورت پذیرد و سقف زمانی ماه مه ۲۰۰۸ که بوش بطور کامل وارد رقابتهای انتخاباتی در امریکا شده و کارکرد سیاست خارجی آن بشدت محدود خواهد شد، مؤلفه های تعیین کننده ای برای چشم انداز حل بحران لبنان هستند.

عربستان سعودی که طی دو سال گذشته با نزدیکی به امریکا، از سوریه به بهانه ترور حریری دور شده، می بایست همچون سوریه که در نشست ریاض شرکت کرد، در این نشست در سوریه شرکت کند و در کنار آن حکومت لبنان نمی تواند به رویکرد تعارضی با سوریه ادامه داده و در نشست مذکور شرکت نکند.

فرانسویها نیز که با اقدام وولش و آبرامز، ابتکار عمل سیاسی خود را از دست داده اند، اگرچه در رایزنیهای پنهان با سوریه، بر نقش فعال این کشور برای حل لبنان اعتراف کرده اند ولی همزمان با دیگر دیپلماتهای غربی معتقدند، شرایط فعلی لبنان و نقش آفرینی افراطی های وزارت خارجه امریکا و معاون شورای امنیت ملی آن (وولش و آبرامز) موجب تأخیر در راه حل های توافقی است و لذا چشم انداز امیدوار کننده ای برای دستیابی به راه حل در کوتاه مدت و یا با سرعت برای لبنان نمی بینند.

با اینکه جناح افراطی حکومت بوش و لابی های صهیونیستی ادامه فضای غیرتوافقی در لبنان را امری ضروری برای منافع امریکا و امنیت اسرائیل دانسته و در ماه های آینده به تشنج دامن خواهند زد ولی به میزانی که شمارش معکوس اعتبار سیاست خارجی بوش به پیش می رود، زمینه خود اتکایی برای تصمیم گیری در اخل لبنان فراهم تر می شود و جناحها و جبهه های سیاسی رقیب، امکان تفاهم و توافق بیشتری خواهند داشت. این روند با نوع رفتار فرانسوی ها و فضای سیاسی بین سوریه و عربستان نیز مرتبط است و می تواند امید برای شکل گیری توافق را پس از ۲ ماه اول سال میلادی جدید افزایش دهد.

دکتر حسین افتخاری



همچنین مشاهده کنید