سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

به بهانه درگذشت غلام قادر رحمانی راوی بزرگ موسیقی بلوچستان


به بهانه درگذشت غلام قادر رحمانی راوی بزرگ موسیقی بلوچستان

«اسحاق بلوچ» خواننده و نوازنده خبر را تلفنی می دهد اسحاق همیشه خبرهای خوش از بلوچستان دارد این بار اما

«بركدام جنازه زار می زند این ساز؟

بركدام مرده پنهان می گرید

این ساز بی زمان؟

در كدام غار

بر كدام تاریخ می موید این سیم و زه...؟

... بگذار برخیزد!»

كویر رنگ و بوی غمناكی دارد. مردمی كه زمان برایشان بی معناست. مردی در جاده به انتظار فرزندش ، روزها و شبها سپری شده بود و او می گفت: قرار است فرزندش به خانه بازگردد. گویی زمان و مكان، ثانیه ای و نقطه ای بیش نیست.

حكایت مردم بلوچ اینگونه است. بلوچستان سرزمین عجیبی است. رمز و راز، غم پنهان كویر و شادمانی بی سبب مرد و زن بلوچ كه لبخند از پس اندوهشان فراموش نمی شد. و «شائر» (راوی شعر و موسیقی) بلوچ از قوم خود می گوید حكایت تودار تاریخ بی تكرار و توهم قومی كه با آفتاب و شن انس گرفته است. و شائر حكایت «مرد و زن» می خواند، قصه «دوده و بالاج»، روایت «چاكر و گهدام» ، از «دادشاه» ، «هانی و شی مرید» و «معراج پیامبر» جملگی عشق است، حماسه است، تغزل است، اعتقاد یا آیین یا...؛ نه هیچكدام! حكایت مردم بلوچ است كه در اندوهان خویش می گریند.

و اینك «شائر» از مرگ می گوید...

«اسحاق بلوچ» خواننده و نوازنده خبر را تلفنی می دهد.اسحاق همیشه خبرهای خوش از بلوچستان دارد. این بار اما...

غلام قادر رحمانی از بزرگترین راویان موسیقی «شائر» بلوچستان، شب جمعه ۱۱ آذرماه درگذشت. خبری كوتاه، بریده بریده وبه تلخی تمام رنج های مردم بلوچ.«شائر» جدی ترین، پیچیده ترین و شاید مهمترین نوع موسیقی بلوچی است.آوازی كه متن آن داستانها، حكایت ها و رویدادهای تاریخی این قوم را شكل می دهد. اسطوره، افسانه، تاریخ و زبان با ساز و آواز درهم می آمیزد. تا از گذشته بلوچ حكایت كند. «شائر» مجری و راوی این حكایت هاست. او با ساز و آواز خود، مردم سرزمین خود را گاه ساعتها به سكوت و شنود فرا می خواند. سنت داستان گویی همراه با موسیقی بخش مهمی از فرهنگ موسیقایی سرزمین ایران است.عاشیق های آذربایجان، بخش های شمال خراسان و شائرهای بلوچ، قصه خوان، آلام، دردها، رنج ها، عشق ها، سرخوشی ها یا ناكامی های تاریخ قوم خود هستند. شائر بلوچ، توانایی وتسلط شگفتی دارد. او داستانهای متعددی را از بردارد.هنگام اجرا، گاه با بیان محاوره و گفتار عادی، گاه با الحان آوازی و گاه با نغمه های پرتحرك و ریتمیك، قصه وحكایتی را روایت می كند. شائر آرام و قرار ندارد می نشیند، بر می خیزد، حركت می كند، ساز دستش (تنبورك) گاه ساز است، گاه سلاح، گاه ابزار و در همه حال عضوی جدا نشدنی از حضور شائر. متن شئر بلوچی شامل داستانهای حماسی ، تاریخی، تغزلی وعاشقانه ومذهبی است.ملاشامیر، ملادریم و لال محمد از معروف ترین شائران گذشته بلوچستان اند.درسالهای اخیر مرحوم «پهلوان بلندزنگشاهی» ، «كمال خان هوت» ، «لال بخش پیك» و «غلام قادر رحمانی» ، آخرین بازماندگان این سنت پر رمز و راز و پیچیده فرهنگ بلوچستان محسوب می شدند.پهلوان بلند در سال ۷۵ بدرود حیات گفت، لال بخش دچار عارضه بیماری چشم شد و كمال خان در بستر بیماری و مشغول مداوا است و

غلام قادر رحمانی.......

آخرین بار و شاید برای اولین بار حضورش در جشنواره نواحی كرمان (در دی ماه سال گذشته ) قدری غریب می نمود. غلام قادر مردی نبود كه به حضور در جشنواره ها و همایش ها دلخوش باشد.

كشاورز بود و در راسك یك مرجع مهم بومی برای زندگی مردم خود بارها با او تماس گرفتیم. می گفت:«مرا به جشنواره چه كار. من كشاورزم و روزی ام را زمین خدا می دهد. نمی توانم از زمین دل بكنم». و اصرار از پی اصرار. بالاخره آمد. هنوز مراسم افتتاحیه پایان نیافته، عزم بازگشت كرده بود. می گفت: «برای جشنواره نیامدم. برای دیدن شما وآقای درویشی و لطف ومهربانی كه مرا هم یاد كردید آمدم. كارم تمام شد، اجازه بازگشت دهید». و تازه روز اول جشنواره بود و می خواستیم بماند و صدای اعجاب انگیز و قدرت جادویی صدا و چشمانش را باز هم بشنویم وببینیم. به راستی شگفت می نمود و شگفت می خواند. وسعت صدا، حجم صوتی بالا، تسلط در اجرا و آرامش و خونسردی توأم با وقار و متانت، همه را وادار به تكریم كرده بود.

اغلب روی صندلی می نشست ودر خود فرو می رفت. كم سخن می گفت و جذبه ای داشت كه مخاطب را در مقابلش به احترام وا می داشت. من خود، احترام، سپاس، كرنش توأم با ترسی جادویی را در همراهان بلوچش به چشم دیدم. با همه دانش و توان موسیقایی و موقعیت ممتازش به عنوان یك شائر برجسته بلوچ، نه از خودخواهی های آوازخوانان شهری چیزی می دانست و نه می خواست بداند.به جرأت می توان ادعا كرد، شاید هیچ خواننده موسیقی شهری، توان و تسلط ، قدرت صدا و دانش آوازی (نسبت به فرهنگ آوازی خود) او را نداشت. با این حال كشاورز بود و به عرق و پینه دست خود می بالید. غلام قادر در فقر و گمنامی جان سپرد. نه خبری، نه حركتی، نه جنبشی ، نه پیام سوگی و نه... حدود سه ماه پیش در پی عارضه سكته مغزی در بیمارستان شفا كرمان بستری شده بود. پس از مدتی به منزل انتقال یافت و بی حركت و خاموش در گوشه ای، تكیده و رنجدیده آخرین روزهای حیاتش را سپری می كرد.

محمدرضا درویشی نامه ای به معاون هنری وزیرفرهنگ و ارشاد وقت می نویسد. از ستاد طرح تكریم هنرمندان مدد می جوید و با مركز موسیقی مذاكره می كند.تلاشها بی نتیجه است. محسن شهرناز دار برای ساخت فیلم مستندی ، گذرش به خانه غلام قادر در راسك بلوچستان افتاده است. او را تكیده در بستر مرگ، با عفونت تنفسی و زخم بستر، تنها می یابد. تلاشهای او نیز ثمری ندارد.صدای محزون و اندوهبار درویشی هنوز ادامه دارد: «چه كسی پاسخگوی مرگ انسانی است كه گنجینه و میراث عظیم یك فرهنگ را با خود به گور برد». خبر مرگش را كه می شنود دقایقی متمادی سكوت می كند. «تلخ است ، خیلی تلخ» و باز هم به سكوت خود ادامه می دهد. یك هفته از مرگ غلام قادر گذشته، شهرنازدار هنوز به امید یافتن مرجعی برای پذیرفتن هزینه بیمارستان و انتقال او به تهران در تكاپوست.قرار است این نوشته را برای چاپ به دستش بسپارم.باور نمی كند. گیج و مبهوت و... بله! غلام قادر رحمانی یكی از مهمترین و از آخرین بازماندگان فرهنگ شفاهی بلوچستان با گنجینه ای كه در سینه داشت، بدرود حیات گفت.

در جشنواره كرمان سال گذشته، غلام قادر نوار كاستی از صدای خود به نگارنده هدیه داد. رنگ آن هم مشكی بود. شاید اگر مشكی جایگزین سیاه شود، قدری از اندوهمان بكاهد.اندوهی كه تیرگی رنگ مرگ راوی فرهنگ را التیام بخشد.

«باید ایستاد و فرود آمد

برآستان دری كه كوبه ندارد،

چرا كه اگر بگاه آمده باشی دربان به انتظار توست و

اگر بی گاه

به در كوفتنت پاسخی نمی آید».

محمدجواد بشارتی



همچنین مشاهده کنید