پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مصائب امضا کردن به جای دیگران


در روزگاری که تخم صراحت را ملخ مصلحت خورده است و جز به کنایت نمی توان سخن گفت این تنها سینماست که می تواند به داد سیاست برسد

سیاست در عصر ما چنان مبهم شده که جز با احتیاط نمی توان از آن سخن گفت. کلاف سردرگریبانی که به سرعت از عقلانیت دور می شود و در راهی بی بازگشت گام برمی دارد و درست به همین علت عمده پیش بینی ها و پیشنهادهای سیاستمداران نادرست از کار درمی آید: از سقوط صدام و طالبان و همسایگی با ارتش آمریکا تا نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ایران و نیز تحولات خاورمیانه و دگرگونی های سیاسی در سوریه و فلسطین و آینده پرونده هسته ای ایران که جهان سرگرم بدان است.

در این آشفته بازار، حرف دقیق و درست زدن و پرهیز از بهانه ساختن و بها پرداختن کار سختی است و چه بسا از عهده سیاستمداران، که عادت به محاسبه دارند، برنیاید اما ابراهیم حاتمی کیا در «به نام پدر» ناگفته ها را به تصویر کشیده است: اینکه تصمیم گیری برای یک ملت چه اندازه سخت است و اینکه دامنه تصمیمات حاکمان تنها به مردم آن عصر محدود نمی شود و ممکن است تا انتهای تاریخ تداوم یابد. «به نام پدر» با کاوشی در تاریخ ایران باستان آغاز می شود. منطقه ای تاریخی و باستانی که به ظاهر مین زدایی شده و برای درس آموختن دانشجویان باستان شناسی آماده و هموار شده است. دخترک کاوشگر اما درست در اوج افتخار (کشف شی باستانی) توسط مینی، که میهمان تازه تاریخ ایران است، فلج می شود. پس تاریخ تنها افتخارآفرین نیست که شیء چندهزار ساله ای در خاک موزه های ایران را آذین بندی کند. اگر گذشتگان ما دشنه هایشان را در خاک پنهان ساخته اند ما نیز مین هایی را در آن کاشته ایم که درخت بدبختی را در دیارمان سربلند می کند. از همین خاک حاصل خیز تناقض های زندگی آغاز می شود: پدری خاک خانه پدری را مین آلود کرد تا دشمن قدم بر آن نگذارد اما مین نه دین دارد و نه میهن، پس سالیان دراز در خاک می ماند تا به ضد خود تبدیل شود. ابزار دفاع از میهن در غیاب دشمن به آلت جنگ تبدیل شد و تخم درخت جنگ، که ظاهراً عقیم شده بود، دوباره این درخت شوم را بارور ساخت؛ برای نسلی که ظاهراً هیچ وقت اختیاری در انتخاب جنگ یا صلح نداشته است. نسلی که معترض است و می خواهد زندگی کند. عادت حاتمی کیا به عنوان مردی از نسل جنگ همواره بر این بوده که به پرسش های این نسل پاسخ گوید: آنجا که حاج کاظم «آژانس شیشه ای» روی زمین می نشیند و تک گویی پیشه می کند، آنجا که قهرمان ناکام ارتفاع پست سخن از محرومیت خود می گوید و آسیب های جنگ، آنجا که جان باخته جنگ در «از کرخه تا راین» سیلی به صورت بریده جنگ می زند. حاتمی کیا در همه جا گویی قصد آن دارد که به عنوان وکیل مدافع نسل «پیر _ جوان» جنگ به شبهات نسل پس از خود پاسخ دهد. اما در «به نام پدر»، پدری که متهم است به کاشتن مین، دفاعیه ای نمی خواند و جوابیه ای نمی دهد و تلاشی برای پاسخ دادن به دختر نمی کند جز تلاش برای پاک کردن مین ها. خاطره ای تلخ از روزگار جنگ. جنگی که هنوز تمام نشده؛ به شهادت مین هایی که در زمین خفته اند.

پیش از این پدرهایی که در فیلم های حاتمی کیا می دیدیم سعی آشکاری در ساکت کردن فرزندان خود داشتند. با نگاه عاقل اندر سفیه یا فریادهای همدلانه یا سکوت و درغلتیدن در مظلومیت خویش. به یاد آورید حاج کاظم را که فرزند معترض اما معتقد خود را با آن محاسن همچون انصار حزب الله، به نگاهی بی اعتماد احاله می دهد یا قهرمان فیلم «از کرخه تا راین» که بدون کلامی با یونس با او ارتباط برقرار می کند. گویی میان این دو نسل با وجود فاصله سنی نه چندان زیاد زبانی برای گفت وگو وجود ندارد. اوج این ناتوانی در هم سخنی در به نام پدر دیده می شود. پدر هیچ زبان مشترکی با دختر (که حتی در ظاهر نسبتی با نسل انقلاب ندارد) نمی یابد و هیچ تلاشی برای همزبانی نمی کند. دختر حتی نمی فهمد که چرا پدر به بالینش نمی آید یا با او سوار هواپیما نمی شود و این تنها مادر است که پدر را می فهمد، همان «فاطمه» آژانس شیشه ای، همان «حبیبه» به نام پدر، همان که در عین نفرت از جنگ تن به جنگ داد و در عین دفاع از جنگی که از سر گذراندیم از جنگی که در پیش است پرهیز می کند و به همین دلیل اجازه بازگشت به میدان مین را به پدر نداده و حالا هم او در سر بازکردن این زخم کهنه و انفجار فاجعه سهیم است.

«به نام پدر» پایان تلاش نسل گذشته برای توجیه جنگ است. فرط استیصال پدر نه آنجا است که بر میدان مین پای می فشارد تا پای از دست رفته دختر را با پای خود معامله کند که در جایی است که اجازه قطع پای دخترش را می دهد و آن گاه دخترش او را استیضاح می کند.

استیضاحی به عمق تاریخ همه جنگ هایی که در آن پدران برای فرزندان و حاکمان برای مردمان تصمیم گرفته اند. آنجا که می پرسد: «پدر! چرا مجوز قطع پایم را امضا کردی؟ تا کی می خواهی به جای من امضا کنی؟» قصه «به نام پدر» تصویری تمام قد از تصمیمات غیرمسئولانه ای است که سیاستمداران به جای جامعه خویش می گیرند. حاکمانی که بدون مشورت تصمیم می گیرند. «مشروعیت جنگ» اما در ذات خود مفهوم پرتناقضی است که ظاهراً یکی از مهم ترین مضامین و مفاهیم علم سیاست را در جهان فرامدرن تشکیل می دهد. جنگ های پیشگیرانه از نوع تهاجم ایالات متحده آمریکا به عراق و افغانستان مصداق این تناقض جمع دو واژه مشروعیت و جنگ است.

اما برای پیشگیری از جنگ چه می توان کرد؟ سکانس پایانی فیلم حاتمی کیا راه حل پیشنهادی او را نشان می دهد. در حالی که آسمان بالای سر او آکنده از جنگنده هایی است که نشان از جنگی تازه دارد،پدر، مین ها را از زمین زیرپای خود می روبد. مین هایی که برای دشمن کارسازی شده بودند و دوست (محبوبه) را نشانه رفته بودند. به نام پدر سربسته ترین، مسئولانه ترین و بهنگام ترین هشدار شهروندان به سیاستمداران درباره محاسبه درباره تصمیم هایشان است و اتفاقاً ابراهیم حاتمی کیا مناسب ترین فرد برای این هشدار و زنهار است: هنرمندی که در دل انقلاب اسلامی به دنیا آمده، با ارزش های دینی پیوند یافته، در جمهوری اسلامی بالیده و در عصر جنگ ایران و عراق ایمان و اعتقاد خود را به حفظ دین و میهن اثبات کرده است و احتمالاً اگر جنگی در پیش باشد دوربین او نیز سرباز دفاع از ایران و اسلام خواهد بود. اما اکنون این همان ابراهیم حاتمی کیا است که هشدار می دهد.

مهم نیست که فیلم شتابزده است که ما در عصر پرالتهابی زندگی می کنیم. عصری که هنوز تصمیم نگرفته ایم که چگونه رفتار کنیم. عصری که دشمن در همسایگی ما است و دوست پا بر میدان مین دارد و زبان به پرسش می گشاید.

مهم نیست که چرا حاتمی کیا به ملودرام روی آورده یا ارزش های سینمایی کار او با سلیقه های هنری منتقدان ناهمخوانی دارد مهم این است که فیلم حاتمی کیا برای امروز ساخته شده است. همین امروز و نه شش ماه و یک سال دیگر. مهم این است که حاتمی کیا برای امروز ما و برای همیشه تاریخ ما قصه ای ساخته است که ما را و سیاستمداران ما را از خواب بیدار می کند تا به این پرسش پاسخ گویند که تا کی می خواهند به جای ما امضا کنند؟

محمد قوچانی



همچنین مشاهده کنید