پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ستارخان قهرمان قومی یا اسطوره ملی


ستارخان قهرمان قومی یا اسطوره ملی

انقلاب مشروطه در شرایطی به وجود آمد كه در ایران امكانات موجود آن فراهم آمده بود, پیش از روی كار آمدن سلسله قاجار,نخستین جرقه های انقلاب با استقبال مردم جهان به پدیده هایی چون جمهوریت , آزادی های مختلف و آشنایی و آگاهی مردم نسبت به حق وحقوق شان زده شد

انقلاب‌ فرانسه‌ در ۲۱ ژانویه‌ ۱۷۹۳ با سپردن‌ گردن‌ لویی‌ شانزدهم‌ (۱۷۹۳۱۷۷۴) زیر تیغه‌ گیوتین‌ به‌ پایان‌ رسید، اما این‌ پایان‌ به‌ منزله‌ سرآغازی‌ برای‌ جوامع‌ دیگر و ملت‌های‌ آزادیخواه‌ دنیا بود.نتایج‌ این‌ رویداد مهم‌ تاریخی‌ اجتناب‌ناپذیر بود و تقریبا اكثر مردم‌ كشورهای‌ دنیا كه‌ با رژیم‌ سلطنتی‌ و استبدادی‌ و ظلم‌ و تعدی‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ می‌كردند را در بر گرفت‌.پس‌ از چند دهه‌ از انقلاب‌ كبیر فرانسه‌ كه‌ بیشترین‌ نقش‌ در به‌ وجود آمدن‌ آن‌ را متفكرینی‌ چون‌ منتسكیو در«روح‌ القوانین‌» و ژان‌ ژاك‌ روسو در «قرارداد اجتماعی‌» برعهده‌ داشتند، در اندك‌ زمانی‌ كشورهای‌ دیگر دنیا از جمله‌ مستعمرات‌ پرتغال‌ و اسپانیا در امریكای‌ لاتین‌ به‌ سوی‌ استقلال‌ رهنمون‌ شدند. ظرف‌ مدت‌ چند دهه‌ كشورهای‌ زیادی‌ در امریكای‌ لاتین‌ (از جمله‌ مكزیك‌، آرژانتین‌، برزیل‌ و...) به‌ استقلال‌ از استعمارگران‌ خود پرتغال‌ و اسپانیا دست‌ یافتند.بنابراین‌ ترس‌ دولتمردان‌ اروپایی‌ از همه‌گیر شدن‌ دامنه‌ انقلاب‌ و جمهوریخواهی‌ و مطرح‌ شدن‌ این‌ موضوع‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از محورهای‌ اصلی‌ كنگره‌ وین‌ بی‌دلیل‌ و جهت‌ نبود. البته‌ پیش‌ از انقلابات‌ كبیر فرانسه‌ و ایالات‌ متحده‌ در سطح‌ اروپا دو كشور سویس‌ (۱۲۹۱ میلادی‌)و سان‌ مارینو (۱۷۳۹)به‌ صورت‌ جمهوری‌ اداره‌ می‌شدند و اولین‌ تاؤیر انقلاب‌ كبیر در اروپا در كشور كوچك‌ «آندورا» در سال‌ ۱۸۰۶ واقع‌ شده‌ بود اما به‌ جهت‌ اهمیت‌ نداشتن‌ كشورهای‌ مذكور دولت‌های‌ اروپایی‌ با سركوب‌ مخالفان‌ و استبداد مدت‌ یك‌ قرن‌ كشورهای‌ خویش‌ را حفظ‌ كردند و حتی‌ تلاش‌هایی‌ جهت‌ بازگرداندن‌ فرانسه‌ به‌ رژیم‌ سلطنتی‌ صورت‌ گرفت‌ كه‌ در انقلابات‌ ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ باز هم‌ این‌ كشور به‌ دامن‌ جمهوریت‌ بازگشت‌. بالاخره‌ تابوی‌ استبداد و سلطنت‌ نامحدود به‌ یكباره‌ در ربع‌ نخست‌ قرن‌ بیستم‌ شكست‌ و كشورهای‌ پرتغال‌ (۱۹۱۰)، آلبانی‌ (۱۹۱۳(، فنلاند و روسیه‌ (۱۹۱۷)، لهستان‌، اتریش‌ و چكسلواكی‌ (۱۹۱۸)، لیتوانی‌، مجارستان‌، اوكراین‌ و آلمان‌ (۱۹۱۹)، ایرلند (۱۹۲۱) و گرجستان‌ (۱۹۲۲) تبدیل‌ به‌ جمهوری‌ شده‌ و كشورهایی‌ چون‌ انگلستان‌، سوئد، دانمارك‌، نروژ، هلند، بلژیك‌، موناكو و رومانی‌ تبدیل‌ به‌ مشروطه‌ سلطنتی‌ شده‌ یا در طول‌ قرن‌ نوزده‌ اختیارات‌ شاه‌ را محدود كرده‌ بودند. اما نكته‌ حایز اهمیت‌ این‌ است‌ كه‌ انقلاب‌ اكتبر روسیه‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از دو ابرقدرت‌ جهان‌ باعث‌ تحول‌ مشابهی‌ چون‌ انقلابات‌ فرانسه‌ و امریكا در قرن‌ هجده‌ گردیده‌ و دامنه‌ آن‌ در وهله‌ نخست‌ به‌ كشورهای‌ همجوار از جمله‌ ایران‌ كشانیده‌ شد. امپراتوری‌ تزاری‌ خاندان‌ رومانوف‌ (۱۹۱۷۱۶۱۲) هرچند در اكتبر ۱۹۱۷ سرنگون‌ شد اما جرقه‌های‌ انقلاب‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ بویژه‌ بعد از شكست‌ روسیه‌ از كشور كوچك‌ و گمنام‌ ژاپن‌ در ۱۹۰۵ و كشتار كارگران‌ روسی‌ در همان‌ سال‌ زده‌ شده‌ بود و عوامل‌ یاد شده‌ بسرعت‌ در ایران‌ تاثیر گذاشت‌. ایران‌ حتی‌ پیش‌ از آن‌ در سال‌ ۱۳۲۴ هجری‌ قمری‌ مبدل‌ به‌ یك‌ كشور مشروطه‌ شد.قدر مسلم‌ است‌ كه‌ انقلاب‌ مشروطه‌ ایران‌ یك‌ شبه‌ به‌ وجود نیامد و عملكرد حكام‌ نالایق‌ و ناكارآمد، معلول‌ همین‌ تحول‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ شد. مساحت‌ ایران‌ در پایان‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌شاه‌ یعنی‌ ۱۳۱۳ هجری‌ قمری‌ نسبت‌ به‌ آغاز سلطنت‌ سلسله‌ قاجار در ۱۲۱۰ هجری‌، طبق‌ عهدنامه‌های‌ گلستان‌ (۱۸۱۲)، تركمانچای‌ (۱۸۲۸)، معاهده‌ پاریس‌ و جدایی‌ افغانستان‌ (۱۸۵۱)، معاهده‌ آخال‌ (۱۸۸۰) و جدایی‌ بلوچستان‌ پاكستان‌ و بسیاری‌ از اراضی‌ دیگر جنوب‌ شرق‌، به‌ نیم‌ تقلیل‌ یافته‌ بود. ظلم‌ و تعدی‌ حكام‌ قاجار، فشارهای‌ طبقاتی‌، افزایش‌ اخذ مالیات‌های‌ كلان‌ از مردم‌ بی‌بضاعت‌، خودكامگی‌ شاهزادگان‌، قتل‌ افراد با كفایت‌ چون‌ میرزا قائم‌مقام‌ فراهانی‌(۱۲۵۱ هجری‌)، امیركبیر (۱۲۶۴ هجری‌) و دخالت‌ دایمی‌ بیگانگان‌ در طول‌ سلطنت‌ قجرها از جمله‌ معاهدات‌ ننگین‌ اقتصادی‌ (امتیاز رویتر، تالبوت‌، بانك‌ شاهنشاهی‌ و بسیاری‌ امتیازات‌ دیگر) وام‌ستانی‌های‌ كلان‌ شاهان‌ بوالهوس‌ قاجار برای‌ رفتن‌ به‌ فرنگ‌ و... باعث‌ تحركات‌ شدید مردم‌ و پیش‌زمینه‌ انقلاب‌ مشروطه‌ گردید.از جمله‌ این‌ تحركات‌ مردمی‌ می‌توان‌ به‌ قتل‌ گریبایدوف‌ وزیر مختار روسیه‌، جنبش‌ تحریم‌ توتون‌ و تنباكو در سال‌ ۱۳۰۷ هجری‌، تحصن‌ مردم‌ وعلما درحرم‌ شاه‌ عبدالعظیم‌، قتل‌ ناصرالدین‌شاه‌

در جشن‌ پنجاهمین‌ سالگرد سلطنتش‌ (۱۳۱۳ هجری‌) اشاره‌ كرد.

پس‌ از ناصرالدین‌شاه‌ فرزند مریض‌احوال‌ وی‌ مظفرالدین‌ شاه‌ روی‌ كار آمد. تمام‌ مسائل‌ و معضلاتی‌ كه‌ در زمان‌ ناصرالدین‌شاه‌ وجود داشت‌ پس‌ از مرگ‌ وی‌ صورت‌ علنی‌ به‌ خود گرفت‌ و سیل‌ نارضایتی‌ها و درخواست‌های‌ مكرر مردم‌ برای‌ به‌دست‌ آوردن‌ آزادی‌ و محدود شدن‌ اختیارات‌ شاه‌ و نوشتن‌ قوانین‌ در زمان‌ شاهی‌ با خلق‌ و خوی‌ نرم‌ منجر به‌ صدور فرمان‌ مشروطیت‌ توسط‌ مظفرالدین‌ شاه‌ در ۱۳۲۴ و امضای‌ قانون‌ اساسی‌ مشروطه‌ و تشكیل‌ مجلس‌ نخست‌ در همان‌ سال‌ شد. شاه‌ بلافاصله‌ پس‌ از انجام‌ این‌ كارها درگذشت‌ و فرزندش‌ محمدعلی‌ میرزا به‌ سلطنت‌ رسید. شاه‌ جوان‌ كه‌ از ابتدا مخالف‌ محدودیت‌ اختیارات‌ خویش‌ بود هدفش‌ را جهت‌ از بین‌بردن‌ شور انقلابی‌ و مشروطیت‌ انتخاب‌ و آغاز به‌ كار كرد.وی‌ با سركوب‌ مشروطه‌خواهان‌، اعدام‌ برخی‌ از اندیشمندان‌ چون‌ میرزاجهانگیرخان‌ صور اسرافیل‌ و ملك‌المتكلمین‌ و به‌ توپ‌بستن‌ مجلس‌ شورا توسط‌ ژنرال‌ لیاخوف‌ روسی‌ به‌ وضوح‌ نشان‌ داد كه‌ یك‌ مستبد تمام‌عیار است‌. سركوب‌ مشروطه‌خواهان‌ به‌ فاصله‌ اندكی‌ و باموفقیت‌ انجام‌ گرفت‌ و شدت‌ عمل‌ شاه‌ مستبد چنان‌ بود كه‌ بزودی‌ تمام‌ ایران‌ در خاموشی‌ فرو رفت‌. اما در این‌ شرایط‌ بحرانی‌ كه‌ هیچ‌ كس‌ را یارای‌ اعتراض‌ نبود تنها یك‌ نور امید در سرتاسر ایران‌ سو سو می‌زد. این‌ نور امید در محله‌ امیر خیز تبریز توسط‌ سردارانی‌ چون‌ ستارخان‌ و باقرخان‌ روشن‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌ بود. به‌ نظر می‌رسید شاهی‌ كه‌ تمام‌ شورش‌ها را سركوب‌ كرده‌ بود در مواجهه‌ با آزادیخواهان‌ كم‌ تعداد كه‌ از هیچ‌ نیروی‌ خارجی‌ نیز پشتیبانی‌ نمی‌شدند، دچار مشكلی‌ حاد نشود. اما گذشت‌ زمان‌ خلاف‌ این‌ نظر را اثبات‌ كرد این‌ آزادیخواهان‌ كم‌تعداد تبریزی‌ بودند كه‌ با كمترین‌ امكانات‌، قوای‌ دولتی‌ را پشت‌سر هم‌ شكست‌ می‌دادند. آن‌ مردان‌ بزرگ‌ با حداقل‌ امكانات‌، محله‌ امیرخیز تبریز را به‌ سنگر مقاومت‌ ملی‌ مبدل‌ كردند. یك‌ ارتش‌ كامل‌ و متكی‌ به‌ ثروت‌ و امكانات‌ دولتی‌ و پشتیبانی‌ قدرت‌های‌ خارجی‌ مانع‌ از سستی‌ اراده‌ آهنین‌ سردار و سالار ملی‌ نشد. البته‌ سهم‌ ستارخان‌ در مقاومت‌، بیش‌ از همتای‌ خود باقرخان‌ بود. زیرا در اوج‌ مقاومت‌ و درگیری‌، باقرخان‌ چند صباحی‌ دست‌ از مقاومت‌ كشید و یار دیرینه‌ خویش‌ را تنها گذاشت‌. اما دلاوری‌ كه‌ شاید تنها ایرادش‌ فرنگ‌ ندیدگی‌ و ساده‌دلی‌ خویش‌ بود با همرزمان‌ همفكر و بی‌آلایش‌ به‌ مقاومت‌ ادامه‌ داد. دلاور تبریزی‌ آنقدر به‌ مقاومت‌ ادامه‌ داد تا از برخی‌ نقاط‌ دیگر كشور جسارت‌ جمع‌ آوری‌ قوا برای‌ حمله‌ به‌ تهران‌ به‌ وجود آید. درحالی‌ كه‌ محله‌ امیرخیز تبریز هنوز زیر آتش‌ قوای‌ دولتی‌ بود، از شمال‌ كشور «محمدولی‌خان‌ تنكابنی‌ سردار سپهدار» و از جنوب‌ «سردار اسعد بختیاری‌» عازم‌ فتح‌ تهران‌ شدند. باحمله‌ دو سردارتنكابنی‌ و بختیاری‌، قوای‌ دولتی‌ براحتی‌ شكست‌خورده‌ و پایتخت‌ به‌ سهولت‌ فتح‌ شد. پس‌ از فتح‌ تهران‌ محمدعلی‌ شاه‌ گریخت‌ و زمام‌ امور دوباره‌ به‌ دست‌ مشروطه‌خواهان‌ افتاد. اما سهم‌ شجاع‌ بزرگ‌ ستارخان‌ و همرزمانش‌ در دولت‌ آینده‌یی‌ كه‌ پس‌ از استبداد صغیر تشكیل‌ شد چه‌ بود ؟ در واقع‌ هیچ‌. سودجویان‌ بختیاری‌ و یاران‌ سردار سپهدار تنكابنی‌ مزد این‌ رشیدمرد دلاور را در ماجرای‌ پارك‌ اتابك‌ كف‌ دستش‌ گذاشته‌ و مبارزان‌ تبریزی‌ را به‌ خاك‌ و خون‌ كشیدند. ستارخان‌ نیز بدون‌ اینكه‌ سهمی‌ در دولت‌ داشته‌ باشد و نقشی‌ را ایفا كند در عزلت‌ و تنهایی‌ درگذشت‌ اما نامش‌ در میان‌ آحاد مردم‌ جاودان‌ ماند. در حقیقت‌ اگر ستارخان‌ نبود، انقلاب‌ محكوم‌ به‌ شكست‌ بود و محمدعلی‌شاه‌ها به‌ حكومت‌ استبدادی‌ خود ادامه‌ می‌دادند. نه‌ قانونی‌ به‌ وجود می‌آمد، نه‌ مجلسی‌ نه‌ حقوق‌ مردم‌ را جدی‌ می‌گرفت‌.در كتب‌ تاریخ‌ شاید چنین‌ نوشته‌می‌ شد كه‌ «در فلان‌ سال‌ شورشی‌ از سوی‌ عده‌یی‌ اوباش‌ و اجنبی‌ دوست‌ (منظور مشروطه‌خواهان‌ ) به‌ وقوع‌ پیوست‌ كه‌ با درایت‌ شاه‌ وقت‌ سركوب‌ شد». اما انقلاب‌ تا خون‌ در رگ‌های‌ دلاور تبریزی‌ جاری‌ بود، زنده‌ و جاودان‌ ماند و اگر دلاوران‌ تبریزی‌ و در راس‌ آنان‌ ستارخان‌ نبودند شاید جرات‌ و جسارت‌ حمله‌ به‌ تهران‌ در میان‌ مبارزان‌ شمال‌ و جنوب‌ كشور به‌وجود نمی‌آمد. امروزه‌ نیز در كشور ما نام‌ ستارخان‌ چندان‌ سهمی‌ در میان‌ دلاورمردان‌ و حماسه‌سازان‌ كشورمان‌ نداشته‌ و تنها نامگذاری‌ یكی‌ از خیابان‌های‌ تهران‌ به‌ یاد ستارخان‌ پاسخی‌ شایسته‌ به‌ رشادت‌ها و جانفشانی‌های‌ وی‌ نیست‌.

در پرتو همین‌ جانفشانی‌ها بود كه‌ انقلاب‌ مشروطه‌ به‌ بارنشست‌ و انقلاب‌ شكوهمند سال‌ ۱۳۵۷ نیز محصول‌ و زاده‌ همین‌ انقلاب‌ مشروطه‌ بود. هم‌اكنون‌ سالانه‌ در برخی‌ شهرهای‌ آذربایجان‌ به‌ یاد و افتخار این‌ دلاور جشنی‌ گرفته‌ می‌ شود. ستارخان‌ نه‌ تنها متعلق‌ به‌ همه‌ مردم‌ ایران‌ است‌ بلكه‌ بدون‌ اغراق‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ شخصیتی‌ جهانی‌ است‌ و متعلق‌ به‌ همه‌ مردم‌ جهان‌. پس‌ چه‌ می‌شود كه‌ شخصیت‌ ستارخان‌ را از یك‌ حماسه‌ساز و اسطوره‌ جهانی‌ یا لااقل‌ ملی‌، در حد یك‌ اسطوره‌ قومی‌ تنزل‌ می‌دهند? امسال‌ یكصدمین‌ سال‌ انقلاب‌ مشروطه‌ را جشن‌ می‌ گیرند و در بسیاری‌ شهرها همایش‌هایی‌ در این‌ باره‌ برگزار می‌شود. آیا بهتر نیست‌ كه‌ این‌ مرد بزرگ‌ را از یك‌ اسطوره‌ قومی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ حماسه‌ساز و اسطوره‌ ملی‌ معرفی‌ كنیم‌ تا هم‌ از مصادره‌ او توسط‌ تندروهای‌ قوم‌گرایی‌ جلوگیری‌ كرده‌ و هم‌ مزد خدمات‌ دلاور تبریزی‌ را با شرمندگی‌ و تاخیری‌ صد ساله‌ بدهیم‌؟



همچنین مشاهده کنید