پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

رویکرد پرسشگرانه به مولانا


رویکرد پرسشگرانه به مولانا

درباره هستی و جلال الدین محمد

▪ هستی و جلال الدین محمد

▪ کیوان نجم آبادی

▪ نشر چشمه

▪ چاپ اول ۱۳۸۶

در پیشگفتار کتاب «هستی و جلال الدین محمد» آمده است؛ «آنگاه که قلم به دست گرفتم تا درباره اندیشه های جلال الدین محمد بنویسم، نخست از خود پرسیدم آیا درست است پس از این همه پیشرفت های شگفت انگیز در دانش و فن، به گذشته بازگردیم و درباره باورهای گذشتگان به کندوکاو بپردازیم؟ چون نیک اندیشیدم همه پیشرفت ها را تنها در جهان دانش و فن دیدم و پیشرفت در جهان معنی را هنوز در خم یک کوچه، شاید هم سردرگم تر و دربندتر از گذشته، در چنبر زمان یافتم. از خود پرسیدم مگر بنیاد عرفان بر نوگرایی، پیشرو بودن، بی پروایی در گسیختن بندها و رهایی نیست؟...» ۱

به این ترتیب و در نگاه نخست، نویسنده کتاب می کوشد کنجکاوی خوانندگان را برانگیزاند و این پندار را به وجود آورد که کتاب از رویکردی تازه برخوردار است و پرسشگرانه و جست وجوگرانه به مولوی و اندیشه های او نگریسته است.

اما اگر دقیق تر نگاه کنیم، نویسنده ابتدا به زندگی جلال الدین محمد بلخی پرداخته و در ادامه بینش، جهان نگری، کارنامه عرفان در گذر زمان، ریشه های بینش جلال الدین و... را بررسی کرده و درباره این موضوع ها نیز جستاری فراهم آورده (که گاه ساده انگارانه به نظر می آید) و در تلاش برآمده تا زندگی و اندیشه های مولوی را بار دیگر برای خوانندگان بیان کند. البته این مطلب را هم در نظر داریم که شاید این کار را دیگران انجام داده باشند و چه بسا بهتر هم انجام داده باشند. اما در اینجا این پرسش به وجود می آید، آیا مولوی در سخنان، نوشته ها و... اهل فرهنگ، اندیشه و ادب ایران به اندازه کافی شناسانده نشده؟ و اگر این اتفاق افتاده، چرا با موضوع های تازه و نگاه های نو به سراغ مولوی نمی روند؟

شناخت گذشته این سرزمین و ادبیات ایران بی تردید راه ما را برای ورود به جهان نو هموار تر می سازد و بارها این جمله را شنیده ایم که گذشته چراغ راه آینده است اما اگر شناخت و آگاهی از گذشته با نگاه انتقادی، موشکافانه و پرسشگرانه همراه نباشد چندان به کار امروز ما نمی آید و تلاشی سودمند را در پی نخواهد داشت، و شوربختانه نادیده انگاشتن چنین نگاهی فراوان به چشم می آید.

برای نمونه می توان به موضوع حکمت و فلسفه در اندیشه مولوی اشاره داشت، نویسنده کتاب «هستی و جلال الدین محمد» در بیان اندیشه مولوی به این نکته پرداخته که فلسفه و حکمت در راه شناخت فرارو به کار می آید و در فراسو گمراه کننده است و در ادامه همین مطلب با اشاره به شعری از مولوی آورده است؛ «این پاره خرد (عقل جزیی) آدمی را از نور دور می کند و به تاریکی می کشاند. این خرد آدمی ناساز خرد همادی (عقل کلی) است.» ۲ نویسنده یک گام هم پا را فراتر نگذاشته و تنها به بیان گفته های مولوی پرداخته که چندان کار چشمگیر و مهمی به شمار نمی آید. جالب است، اگر نیک بنگریم درمی یابیم، آنچه ما را از دنیای نو دور نگه داشته و موجب عقب ماندگی ما شده، پاس نداشتن عقل و گریز از خردگرایی است. دنیای نو بر مدار عقل و علم قرار گرفته و توجه به همین عقل جزیی است که توانسته زندگی انسان را بهبود و سامان بخشد و جهان نو را بیافریند. یکی از اهالی اندیشه درباره این موضوع چنین می گوید؛ «...اما جان کلام این است که رسیدن به آن عقل کل و خرد ناب، آرزویی دیریاب و صعب الوصول است. پس به جای اینکه عقل ورزی و خردگرایی - به معنای عرفی و زمینی اش- را متاعی مشکوک تلقی کرده و احتیاط را در پرهیز از آن بدانیم - که این همه درماندگی علمی و معنوی ثمره و میوه نامبارک تعطیل عقل و ترخیص خردورزی است- سزاوار است عقل، این پیامبر غریب و بی حواری را پاس بداریم و حرمت اش را - که برکشیده و فروخته اند- دوباره زنده کنیم.» ۳

ادبیات عرفانی بخش بزرگی از ادبیات ایران را شامل می شود و مولوی از چهره های درخشان آن است... اگر در دوران ما به مولوی توجه بیشتری شده و شعر و اندیشه اش توجه بسیاری را به خود جلب کرده بهتر است بیشتر از اینکه بارها مورد ارزیابی کارشناسان ادبی قرار گیرد، اندکی هم با بهره گیری از دانش های دیگر مانند روانشناسی، جامعه شناسی و... تحلیل و بررسی شود تا دریچه های نو به سوی آن باز شده و پژوهش درباره آن به دایره ادبیات محدود نشود. با وجود فاصله زیاد جهان قدیم و جهان جدید از یکدیگر برای ما که هنوز از گذرگاه های دنیای قدیم رهایی نیافته ایم بازنگری و بازاندیشی در گذشته و میراث گذشتگان بسیار ضرورت دارد و البته در هنگام این پژوهش ها و... باید نگاهی هم به رویدادهای دنیای پیرامونی داشته باشیم وگرنه در دهکده جهانی هم تنها و غریب می مانیم.

...اما در پایان، نباید این گونه پنداشت که تمام اندیشه ها و آرای گذشتگان باید با دنیای امروز همخوانی داشته باشد و مقصود هم این نیست، ولی شاید بتوان گره های محکمی که از گذشته تا امروز ناگشوده مانده را با اندکی اندیشیدن یافت و سرانجام گشود.

محمد صادقی

پی نوشت ها؛

۱- نجم آبادی، کیوان، هستی و جلال الدین محمد، تهران، چشمه، ۱۳۸۶، ص۱۵.

۲- همان ص۱۲۸. در اشاره به این بیت از مولوی؛

عقل جزوی آفتش وهم است و ظن- زانکه در ظلمات شد او را وطن

۳- برگرفته از گفت وگوی نگارنده با دکتر سید عبدالحمید ضیایی.



همچنین مشاهده کنید