چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ستاره های کم سو


ستاره های کم سو

حتما بارها از زبان مخاطبان عادی سینما شنیده اید که معیارشان برای تماشای فیلم فلان بازیگر است دیدگاهی که برای مقدمه و طرح مساله مفهوم و جایگاه ستاره در سینما مدخل مناسبی به نظر می رسد اما ستاره کیست سینمای ایران به چه میزان به ستاره وابسته است ستاره سازی در ایران و سینمای کشورهای دیگر چه تفاوتی با هم دارند

حتما بارها از زبان مخاطبان عادی سینما شنیده‌اید که معیارشان برای تماشای فیلم فلان بازیگر است. دیدگاهی که برای مقدمه و طرح مساله مفهوم و جایگاه ستاره در سینما مدخل مناسبی به نظر می‌رسد. اما ستاره کیست؟ سینمای ایران به چه میزان به ستاره وابسته است؟ ستاره‌سازی در ایران و سینمای کشورهای دیگر چه تفاوتی با هم دارند؟

اگر این فرض را قبول داشته باشید که قهرمانان در سینما ترجمان به روز شده اسطوره‌ها و ستاره‌ها ابزار بازتاب دادن قهرمان‌ها روی پرده سینما هستند، ستاره را شاید بنا به تعبیری بتوان شمایل تصویر مطلوب مخاطب از قهرمانی دانست که بر پرده نقش می‌بندد.

از طرفی همان‌گونه که شیوه تصویر کردن قهرمان‌ها در طول تاریخ سینما مرتبا دستخوش تغییر و با اشکال مختلف به تماشاگر عرضه شده، دور از انتظار نیست که شمایل ستاره‌وار یک بازیگر هم در طول زمان قدرت جذب مخاطب را از دست بدهد. پس طبیعی ‌است بازیگری که نقطه اتکایش تنها مربوط به عناصر ظاهری‌اش می‌شود، نباید انتظار حضوری طولانی، موفق و مستمر در سینما را داشته باشد. اما چرا همین روند اجتناب‌ناپذیر در سینمای ایران تا این حد کوتاه است؟

در هالیوود ستاره‌ها به طور معمول در یک فرآیند مشخص، ظهور و رشد می‌کنند و به یکی از ارکان مهم «صنعت» سینما بدل می‌شوند. همان‌گونه که تهیه‌کننده نه‌تنها به عنوان سرمایه‌گذار بلکه به عنوان شخصی خلاق و سلیقه‌ساز که نقشی هم کارگردان در شکل‌گیری اثر ایفا می‌کند، حضوری تعیین‌کننده دارد، فرآیند ظهور ستاره‌ها و پیمودن مسیرشان از دل همین سلیقه‌سازی و مدیریت بلندمدت است که به سرانجام می‌رسد. به طور مثال رابرت دنیرو و آل پاچینو را در نظر بگیرید. دو بازیگری که در عین هم نسل بودن، در حال حاضر سردمدار دو سبک شناخته شده بازیگری‌اند و با بیش از ۵۰ سال فعالیت مستمر، در حالی در اواخر دوران فعالیت حرفه‌یی خود هستند که هر دو کارنامه‌یی عریض و طویل با نقش‌های مختلف دارند و در تمام دوران حرفه‌یی خود به عنوان یک ستاره قلمداد می‌شدند. بدون آنکه به شمایل ظاهری‌شان متکی باشند یا در نسل جدیدتر می‌توان به لئوناردو دی‌کاپریو اشاره کرد که نامش با حضور در فیلم تایتانیک جیمز کامرون بر سر زبان‌ها افتاد. حضوری که موفقیت شخصی خاصی برای او به ارمغان نیاورد اما اکنون و با حضور در آثار کارگردانان بزرگی چون مارتین اسکورسیزی، کلینت ایستوود، کریستوفر نولان و کوئینتین تارانتینو به یکی از موفق‌ترین و شاید موفق‌ترین بازیگران نسل خودش تبدیل شده است.

در سینمای ایران اما داستان وضعیتی کاملا برعکس دارد. (مسیر دی کاپریو را در ذهن داشته باشید) یعنی معمولا کسانی تبدیل به ستاره می‌شوند که در حضورهای ابتدایی خود، ناگهان به اصطلاح گل و در ادامه با ایفای نقش‌های مشابه و پرهیز کردن از قالب‌های جدید خود را تثبیت می‌کنند. یعنی هنگامی که تهیه‌کننده نه به عنوان عنصری خلاق و سلیقه ساز که تنها به عنوان تامین‌کننده سرمایه ساخت فیلم، فقط نگران بازگشت سرمایه‌اش است، ناگزیر به اعمال مسیرهای امتحان شده و اسیر دست تماشاگر عام شدن است. طبعا در این میان تهیه‌کنندگانی هم وجود دارند که حضورشان همواره باعث ساخت آثار جریان‌ساز شده اما در حالت کلی چندان تاثیرگذار و تعیین‌کننده به نظر نمی‌رسند. به همین خاطر است که با مرور حضور ستاره‌ها در سینمای تجاری به این نتیجه می‌رسیم که ستاره در سینمای ایران کارکردی بسیار کوتاه‌مدت و فراموش شدنی دارد. در حالی که بسیاری از آنها بعد از تثبیت خود، با حضور متفاوت در آثار کارگردانان مطرح نشان دادند که پتانسیل لازم را برای تبدیل شدن به یک بازیگر بزرگ دارا هستند. اما تربیت غلط ذهن تماشاگر ایرانی و عدم جسارت بسیاری از دست‌اندرکاران سینمای ایران، از ادامه دادن همین مسیر جلوگیری می‌کند. حضور جمشید هاشم‌پور در پرده آخر و محمدرضا گلزار در بوتیک نمونه‌های موفق همین حضور هستند که متاسفانه ادامه پیدا نکردند.

اگر هنر و صنعت و تجارت را سه ضلع اصلی یک سینمای پویا و موفق و در حال پیشرفت بدانیم به یکدیگر وابسته‌اند، به جرات می‌توان گفت ستاره‌سازی و حفظ آنها به بخش صنعت سینما مربوط می‌شود. ضلع مهمی از سینما که ادامه حیات این پدیده عصر مدرن را تضمین می‌کند در ایران به این دلیل که سینما هیچ‌گاه و در هیچ برهه‌یی در اولویت قرار نداشته، و همچنین اعمال سیاست‌های سلیقه‌یی در بازه‌های کوتاه زمانی، هیچگاه از ستاره‌هایش به عنوان یک سرمایه اصلی مراقبت و حمایت نکرده و تنها آنها را مصرف کرده است و بالطبع یکی از مهم‌ترین کاستی‌هایی که به بار می‌آورد، هدر دادن سرمایه‌هایی‌است که در همان بازه‌های کوتاه حداقل به لحاظ تجاری به داد این سینما رسیده‌اند.

بهمن شیرمحمد



همچنین مشاهده کنید