پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

میم و آنِ آن دو


میم و آنِ آن دو

خجسته باد تولد میم اویی که در این اواخر ما را با آنِ دیگران آشنا ساخت و باز از او آموختیم چنانچه پیش از این

به بهانه هفتاد و دو سالگی محمود دولت آبادی

خجسته باد تولد میم. اویی که در این اواخر ما را با آنِ دیگران آشنا ساخت و باز از او آموختیم چنانچه پیش از این. از این هفتاد و دو سال، بیش از نیم قرن را در راه اعتلای ادبیات فارسی، خصوصا ادبیات داستانی صرف نمود و ما آنچنان که باید و شاید قدرش را ندانستیم چنانچه آنان. آنانی که پاک کن در دست، قصد محو تاثیرش بر ادبیات را داشته و دارند. اما زهی خیال باطل. و به زعم خودش انگار می خواستند او را از جامعه منها کنند و این دلیلی نشد که از سر نفی و انکار برآید و هر آن و هر لحظه ساز مخالفت را کوک کند. او خانه نشینی و پرداختن به ادبیات را بر هر محفل گرایی اعم از حزب و جمعیت و غیره و ذلک، حتی جریانات ادبی ترجیح داده است. نشست و نوشت و خواند و پرداخت و بازپرداخت به ادبیات کهن و زبان و روایت فخیم آن. به ضدیت با نیاکان ادبی خویش برنخواست و سعی نکرد خط بطلان بر دستاوردهای گران مایه آنان بکشد. کوشید واقع بینانه با آنان روبرو شود و صندوق تجربیاتشان را به بهانه مدرنیسم و تجدد دور نیندازد، بلکه کنجکاوانه و برای آموختن و بااحترام آن را گشود و به جستجو آثار و احوالات ادبی آنان مشغول شد و از آثارشان بهره ی امروزی اش را ستاند تا بتواند خلف صالحی باشد برای ادبیات کلاسیک و فرزند زمانه ی خودش باشد با تکیه بر عقبه ای استوار و پرافتخار.

محمود دولت آبادی نسل ها را با آثارش به هم پیوند داد. خاطرات مشترک نسل های گذشته و امروز، رمان های خواندنی و آموزنده اویند. در آن ها شخصیت ها زنده اند و ادا درنمی آورند. زندگی جاری دارد مانند آب در جویبار، نه اینکه خواسته باشد با پمپ، آب را جاری کند.

بررسی ریزِ جزئیات درخشنده ی آثارش در این مقال نمی گنجد و خود بحث مفصل دیگری را می طلبد، لیک می خواهم بگویم چنین قلمی، با آن پشتوانه ی محکم ادبی که موجز وار بیان شد، چند سالی است که از نگاره های داستانی اش محروم شده ایم. از سال ۸۳ و پس از ((آن مادیان سرخ یال)) دیگر اثری داستانی از او نخواندیم تا به کنون. سال ۸۴ بود که اعلام داشت مشغول نگارش رمانی در باب دفاع مقدس است. دوست و دشمن، همه کنجکاو شدند که دولت آبادی دارد چه می نگارد که پاییز سال ۸۶ ، آن رمان که نامش را ((طریق بسمل شدن)) نام نهاده بود به نشر سپرد و سپس اثر به ارشاد رفت تا به الان.

حکایت چهار سال اول اداره کتاب آقای احمدی نژاد و طرز مجوز دادنش، داستان های عجیبی را به ثمر آورد و آنقدر این مسئله داستان ساز شد که نویسنده ای چون احمد بیگدلی برای ((آنای باغ سیب)) ۳۴ ماه منتظر مجوز ماند. و موضوع چنان مسئله ساز شد که مجوز ندادن به چاپ شانزدهم رمان ((نیمه غایب)) سناپور، به یکی از محورهای اصلی مناظره کروبی و احمدی نژاد در خرداد ۸۸ بدل شد. در چهار سال دوم و با تغییر وزیر ارشاد و متعاقب آن تغییر رئیس اداره کتاب امید می رفت داستانِ جنگ دولت آبادی مجوز بگیرد. ولی بعد از آن و حتی برای رمان بعدی او که درباره انقلاب اسلامی نگاشته بود؛ ((زوال کلنل))، سرنوشت ((طریق بسمل شدن)) تکرار شد تا زمان بگذرد و مخاطب در خُماری بماند و تنها و تنها به ((نونِ نوشتن)) و ((میم و آنِ دیگران)) روح تشنه ی ادبی خود را تسکین دهد.

((زوال کلنل)) به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد و حتی نامزدی دریافت جایزه بوکر آسیا را نیز بر افتخارات پیش از چاپ اضافه کرد، اما هنوز ارشاد چراغ سبزی به قلمِ داستان سرای دولت آبادی نشان نداده بود تا اینکه آقای دری؛ معاون فرهنگی وزارت ارشاد، شخصا نشست به خواندنش. بعد از خواندن رمان، ظرائف هنری اثر را ستود اما گفت که اثر قرائت متفاوتی را از آن حوادث القا می کند و باید با نویسنده جلسه ای بنشینم و آن نشست گویا هنوز برگزار نشده و هنوز وزارت به اقناع نرسیده که آیا ((مایِ)) مخاطب حق خواندن این اثر را داریم یا نه؟ نکند مخاطب با خواندن آن از راه به دَر شود و به انحراف کشیده شود. و همین نکند ها آنقدر عرصه را بر نویسندگان تنگ کرده اند که حتی به خودشان شک می کنند که نکند که ما قصد فاسد کردن و انحراف افکار عموم را داریم و خود بی خبریم.

نمی شد برای هفتاد و دو سالگی دولت آبادی نوشت و از این زخم که بر جانِ ادبیات داستانی افتاده و متاسفانه روز به روز کاری تر نیز می شود، سخنی به میان نیآورد. همین زخم است که سال ها میان مخاطبان جدی ادبیات و قلم توانای او جدایی انداخته است. همین درد است که دردناکتر از دیگر دردها می خواهد روح ادبیات را در انزوا بخورد تا بپوسد و دیگر چیزی نماند جز مرده ای که فقط باید با خاطراتش زندگی کرد. محمود دولت آبادی؛ استاد مسلم داستان نویسی، هیچ وقت برای انحراف و افساد و با غرض ننوشت بلکه احوال آدمیانی که شنیده بود و دیده بود و حتی با آنان زیسته بود را به بهترین نحو روایت کرد. روایتی ماندگار و پویا که گَرد گذشت سالیان بر آن ها ننشسته است چرا که از دل برخاسته است و مطمئنا بر دل ها نشسته است و باز می نشیند. آثار او باید منتشر شوند و خوانده شوند و خودِ مخاطب با توجه به شعور خود درباره ی آن ها به قضاوت بنشیند. همانطوریکه دیگر آثار با بازخورد مخاطب مواجه می شوند و خواننده فکر نویسنده را دریافت می کند، همین خواننده نیز حق دارد نظرگاه دولت آبادی به این موضوع مشترک را دریابد و چند صباحی از زاویه دیدِ او بنگرد. دو موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس محور خیلی از آثار ادبی در سه دهه پیش بودند و اکثر نویسندگان درباره ی آن ها داستان خود را نوشته اند. خواننده ای که ((سفر به گرای ۲۷۰ درجه)) را خوانده، حق دارد که ((طریق بسمل شدن)) را نیز بخواند و اویی که ((جزیره سرگردانی)) را مطالعه می کند، نباید از مطالعه ((زوال کلنل)) محروم شود. تضارب آرا و افکار و مطالعه نظرگاه های مختلف و سپردن تصمیم به خواننده ی معدود این روزها، باعث رشد و اعتلای ادبیات داستانی خواهد شد، چه بسا نگارنده این سطور، پس از خواندن این دو رمانِ در محاق توقیف، در ضدیت آن ها بنویسد و تصمیم بگیرد از نظرگاه خود و آنطور که درست می داند و این حوادث را درک کرده، درباره شان داستان بنویسد. به عبارتی دیگر، داستان خود را بنگارد.

در شماره سوم مجله داستان(خرداد۹۱) محمود گلابدره ای در گفت و گویی با این ماهنامه، دولت آبادی را نویسنده ای مردمی ندانسته است. او گفته: ((محمود دولت آبادی، یک قصه درباره انقلاب یا ۸سال جنگ این مردم ننوشته است. آقای نویسنده مردمی! تو که این همه کتاب نوشته ای، خب یک صفحه هم درباره ماجراهای جنگ بنویس. دو صفحه درباره صدام بنویس که به سرزمین تو حمله کرده))

البته این انتقاد به دولت آبادی وارد است که چرا اینقدر دیر درباره موضوعاتی به این مهمی تصمیم به نوشتن گرفته است. اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که دولت آبادی از آن دسته نویسندگانی است که اعتقاد دارد باید از حادثه دور شد تا بتوان درباره آن نوشت و اثری درخور آفرید. البته دولت آبادی در گفت و گویی با روزنامه شرق در تاریخ۱۷/۷/۱۳۹۰، در دو جا به این نوع انتقادات پاسخ گفته است: ((این را هم بگویم که وقتی من از فداکاری جوانان مملکتمان در جنگ دفاعی صحبت کردم، بعضی ها نوشته اند پس چرا دولت آبادی درباره این آدم ها کتاب ننوشته، میخواهم بگویم که من نوشته ام و سه سال است که این کتاب در ممیزی مانده و اجازه نمی دهند منتشر شود و اسم آن کتاب هست «طریق بسمل شدن»))

در همین گفت و گو در جایی دیگر وقایعی بیان می دارد که نشان می دهد نسبت به حادثه انقلاب اسلامی بی تفاوت نبوده و در همان اوایل رمانش را نوشته است. او اینگونه توضیح می دهد: ((وقتی من «زوال کلنل» را نوشتم می دانستم که نمی خواهم در همان زمان منتشرش کنم. این مربوط می شود به سال ۶۲ تا ۶۴ ، اما اگر«زوال کلنل» را نمی نوشتم نمی توانستم وارد «روزگار سپری شده مردم سالخورده» بشوم؛ و برایم بسیار مهم بود که بتوانم نزدیک بشوم به نوشتن روزگار سپری شده، قطعا مهمتر از چاپ و نشر «زوال کلنل»))

هفتاد و دومین سالگی دولت آبادی شاید بهترین بهانه برای طرح و بیان این گزاره ها پیرامون حواشی قلم او در سال های اخیر می بود. به امید آنکه در آینده ای نه چندان دور بتوانیم دو اثر یادشده اش را در ویترین کتابفروشی ها ببینیم. آن ها را خوانده و سپس به قضاوت بنشینیم.

عبدالرزاق پورعاطف

www.roozannews.com



همچنین مشاهده کنید