پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اصیل و مردمی


اصیل و مردمی

گاهی با خود فکر می کنم که از میان افرادی که این روزها سنگ موسیقی اصیل را به سینه می زنند و با تعصبات سن ت گرایانهٔ خود فاصلهٔ بین مردم و موسیقی را هر چه بیشتر می کنند, کدام یک بیش از «روح اله خالقی» برای حفظ ارزشها و خلق آثاری که در عین اصالت, موردپسند مردم هم باشد, زحمت کشیده اند در طول پنجاه سال گذشته کمتر پژوهشی را در باب موسیقی ایران می توان یافت که به نوعی از یکی از تألیفات خالقی به عنوان منبع استفاده نکرده باشد

گاهی با خود فکر می‌کنم که از میان افرادی که این روزها سنگ موسیقی اصیل را به سینه می‌زنند و با تعصبات سن‍ت‌گرایانهٔ خود فاصلهٔ بین مردم و موسیقی را هر چه بیشتر می‌کنند، کدام یک بیش از «روح‌اله خالقی» برای حفظ ارزشها و خلق آثاری که در عین اصالت، موردپسند مردم هم باشد، زحمت کشیده‌اند؟ در طول پنجاه سال گذشته کمتر پژوهشی را در باب موسیقی ایران می‌توان یافت که به نوعی از یکی از تألیفات خالقی به‌عنوان منبع استفاده نکرده باشد. در حیطهٔ آهنگسازی هم آن بزرگ‌مرد با تکیه بر دانش وسیع و ذوق سرشار خود همواره از بهترینها بوده است. تصنیف «بهار دلنشین» را به خاطر بیاورید. آیا اثری مردمی‌تر و ماندگارتر از این آهنگ سراغ دارید؟ زمانی «علیزاده» در جایی گفته بود: «اینکه می‌گویند موسیقی پاپ، مردمی است، مگر موسیقی ما ضد‌ّ مردمی است؟» مگر نه این است که ذر‌ّه ذرهٔ موسیقی ایران از اعماق عشقها و رنجها و شادیهای همین مردم سربرآورده است؟ و البته هر گاه کسی پیدا شد و دانش و توان موسیقایی خود را با عواطف مردمی نهفته در این موسیقی، آمیخته کرد، اثری به‌وجود آمد که جاودانگی خصیصهٔ جدایی‌ناپذیر آن گردید. یافتن مثالهایی برای این آثار کار چندان دشواری نیست: ای ایران، الههٔ ناز، سرگشته، خزان عشق و دهها اثر دیگری که اکنون جزئی از میراث فرهنگی ما گشته‌اند. غالب این آثار هم با استفاده از ارکسترهایی پدید آمده‌اند که در آنها سازهای سمفونیک با سازهای ایرانی هم‌نوا شده و گونه‌ای از موسیقی را ایجاد کرده‌اند که شاید بتوان عنوان مل‍ی را برای آن برگزید. نکتهٔ قابل توجه اینکه چنین آهنگهایی معمولا‌ً بیش از آثاری که صرفا‌ً با سازهای سنتی به اجرا درآمده، مورد پسند ذائقهٔ عموم قرار گرفته‌اند. چه‌بسا اگر روند تولید آهنگهای مل‍ی با این حال و هوا تداومی منطقی می‌یافت، این‌قدر شاهد جولان این همه موسیقی «صد م‍َن ده شاهی» که تحت عنوان پاپ به خورد مردم می‌دهند، نمی‌بودیم. و اکنون از دستهٔ آهنگهای ملی، آلبومی پدید آمده با نام «طبیب دل» با آهنگسازی «محمدجواد ضرابیان» و با صدای «سیامک شجریان» که حس و حال ترانه‌های مل‍ی و مردم‌پسند را یک‌بار دیگر زنده کرده است. نخستین و بزرگ‌ترین ح‍ُسنی که می‌توان برای این اثر در نظر گرفت، پرهیز از هرگونه تقلید و تکرار، چه در آهنگسازی و تنظیم و چه در صدا و اجرای خواننده است. اصول سازبندی و تنظیم ارکستر «ضرابیان» امضای خاص خود او را دارد و در روزگاری که کپی‌کاری آثار دیگران به امری عادی بدل شده و حتی گاهی از افتخارات هم به شمار می‌آید؛ وی تنها به یاری ذوق و مهارت خویش نغمه‌ها را ساخته و پرداخته کرده است. خواننده هم با آنکه نام سنگین «شجریان» را بر‌خود دارد، هیچ‌گونه شباهت و وابستگی با شخصی‍ّتهای دیگری که با این نام شناخته شده‌اند، در صدایش به گوش نمی‌رسد. این هم نکته‌ای است قابل توجه کسانی که بدون هیچ وابستگی قومی، برای هر چه بیشتر درآوردن ادای شجریانها، سر و دست می‌شکنند. صدای «سیامک» گرم و معط‍ر است و انصافا‌ً در میان خیل عظیم کسانی که با بی‌پروایی هر چه تمام‌تر خود را به شخصیتهای اسم و رسم‌داری همچون «شهرام ناظری» و «شجریان بزرگ» می‌چسبانند، جای خالی چنین صدایی بسیار خالی می‌نمود و حضور این‌گونه صداها در موسیقی امروز ما غنیمتی پ‍ُربها به حساب می‌آید. نرمی و آرامش و حس دلسوختگی از ویژگیهای دیگری است که صدای او را دلنشین و دوست‌داشتنی‌ کرده است. به راستی اگر این قبیل افراد و هنرمندان دیگری که در ک‍ُنج خلوت زانوی غم به بغل گرفته‌اند، گامی به پیش نهند و فعالیت هنری را از سر بگیرند، دیگر مجالی برای یکه‌تازی برخی که با مشاهدهٔ میدان تهی، جولانگاهی برای تاخت و تاز بی‌هنرانهٔ خویش یافته‌اند، فراهم نخواهد شد. از دیگر امتیازاتی که می‌توان بر این مجموعه برشمرد، یکی ساخت و تنظیم قطعات در دستگاههای مختلف است که ضمن معرفی این دستگاهها، فضای متنوعی را به وجود آورده است و دیگر اینکه کلام تصنیفها از میان اشعار شاعران بزرگی انتخاب شده که اغلب طبع قدرتمندی در ترانه‌سرایی داشته‌اند، البته به غیر از «سعدی» و «هلالی ج‍ُغتایی» که آنها هم بی‌تردید درک عمیقی از موسیقی داشته‌اند. همهٔ اینها باعث شده که تلفیق شعر و موسیقی در این اثر به مرتبهٔ قابل قبولی دست یافته باشد. همان‌گونه که اشاره شد تصنیفهای این مجموعه هر کدام در دستگاه و آواز‌ِ خاصی ساخته شده‌اند که این از نقاط قو‌ّت کار است؛ اما ای کاش در عنوان‌بندی نوار در مقابل نام تصنیف و شاعر، دستگاه یا آوازی هم که تصنیف در آن اجرا شده است، معرفی می‌شد تا شنوندهٔ غیرحرفه‌ای، آشنایی مختصری هم در این زمینه به دست می‌آورد. ترانهٔ آغازین مجموعه با نام «آتش» و با شعری از «رهی معیری» در دستگاه ماهور است. دستگاهی با فضای سرزنده و امیدوارکننده که شور و نشاط زندگی را در شنونده بیدار می‌کند:

عشق بی‌گریه شوری ندارد

شمع افسرده نوری ندارد

پس از خواندن بیت فوق گروه سازهای زهی به سمت گوشهٔ شکستهٔ ماهور حرکت می‌کنند و خواننده در این گوشه آوا سر می‌دهد:

رفتی از کلبهٔ من به صحرا، لب فروبسته از گفت‌وگویی

بوی گ‍ُل بودی و بوی گ‍ُل را، با‌د هر دم کشاند به سویی

و سپس باز فرود به ماهوره:

امشب ای گل به کوی که رفتی

دامن‌افشان به سوی که رفتی

در قسمت بعد، با اشاره‌ای به گوشهٔ «راک» حالتی حزن‌آلود و ش‍ِکوه‌ِآمیز پدید می‌آید و برای لحظاتی فضای با طراوت ماهور کنار می‌رود:

در دل تنگ من آتش افروخت، عشق آتش‌فروزی که دارم

ناگهان همچو گل خواهدم سوخت، آتش سینه‌سوزی که دارم

تکنوازی کمانچه در فاصلهٔ دو مصراع، زیبایی‌‍ِ‌ اندوه‌‍ِ ‌عمیق «راک» را دوچندان می‌کند. با فرودی دوباره به ماهور و صدایی که می‌خواند: «سوزد از تاب غم پیکر من تا چه سازد به خاکستر من» تصنیف پایان می‌‌پذیرد.

تصنیف دو‌م «آواز نگاه» است با کلام «هوشنگ ابتهاج»، شاعری که شخصیت موسیقایی و شاعرانه را در هم آمیخته و از این آمیختگی چهره‌ای منحصر ‌به ‌فرد از خود ساخته است. عنوان «نگاه» در میان آثار ضرابیان از جایگاه ویژه‌‌ای برخوردار است. وی پیش از این هم تصنیفهای «ناز نگاه» و «مست نگاه» را ساخته بود و اینک «آواز نگاه»، ترانهٔ عاشقانه در دستگاه نوا:

موسیقی چشم تو گویاتر است

از لب پرناله و آواز من

وه که تو هم گر بتوانی شنید

زین نگه نغمه‌سرا راز من

نغمه‌ها ملایم و مواج به پیش می‌روند و در میانهٔ راه تکنوازی عود، کوتاه و تأثیرگذار، اندوه عاشقانهٔ تصنیف را افزون‌تر می‌کند. در تقابل با آرامش «آواز نگاه» تصنیف سو‌م یعنی «کهربا» با ریتمی دو ضربی و تا حدی پ‍ُرتحرک شنونده را به شور و هیجان دعوت می‌کند. اینجا هم آواز افشاری با کلام سایه همچون تار و پودی در هم تنیده شده و آهنگی شنیدنی پدید آورده‌اند:

من نه خود می‌روم او مرا می‌کشد

کاه سرگشته را کهربا می‌کشد

گوشهٔ «عراق» هم در میان زخمه‌های تار و تک ‌مضرابهای سنتور، خودی نشان می‌دهد:

سایهٔ او شدم، چون گریزم از او

در پ‍َی‌‌اش می‌روم تا کجا می‌کشد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید