شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

گزارش یک حراج


گزارش یک حراج

رونق بازار لوازم خانگی دست دوم در گرانی دلار

«حراج همه وسایل منزل»، تا چند وقت پیش تنها عده‌ای خاص مانند فروشنده‌های مغازه‌های سمساری در آگهی‌های روزنامه‌ای و در و دیواری، دنبال این جمله می‌گشتند.

حالا اما با بالا رفتن قیمت دلار و تورم و گران شدن لوازم خانگی نو، مشتری‌های این حراج‌ها بیشتر شده‌اند. مشتری‌هایی که اغلب از مردم معمولی هستند، افرادی که این لوازم را بر خلاف صاحبان مغازه‌های سمساری نه برای فروش مجدد که برای استفاده خود می‌خرند. پیگیری و تماس با تعدادی از آگهی‌هایی که بر پیشانیشان جمله «حراج همه وسایل منزل» خورده است، درک بهتری از این بازار به دست می‌دهد. تعدادی با اینکه چند ساعت از آغاز روز انتشار آگهی بیشتر نگذشته، با گفتن «تمام شد» گوشی را قطع می‌کنند. فروشنده‌های چند مورد اما هنوز برای دیدن اجناس تو را دعوت می‌کنند، البته با این گفته تاکید‌آمیز: «زودتر بیاید، چون مشتری زیاد اومده و ممکنه تموم بشه»

با سرعت خودم را می‌رسانم به آدرس یک حراج، به خانه‌ای در محله یوسف‌آباد تهران، طبقه دوم مجتمعی ۵ طبقه در یکی از کوچه‌های پردرخت این محل، سریع از پله‌ها بالا می‌روم، درب خانه هم مثل درب حیاط باز است و وسایل جمع شده در هال، بوی سفر را در فضای خانه پخش می‌کنند. ده نفری زن و مرد با چشم خریدار، دور وسایل می‌چرخند و آنها را زیر و بالا می‌کنند، مردی جوان دست به کمر، گوشه‌ای ایستاده، معرکه را نگاه می‌کند و هر از گاه تلفنش را که دائم زنگ می‌خورد جواب می‌دهد، صاحب خانه و فروشنده اوست، سر صحبت را که باز می‌کنم خودش مشتاقانه می‌گوید: «داریم از ایران می‌ریم، نمی‌شود که این اسباب و لوازم را با خودمان ببریم، به همین خاطر گفتم آنها را برای فروش بگذاریم، هم مقداری پول دستمان می‌آید و هم کسی که نیاز دارد انها را می‌خرد.» و در آخر با لحنی گلایه‌وار، می‌گوید: «البته هر چقدر هم بفروشیم با این وضع دلار مگر چقدر می‌شود.» این را می‌گوید و به طرف یکی از خریدارها که یخچال را وارسی می‌کند، می‌رود و از مزایای ان حرف می‌زند: «خانم این را دو سال پیش خریدم، نو نو است، بوش اصل آلمان، همین الان توی بازار کمتر از ۶، ۷ میلیون گیر نمیاد. ۴ میلیون که گفتم خیلی عالی گفتم بهتون.»

از بین حاضران در حراج، غیر از دو نفر که تلاش می‌کنند همه اجناس را یک جا از فروشنده بخرند و روی قیمت هی کلنجار می‌روند و معلوم است فروشنده سمساری هستند، بقیه که بیشترشان زن‌های جوان و میانسال هستند، از نوع قیمت گرفتنشان مشخص است وسایل را برای خانه‌های خودشان می‌خواهند.

مثلا این را از گفته‌های زن میان سال و دختر جوانی که مبل‌های سلطنتی را وارسی می‌کنند می‌شود فهمید، زن با تاکید، اما طوری که تلاش می‌کند دیگران نشنوند، سرش را می‌برد سمت دختر و می‌گوید: «مامان، به خدا خیلی خوبن و به خونه ما هم میان، آخه کی می‌فهمه اینا دست دومن، والا اونایی که تو یافت‌آباد دیدیم و قیمتاشون ۵ میلیون و ۶ میلیون بود از این بهتر نبودن، بودن؟» دختر بی‌میل، آه می‌کشد و می‌گوید: «نمیدونم، اگه خوبن بخرشون خب، ولی من واقعا بدم میاد وسیله اسقاطی بیاد تو خونه‌مون.»

مرد و زن دیگری که موهای سفید هر دو از سن ۵۰ به بالایشان سخن می‌گوید، هم بیشتر اطراف ظروف و وسایل آشپزخانه خانه می‌چرخند، اینها تقریبا بی‌تردید‌تر جنس انتخاب می‌کنند و کنار می‌گذارند، قیمت می‌پرسند، وارسی می‌کنند و یک جا جمع می‌کنند. صدایشان در همهمه قیمت گرفتن و چانه‌زنی بقیه گم است. دو دختر جوان هم از بین چهار فرشی که برای فروش گذاشته‌اند، دو تخته را انتخاب کرده و با صاحب خانه روی قیمت چانه می‌زنند، در حقیقت خیلی چانه می‌زنند و مرد هم انگار کلافه شده است با تاکید می‌گوید: «خانم، به خدا من فروشندگی بلد نیستم و از بازار هم خبر ندارم، اما این قیمت رو فقط و فقط برای اینکه گفتید واسه جهیزیه‌تون می‌خواید، گفتم دیگه کمتر نمی‌شه.» دختر سعی می‌کند تن صدایش را پایین بیاورد و پول‌هایش را که گرفته طرف مرد: «حالا ۵۰ تومان دیگرش را هم کم کنید، تو رو خدا واقعا نداریم بیشتر از این.»

یکی از مردهایی که می‌خواست همه اجناس را یکجا بخرد، انگار مایوس از این وضعیت، قصد رفتن دارد، پشت سرش از خانه بیرون رفتم و توی راه‌پله سر صحبت را باز کردم: «قیمتاش رو بالا می‌گفت. نه؟» در جواب گفت: «اون زن‌ها خراب کردن بابا، اینها وسایل رو برای خونه خودشون و جهیزیه دختراشون می‌خواستن، به هم زدن بازار رو، یارو رفته بازار دیده قیمت‌ها کشیده بالا، نمی‌تونه بخره، گفته حالا میرم جنس دست دوم می‌خرم، دیگه به این فکر نمی‌کنه که می‌شه خیلی ارزون‌تر از این خرید.»

سر صحبت را که باز کرد، بهترین فرصت بود، پرسیدم: «شما معلومه کارتون اینه، اینطور جاها که می‌رید خریدارای این مدلی، مثل این خانم‌ها همیشه هستند؟» این را جواب می‌دهد: «نه بابا، جدیدا اینطوری شده، از وقتی گرونی شده، رونق جنسای نو کمتر شده، بازار جنس دست دوم جون گرفته، هر جا می‌رم واسه وسایل منزل ده بیست تا زن و دختر ریختن جنسا را بالا و پایین می‌کنن. تو مغازه خودمون هم مشتریا زیاد شدن، یعنی مردم اومدن سمت جنس دست دوم. بابا قیمت جنسای نو رسیده به آسمون. توی همین دو سه ماه، یخچال و تلویزیون و مبلی نیست که کم کمش یک میلیون دو میلیون نرفته باشه رو قیمتش.»

از خانه خارج شدیم، توی کوچه دوش به دوشش راه افتادم، پرسیدم: «حالا فروشنده جنس‌های نو با دلار خرید می‌کنند و گرونی رو می‌اندازن گردن اون، بازار شما چی؟ جنس‌های دست دوم هم گرون شده یا قیمتا مثل سابقه؟» خندید و گفت: «‌ای بابا، دیگه چی مثل سابقه که بازار ما مثل سابق باشه، همه چی گرون شده جوون.» این را گفت، سوار وانت سفیدش شد و رفت.



همچنین مشاهده کنید