شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تراژدی دلباختگی بدفرجام


تراژدی دلباختگی بدفرجام

دسته ها, گروه ها و احزاب سیاسی, به طور ناخودآگاه در همزیستی گروهی, افکار و رفتاری قالبی را که دلیل و سرمنشاء خاص ندارند, شکل می دهند گاهی این رفتارها و افکار قالبی, ضامن بقای گروه هستند یا نشانه هایی از فرهنگ گروه و تمایز آنها از گروه های دیگر هستند

دسته ها، گروه ها و احزاب سیاسی، به طور ناخودآگاه در همزیستی گروهی، افکار و رفتاری قالبی را که دلیل و سرمنشاء خاص ندارند، شکل می دهند. گاهی این رفتارها و افکار قالبی، ضامن بقای گروه هستند یا نشانه هایی از فرهنگ گروه و تمایز آنها از گروه های دیگر هستند. یکی از رفتارها و افکار قالبی که برای حفظ گروه چپ شکل گرفته است و همچون انگیزه یی پنهان برای بقای گروه صورت می گیرد، سانسور است. هرچیزی که خلاف نظر گروه و معیارهای از پیش پذیرفته آن رخ دهد، بی درنگ با سانسور مواجه می شود.

برخی عناصر چپ پس از دهه ۴۰ زمانی که با سرکوب رژیم شاه مواجه شدند و برای حضور در فعالیت های اداری سیاسی، راه توبه را پیش گرفتند، برای حفظ و بقای ایده خود بی درنگ پیشنهاد رژیم را برای سانسورچی بودن پذیرفتند. سانسور محملی بود تا آنها همچنان در عرصه فرهنگ و هنر و در هزارتوی آن سکنی کنند و ضمن اینکه در همکاری با رژیم امکان بقا بیابند، مترصد فرصت هایی باشند تا با سانسور و ایجاد موانع مختلف مانع از گسترش جریان نقد چپ شوند.

نگارنده با مطالعه بخش های مختلف مقاله «سایه دایی یوسف بر فراز ایران» که در ضمیمه روزنامه اعتماد به چاپ رسید مایل است تنها به یکی از نکات قابل برداشت از آن، تحت این مضمون که گروه های روشنفکر سیاسی در مقوله یی چون سانسور تا چه اندازه پایبند به شعارها و سخنان خود و به عبارتی در این باره صادق هستند، بپردازد.

بررسی علل وجود تناقض در شعار و عمل این گروه، به خصوص آن بخش از روشنفکران چپ، معلوم می کند یک کتاب چرا باید ۱۵ سال تمام در انتظار چاپ بماند و اسیر وسوسه های شخصی و ایدئولوژیکی ناشر آن بماند. و دست آخر براساس یک میل پنهان، اما هدایت شده، از به پایان رساندن کار امتناع ورزد.

این یک واقعیت است که نیروی چپ بنا بر دلایل تاریخی و فرهنگی لابه لای سطوح زیردست و هزارتوی محافل فرهنگی، به خصوص عرصه تولید و توزیع کتاب خوابیده است. ناصر زرافشان به این موضوع در گفت وگو با ضمیمه مذکور صحه می گذارد. وی در این باره می گوید؛ «نیروی چپ در داخل اگرچه خود نیز زیر فشار است، اما تردیدی نیست نفوذ گسترده یی در محافل فرهنگی، کانون نویسندگان، موسسات انتشاراتی و مانند اینها دارد.» عباس میلانی مترجم کتاب جریان های عمده مارکسیسم، در مورد اتفاقی که برای چاپ این کتاب افتاده است، در همین ضمیمه روزنامه اعتماد می نویسد «حدود بیست سال پیش که کار ترجمه جریان های اصلی مارکسیسم را با همکاری انتشارات آگاه آغاز کردم، برخی از دوستان از این کار بر حذرم می کردند.

می گفتند نفوذ استالینیست های وطنی در دستگاه های فرهنگی مملکت چه آنها که رسماً سانسورچی بودند، چه آنها که با چماق تکفیر «خلقی» مخالفان را از سر راه برمی دارند، مانع از چاپ کتاب خواهند شد». وی چند سطر پایین تر می نویسد؛«در عین حال می دیدیم استالینیست ها بر سر دوست نازنینم، دکتر رحیمی که کتابی در نقد جزمیات استالینیستی، ترجمه و چاپ کرده بود، چه آوردند. در هر حال قرارداد را با آگاه امضا کردم. » عباس میلانی معترف است با وجود اینکه قدرت چپ را در تخریب، ایجاد مانع و سانسور می دیده، با این حال با انتشارات آگاه قرارداد چاپ بسته است. ناصر زرافشان نیز اعتراف می کند چپ هنوز هم در کانون های فرهنگی نفوذ و قدرت دارد، اما زیر بار این نمی رود که این جریان، مانع چاپ جلد سوم ترجمه جریان های عمده مارکسیسم شده است. اما تلویحاً و غیرمستقیم ناخشنودی خود را از جلد سوم کتاب، با گفتن اینکه من مجبور نیستم به مارکسیسم، حتماً از همان پنجره یی نگاه کنم که کولاکوفسکی ساخته است، ابراز می دارد و کمی پایین تر ادامه می دهد همین پنج، شش ماه گذشته، ترجمه جلد اول کتاب «کاپیتال» مارکس منتشر شد و اضافه می کند مطبوعاتی که امروز به قصد مطرح کردن کتاب کولاکوفسکی پرونده جدا تشکیل می دهند و برنامه نقد و بررسی می گذارند، کدام یک، دو کلمه در نقد و معرفی ترجمه کاپیتال نوشتند. آیا فکر می کنید این سکوت تصادفی بوده. این در حالی است که او فراموش می کند بهانه صحبت درباره این کتاب ۱۵ سال تاخیر در چاپ آن و نقش موثر جریان چپ در این اتفاق است. در حالی که در شرایط فعلی دلیلی برای چاپ نشدن یا سانسور کتاب کاپیتال وجود ندارد.

وجود قواعد نانوشته، اما مورد وثوق گروه های اجتماعی به خصوص گروه های سیاسی، پذیرش بی چون و چرای همان رفتارهای قالبی است. این قواعد ممکن است بدون هیچ دلیلی پدید آمده باشند یا دلیل پدیدآیی آنها یک جرقه یا یک حرکت عضو گروه بوده باشد، اما در فرآیند زیستی گروهی این قواعد نهادینه شده و اطاعت از آنها ضروری به نظر می رسد. در گروه های بزهکار به خوبی می توان شاهد رفتارهای قالبی بود و در گروه های سیاسی نمود آن بایکوت کردن، ایجاد فشار روانی، سکوت کردن، توصیه نکردن و در سطح موثر و والای آن سانسور است. این در حالی است که اگر اعضای گروه های اجتماعی به طور انفرادی مورد مصاحبه قرار بگیرند، به طور قطع این رفتارهای قالبی را رد کرده و با پز روشنفکرانه خود را مخالف آن می دانند اما در گروه که قرار می گیرند به طور ناخودآگاه بی آنکه خود بخواهند مجری آن می شوند.

سانسور رفتار برجسته و قالبی گروه های چپ سیاسی است. در حالی که آنها برای مبارزه سیاسی خود سانسور را به عنوان حربه یی علیه قدرت حاکم به کار می برند اما خود در نظام گروهی، آن را امری لازم، ضروری و هنجار می پندارند.

به همین خاطر است که حتی این حق را به خود می دهند که مخاطب را نیز سانسور معکوس کنند. یعنی او را از معلومات دانش و اطلاعاتی که می تواند در یک مجموعه مطالعاتی راهگشایش باشد با ایجاد مانع، از دستیابی آسان به آن محروم کنند.

انتشارات آگاه از چاپ جلد سوم کتاب جریان های عمده مارکسیسم به بهانه اینکه مترجم آن شائبه سیاسی دارد، سرباز می زند و حاضر می شود به خاطر یک حمیت پنهان سیاسی یا پیروی از همان قاعده قالبی گروه از سودی قابل توجه دست بکشد.

دهه های متمادی است که تعدادی از عناصر فرهنگی چپ در عرصه تولید و توزیع کتاب در ایران از اقتدار پنهان و موثر برخوردارند. آنها تصمیم می گیرند که ویترین کتاب ها پذیرای چه نوع کتاب هایی باشد و چه کتاب هایی در مقابل دیدگان مخاطب جلوه گری کند و مهم تر از همه اینکه ذائقه مخاطب چگونه جهت پیدا کند.

مدیر نشر آگاه بی ارزشی کتاب را نداشتن بار تحقیقی آن می داند در حالی که دو جلد اول و دوم آن را با ارزش می داند، مگر نه اینکه جلد سوم جزیی از آن دو جلد باارزش است. اگر یک سوم مجموعه یی تدوین شده بی ارزش باشد، بی ارزشی آن را مخاطب باید تعیین کند. چگونه است دو جلد کتاب که چاپ آن سودآوری هم داشته است، باارزش بوده و جلد سوم بنا بر دلایل شخصی بی ارزش. این همان ملاک و معیار قالبی گروهی چپ سیاسی است که جلد سوم را بر ضد منطق و معیارهای خود می داند و چنین ساده حکم بر بی ارزشی و سانسور آن می دهد.

در نتیجه یک ناشر، براساس تفکر محفلی، تصمیم می گیرد بخشی از تولید فرهنگی را عرضه کند و بخشی دیگر را به خاطر بی ارزشی نزد خود نگه دارد. این یک حقیقت است که برای سانسورچی بودن، حتماً نباید مامور دولت بود یا در اداره ممیزی کتاب نشست. کافی است ناشر باشی و بر اساس معیارهای گروهی سانسور کنی. خوب بود نشر آگاه از همان ابتدا چاپ و نشر کتاب را برعهده نمی گرفت.

اما درباره گفت وگوی ناصر زرافشان با اعتماد، درباره کتاب جریان های عمده مارکسیسم می توان گفت متاسفانه مصاحبه تبدیل به فرصتی برای ناصر زرافشان شده است تا با انعطافی سیاسی به نقد لیبرالیسم و نئوکان ها بپردازد و از اصل مطلب بگریزد و گفت وگو درباره نظرات وی را به فرصتی دیگر وا می گذارم.

متاسفانه تفکر قالبی و بی دلیل اشاعه داده شده در جامعه از سوی جریان چپ سیاسی و فرهنگی در مورد چاپ و نشر کتاب این است که تنها چند انتشاراتی هستند که قابلیت کارهای بزرگ و ارزشمند فکری و روشنفکری را دارند و اینجاست که امثال میلانی ها به سادگی گرفتار این طرز فکر قالبی شده و به هر شکل ممکن تن به خواسته ناشر می دهند.

سنت کنونی فرهنگ در جامعه ما چنین رخ می دهد که این تصور وجود دارد که تنها گروهی خاص قادر به انجام کارهای بزرگ فکری هستند یا اینکه همچنان گروه های چپ نبض فعالیت های فرهنگی و روشنفکری را به دست دارند.

سانسور در همه گروه های سیاسی و فرهنگی وجود دارد اما در گروه های چپ بسیار قوی و جزء لاینفک رفتار سازمانی است. این رفتار به گونه یی در شالوده فرد رسوخ می کند که اگر زمانی از جریان جدا شده و ببرد به سختی می تواند از سانسور دل بکند. این ویژگی زمانی که در فرد نهادینه می شود و بخشی از شخصیت او می شود در هر شرایطی قابلیت بروز دارد. بروز آن در رفتار مدیر انتشارات آگاه به گونه یی است که به بهانه شخصی حاضر به چاپ جلد سوم کتاب جریان های عمده مارکسیسم نمی شود. حسین خانی پس از طفره رفتن های بسیار ضمن انکار سانسور کتاب توسط جریان چپ می گوید؛ ببینید من در طول فعالیت چهل ساله ام به عنوان ناشر همواره از کار کردن با افرادی که ممکن است شائبه هایی را هم برای من ایجاد کنند، احتراز کرده ام. در حقیقت ناشر نمی گوید چطور برای چاپ دو جلد کتاب شائبه یی ایجاد نمی شد اما برای چاپ جلد سوم شائبه پدید آمد. واروهای سیاسی، بهانه های بنی اسرائیلی پرداختن به موضوع غیرمرتبط با اصل موضوع مثل شخصیت طرف سابقه سیاسی او یا حتی ادبیات و قد و قواره او از ویژگی های بارز رفتار سازمانی است. رفتاری که سانسور در آن شکل گرفته است برای اعمال آن به هر شکل ممکن دست به هر کاری می زند، حتی تخریب شخصیت مترجمی که دو جلد از سه جلد کتاب او را چاپ کرده است.

طرفه آنکه محفلی که از آن به عنوان کانون نویسندگان ایران یاد می شود متاسفانه با حمایت پنهان از این رفتارها و این نوع ویژگی های رفتاری به خوبی نشان داده است آنچه درباره سانسور و جلوگیری از فعالیت های ادبی آزادیخواهانه یا روشنفکرانه می گوید تنها شگردی است برای حفظ بقا و محافظت از حربه کسب شده در فرآیند فعالیت ها تحت عنوان سانسور. آنهایی که می دانند اگر بنا باشد همین امروز امور اجرایی جامعه را به دست بگیرند هرگز قادر نخواهند بود بدون تاسی به رفتار سازمانی و اعمال سانسور بقا یابند.

به بیان دیگر آنها نه به انتخابات آزاد باور دارند و نه به آزادی بی حصر و استثنا. آنها فرقه یی سیاسی اند که تظاهر به طرفداری از آزادی عقیده و نشر می کنند. اینان توانایی نمایندگی جریان نویسندگی و روشنفکری در ایران را ندارند زیرا چنین تشکلی باید در برگیرنده مجموعه گرایشات متنوع روشنفکران این مرز و بوم باشند که عملکرد کنونی خلاف این ادعا را به اثبات می رساند.

بار دیگر سرنوشت میزبانان و میهمانان خانه دایی یوسف را مرورکنیم و به هوش باشیم تراژدی دلباختگی بدفرجام نسل پیشین در دل سپردن به خانه های سست با اتکا به شعارهای دلفریب آزادی بی حد و حصر ما را نفریبد.

● فرضیات روز

علی مطهری (نماینده مردم تهران در مجلس)؛ «در بحث نگاه به دموکراسی، اصلاح طلبان دموکراسی را یک ایدئولوژی می دانستند. در حالی که ما می گوییم دموکراسی ابزار است و اساس اسلام است اما آنها می گویند دموکراسی ایدئولوژی ماست و راه آن چیزی است که مردم می خواهند که البته در این زمینه می توان این مثال را آورد زمانی که از ملانصرالدین پرسیدند به کجا می روی، گفت هر کجا که میل قاطر باشد.» .

▪ فرضیه اول؛ مطهری دموکراسی را تن دادن به اراده جاهلان می داند و عقیده دارد نباید اداره امور کشور را بر مبنای آرای عمومی به پیش برد. در نظر وی، همان طور که قاطر باید تابع تشخیص راکب خویش باشد، مردم نیز باید تابع تشخیص افرادی عاقل تر از خود باشند

او طرفدار سرسخت حکومت نخبگان است و نقش مردم در مدل حکومتی مطلوب وی چیزی جز تایید و اطاعت نیست.

▪ فرضیه دوم؛ هدف مطهری از زیر سوال بردن دموکراسی، تخطئه اصلاح طلبان است. او می خواهد اصلاح طلبان را افرادی عوام گرا جلوه دهد که حاضرند برای خوشامد توده مردم دست به هرکاری بزنند.

محمدرضا تابش (دبیر فراکسیون اصلاح طلبان در مجلس)؛ «چشم انداز مبهم مسائل کشور دلیل عمده من برای مخالفت با حضور خاتمی در انتخابات است.

در حالی که در دوران آقای خاتمی با کمترین هزینه ها، بیشترین دستاوردها نصیب کشور و ملت شد. به عنوان مثال نامگذاری یک سال در جهان به نام «گفت وگوی تمدن ها» بدون پرداخت هیچ هزینه یی، بیشترین افتخار و دستاورد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی را برای کشور به همراه آورد.» . منبع؛ ایسنا

▪ فرضیه اول؛ تابش با مرور تجربه قبلی حضور اصلاح طلبان در قدرت به این نتیجه رسیده است که پیگیری روندهای اصلاحی ابداً آسان نیست و امکان شکست وعده های اصلاح طلبان در صورت پیروزی کم نخواهد بود. او از آنجا که ریسک حضور اصلاح طلبان در قدرت را بسیار بالا می داند، مخالف کاندیداتوری محمد خاتمی است.

▪ فرضیه دوم؛ تابش قلباً با کاندیداتوری خاتمی مخالف نیست اما با ابراز مخالفت نسبت به کاندیداتوری وی می خواهد توقع عمومی از خاتمی را کاهش دهد. او با ترسیم چشم اندازی مبهم از مسائل کشور درصدد آن است که به مخاطبان خود پیام دهد اصلاح طلبان در صورت کسب مجدد قوه مجریه نیز نمی توانند تضمینی برای انجام موفق روندهای اصلاحی بدهند. منبع؛ ایسنا

علی اصغر صدقیانی

asadaghyani@yahoo.com



همچنین مشاهده کنید