جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نمی تونن توی خاطراتم دست ببرن


نمی تونن توی خاطراتم دست ببرن

نگاهی دیگر به «نینوچکا»

کمدی- درام نینوچکا ساخته ارنست لوبیچ ماجرای دل باختن زنی روس و کمونیستی دوآتشه، به مردی انگلیسی در پاریس است. لوبیچ کارگردانی که بسیار مورد تحسین بیلی وایلدر بود، این فیلم را در سال ۱۹۳۹، بر اساس فیلمنامه یی از او به همراه چارلز براکت و والتر رایش ساخت. در دهه ۱۹۳۰ به دلیل حملات نازی ها و وقوع جنگ جهانی دوم به اروپا تعداد زیادی از کارگردان ها و فیلمسازهای اروپایی به امریکا مهاجرت کردند و از این رهگذر محصولات ماندگاری در هالیوود تولید شد. فیلم نینوچکا هم حاصل همین تغییر و تحولات بود. این فیلم که در زمان خود در رقابت با فیلم بر باد رفته نتوانسته بود برنده جایزه اسکار شود، این اواخر در جشنواره نا متعارفی که از سوی آکادمی هنرهای سینمایی امریکا برگزار شد در بین ۱۰ فیلم برگزیده سال ۱۹۳۹ که همگی نامزد اسکار بودند، دوباره به نمایش درآمد. نینوچکا را می توان متعلق به زیرژانر کمدی های اسکروبال دانست.

این کمدی ها که از دهه ۱۹۳۰ رایج شد، محصول دوران رکود اقتصادی امریکا بود. در مرکز این نوع کمدی ها معمولاً زوج رمانتیک و کمی عجیب و غریبی حضور دارند که مثل ملوین داگلاس و گرتا گاربو در نینوچکا در ابتدای فیلم، در تضاد کاملند ولی پس از مدتی تغییر و تحول، هر دو به نقطه تعادل رسیده و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود. این کمدی ها قهرمانان زن ساختارشکنی دارند؛ قهرمانانی که تابوهای اجتماعی را می شکنند و دارای نوعی استقلال شخصیتی هستند که آنها را از قهرمانان زن فیلم های قبلی بسیار متفاوت و جذاب تر می کند. ژانر کمدی اسکروبال بین سال های ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۵ رونق داشت و با فیلم قرن بیستم هاوارد هاکس شروع شد و با نمونه نه چندان جذابی به کارگردانی استرجس به نام نا ارادتمند شما، تقریباً به پایان رسید.

ساختار نینوچکا مثل اغلب فیلم های این دهه مبتنی بر نوعی میزانسن خطی و مثلثی است که با کارگردانی هنرمندانه لوبیچ جلوه یی دیدنی دارد. ویژگی های این نوع میزانسن کلاسیک در ساختار نینوچکا به خوبی دیده می شود. نماهای بلند و حداقل استفاده از کات های بین نما به شکلی که عبور از یک نما به نمای بعدی یا کاراکتر بعدی اغلب با حرکت پن دوربین یا سایر حرکات آنترو پومورفیک دوربین انجام می شود. قاب های تصویر مثل خیلی از فیلم های کلاسیک آن دوره اغلب فاقد عمق چندانی هستند و بیشتر داستان در پیش زمینه هر نما اتفاق می افتد.

گرتا گاربو در نقش نینوچکا ستاره بزرگ و تحسین برانگیز سینما که همیشه با جذابیت های خاص زنانه ولی متفاوت و جدی خود همه را مسحور می کرد در این فیلم برای اولین بار در نقشی کمدی ظاهر شد و خنده از ته دل گاربو در این فیلم چیزی بود که برای همه نامنتظره بود. گاربو که همیشه زنی مغرور، خواستنی و دست نیافتنی بود، پس از بازی در نقشی مثل آنا کارنینا با حضور خود در ماجرایی کمدی و عاشقانه همه را حیرت زده کرد. در فیلم نینوچکا گاربو از دقیقه ۲۰ وارد فیلم می شود. مقدمات ماجرای محوری فیلم شکل گرفته و سه مامور دولت شوروی برای فروش جواهرات مصادره شده یک دوشس روس به فرانسه رفته اند اما به دلیل مشکلی که برایشان پیش آمده، رئیس سختگیر شورای بازرگانی مسکو، ماموری تام الاختیار را برای سر و سامان دادن به اوضاع می فرستد و گاربو در نقش مامور با همان هیبت سخت و جدی وارد می شود.

او به عنوان بلشویکی خشک و متعصب، وفادار به آرمان های حزب و فاقد هر نوع احساس لطافت زنانه شروع به کار می کند. چیزی که نینوچکا را در درجه اول جذاب کرده، تحول شخصیتی گاربو در بستر داستانی عاشقانه با رگه های کمیک است که خوشبختانه در وجه کمیک آن به هیچ وجه اغراق نشده و بیشتر نوعی فلسفه زندگی را (علاوه بر عقاید حزب کمونیست) با طعنه های طنز آمیز زیر سوال برده است. نینوچکا با دقتی مثل مادام کوری چیزی را حس نمی کند و به جای دیدن زیبایی های پاریس، ساختار زیربنایی و اندازه و پهنای آن را می پرسد. او که به نظر اصلاً تاثیر پذیر نمی آید، با برخورد با لئون و از همان اولین صحبت ها به تدریج تغییر کرده و به لئون علاقه مند می شود. لئون مردی انگلیسی با بازی ملوین داگلاس، رفته رفته نگاه به شدت خشک و عقاید کمونیستی نینوچکا را با باز کردن چشم او به فلسفه کارپدیم (غنیمت شمردن لحظه) در زندگی فرانسوی، زیبایی های پاریس و عشقی که به او دارد، تغییر داده و او را وادار به خنده و لذت بردن از زیبایی های زندگی می کند. موازی تغییر شخصیت اصلی که در بستر روایتی عاشقانه اتفاق می افتد، فیلم نینوچکا نوعی هجو عقاید افراطی و متعصب کمونیستی است. و این عقاید تنگ نظرانه را در تضاد با زیبایی های پاریس و نحوه زندگی مردم آنجا قرار داده است.

وجه طنز آمیز نینوچکا نه صرفاً بر مبنای طنز موقعیت و کلامی بلکه بیشتر بر مبنای تضاد ها و تناقض های مختلفی که در ساختار روایت پیش بینی شده، شکل گرفته، از تناقض و آسیب پذیری نینوچکا به عنوان قهرمان داستان گرفته تا تناقض آشکار بین موقعیت ها. از همان کپشن اول فیلم این تناقض و دوپهلویی کنایه آمیز شروع می شود. در حالی که در بک گراند تصویراکستریم لانگ شات عمارت کنکورد در پاریس دیده می شود، این نما روی تصویر می آید؛ وقایع این فیلم در روزگار خوشی در پاریس می گذرد؛ روزگاری که سیرن (اشاره به افسانه پری دریایی آوازه خوان در دریاهای توفانی که سبب گیج شدن و جذب ملوان ها و غرق شدن کشتی ها می شد) به جای آژیر خطر زنی چشم و ابرو مشکی است و... در واقع نینوچکا از قالب زنی خشک و دردسرساز و مامور کمونیست دولت شوروی طی فیلم تبدیل به زنی خواستنی می شود. هجو روحیه کمونیستی در همین پارادوکس های طنز آمیز شکل می گیرد. از همان سکانس اول قیافه های ساده لوح سه مامور روس و نحوه تماشا کردن هتل، واکنش نینوچکا به کلاه مد روز زنانه پاریسی و مقوله عشق که آن را اتفاقی ناشی از تغییرات شیمیایی بدن می داند و... (عقیده یی شبیه آنچه در رمان ۱۹۸۴ جرج اورول مردم ناچار به پذیرش آن بودند و هر نوع دوست داشتن جرم حساب می شد و ازدواج صرفاً به منظور ادامه نسل بود) با جلو رفتن روایت این نشانه ها تعدیل می شوند. در یک نما جارختی که روی آن کلاه های پوستی معروف روسی مربوط به سه مامور آویزان بود، به سه کلاه پاریسی دیزالو شده و همین طور خلق و خوی آنها به تدریج تغییر می کند.

این تغییر با استفاده از شی ء کلاه به مثابه مفهوم و نشانه یی در جهت تحول در نینوچکا هم اتفاق می افتد، و وقتی عاشق می شود برای دیدار با لئون، بالاخره همان کلاه پاریسی را می خرد که قبلاً از دیدن آن با تاسف سر تکان می داد.

در روایت نینوچکا دیالوگ ها هم نقشی اساسی ایفا می کنند. و بخش عمده یی از جذابیت فیلم به دیالوگ های آن برمی گردد. دیالوگ شیرین بین نینوچکا و لئون که فارغ از مساله شرق و غرب و حزب و سیاست، در حالی که شیفته هم شده اند،ً درباره ساختن کلبه شان حرف می زنند؛ نینوچکا؛ قراره کلبه کوچیکمونو بسازیم؟ لئون؛ آره یه کلبه سفید. نینوچکا؛ سفید نه. لئون؛ باشه سرخ. نینوچکا؛ نه، رنگ نمی خواد. هیچ رنگی ... بیا حزب خودمونو تشکیل بدیم... این اشاره ها به فرمی استعاری در خیلی از دیالوگ های فیلم وجود دارد. رنگ های سرخ و سفید که به روسیه سرخ و سفید برمی گردد و... همین طور دیالوگ زیبای دیگری که شاید به تنهایی شعاری است اما در ساختار روایی فیلم کاملاً تاثیرگذار است، جمله بولیانف یکی از سه مامور روس خطاب به نینوچکا است، وقتی نامه لئون در شوروی به دست نینوچکا رسیده و به جز اسم اول و آخر نامه همه آن سانسور شده، بولیانف خطاب به او که با چشمان خیس تشنه رسیدن خبر و پیغامی از لئون است، آهسته می گوید خاطراتمونو که نمی تونن سانسور کنن، می تونن؟...

در ورای موقعیت های کمدی و عاشقانه نینوچکا علاوه بر زیر سوال بردن ماهیت زندگی کمونیستی و سختگیری های آن گاهی به تفاوت های فرهنگی مردم شرق و غرب هم اشاره می شود. مثلاً نمونه بارز آن اعتقاد به نوعی نیروی جبری در پس زندگی است که در شرق بسیار رایج است. نینوچکا که از عشق لئون سرمست است، در بازگشت از مهمانی با همه گیجی و خستگی، وقتی تکرار می کند که خیلی خوشحال است، سریع عذاب وجدان می گیرد و می گوید باید تنبیه شود و حداقل کنار دیوار بایستد، فیلمنامه با ایجاد فضایی کمدی این عقیده را به هجو کشیده و در برخورد با لئون و واکنش او به خوبی خنثی می کند.

صرف نظر از همه اینها، فیلم نینوچکا با زبانی شیرین و ساده و سرراست مردمی را نشان می دهد که نیاز دارند فارغ از این حرف ها زندگی کنند و با رسیدن به نوعی تعادل اجتماعی و برقراری تعادل بین اشرافیت و کمونیسم به جای جانفشانی برای آرمان های کمونیسم به کمی هوای آزاد و زندگی طبیعی احتیاج دارند تا هر کدام کلبه خودشان را بسازند.

الهام طهماسبی

از دیالوگ های فیلم



همچنین مشاهده کنید