پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق سیاسی در سیره امام علی ع


اخلاق سیاسی در سیره امام علی ع

حضرت علی ع از زمان ظهور اسلام همواره در جبههٔ حق بود و رفتار وشجاعت و جوانمردی اش تصویری زیبا از اسلام را متجلی می كرد او جلوهٔ واقعی و كامل حق به شمار می آید

حضرت‌ علی‌(ع) از زمان‌ ظهور اسلام‌ همواره‌ در جبههٔ‌ حق‌ بود و رفتار وشجاعت‌ و جوانمردی‌اش‌ تصویری‌ زیبا از اسلام‌ را متجلی‌ می‌كرد. او جلوهٔ‌واقعی‌ و كامل‌ حق‌ به‌ شمار می‌آید. در رفتار و كردار، جهاد، گذشت‌ و ایثار،تقوا و خلوص‌، پاسداری‌ از اسلام‌، جنگ‌ با شرك‌ و تفكر جاهلی‌، دانش‌،ایمان‌ و عمل‌ عالی‌ترین‌ نمونه‌ از تربیت‌شدگان‌ مكتب‌ قرآن‌ و رسول‌(ص) بود.

حضرت‌ علی‌(ع) از آغاز بعثت‌ پیامبر اكرم‌(ص) در راه‌ حق‌ مجاهده‌ كرد وهیچ‌گاه‌ برای‌ هوای‌ نفس‌ و قدرت‌طلبی‌ دست‌ به‌ شمشیر نبرد. او در تمام‌جنگ‌های‌ صدر اسلام‌ یك‌ هدف‌ را تعقیب‌ می‌كرد و آن‌ ترویج‌ دین‌ اسلام‌ وحاكم‌ كردن‌ اخلاق دینی‌ بر اخلاق جاهلی‌ بود. یكی‌ از زیباترین‌ جلوه‌های‌انگیزهٔ‌ الاهی‌ حضرت‌، پیكار خندق‌ است‌. در این‌ جنگ‌ سرنوشت‌ساز كه‌پیروزی‌ در آن‌ برای‌ هر دو جبههٔ‌ حق‌ و باطل‌ تعیین‌كنندهٔ‌ مسیر آینده‌ بود،حضرت‌ علی‌(ع) با عمرو بن‌ عبدود، پهلوان‌ نامدار سپاه‌ دشمن‌، روبه‌روگشت‌. وقتی‌ امام‌ بر عمرو غلبه‌ یافت‌، دشمن‌ با انداختن‌ آب‌ دهان‌ به‌ وی‌ اهانت‌كرد. حضرت‌ او را رها ساخت‌ و پس‌ از مدتی‌ به‌ هلاكت‌ رساند. امام‌ دربارهٔ‌راز این‌ عمل‌ خود فرمود: در آن‌ لحظه‌ عصبانی‌ بودم‌ و ترسیدم‌ اگر او را به‌حال‌ عصبانیت‌ بكشم‌، كردارم‌ از روی‌ هوای‌ نفس‌ باشد نه‌ به‌ خاطر خدا. به‌همین‌ خاطر رهایش‌ كردم‌ و وقتی‌ بر خشم‌ خویش‌ غالب‌ گشتم‌، بر او حمله‌ بردم‌.

حضرت‌ در تمامی‌ عرصه‌های‌ زندگی‌، مظهر كامل‌ عبودیت‌ الاهی‌ بود. این‌امر در شخصیت‌ سیاسی‌ وی‌ به‌ طور كامل‌ آشكار است‌.

پس‌ از رحلت‌ پیامبر اكرم‌(ص) ابوبكر به‌ خلافت‌ رسید. ابوسفیان‌ كه‌ درپی‌فرصتی‌ برای‌ ایجاد فتنه‌ در جامعهٔ‌ نوپای‌ اسلامی‌ بود، از امیرمؤمنان‌(ع)خواست‌ خلافت‌ ابوبكر را نپذیرد و گفت‌: «اگر بخواهم‌ زمین‌ را از سرباز واسب‌ پر می‌كنم‌ و خلافت‌ را از او می‌ستانم‌.» حضرت‌ علی‌ كه‌ نیك‌ می‌دانست‌ابوسفیان‌ از غصب‌ خلافت‌ خشنود است‌، به‌ او گفت‌:

ای‌ ابوسفیان‌ مؤمنان‌ نسبت‌ به‌ یكدیگر نصحیت‌گرند؛ اما منافقان‌مردمی‌ حلیه‌گرند و به‌ یكدیگر خیانت‌ می‌كنند. اگر چه‌ خانه‌ها وبدن‌هاشان‌ به‌ یكدیگر نزدیك‌ باشند.

امام‌ علی‌(ع) می‌دانست‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ حق‌ خود در خلافت‌ رسول‌الله(ص)نباید به‌ هر وسیله‌ای‌ دست‌ نیازد و مصلحت‌ امت‌ را بر حق‌ فردی‌ خویش‌ترجیح‌ دهد. به‌ همین‌ دلیل‌، درخواست‌ ابوسفیان‌ را رد كرد و تا زمانی‌ كه‌مردم‌ به‌ او روی‌ نیاوردند، هرگز برای‌ كسب‌ قدرت‌ گام‌ برنداشت‌.

در دوران‌ خلافت‌ خلفای‌ سه‌ گانه‌(ابوبكر، عمر و عثمان‌)، حضرت‌علی‌(ع) هیچ‌ اقدامی‌ جهت‌ تضعیف‌ آنان‌ انجام‌ نداد، و همواره‌ آن‌ها را درتدبیر امور یاری‌ كرد. براساس‌ سیاست‌ رایج‌ در جوامع‌ بشری‌، حضرت‌علی‌(ع) باید زمینهٔ‌ لازم‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ را، حتی‌ به‌ بهای‌ تضعیف‌ خلفا،فراهم‌ می‌آورد؛ اما او تنها رضا و عبودیت‌ خداوند را در نظر داشت‌ و هیچ‌گونه‌ پیمان‌شكنی‌ را، حتی‌ با عالی‌ترین‌ اهداف‌ مجاز نمی‌دانست‌. این‌ در حالی‌است‌ كه‌ حضرت‌ همواره‌ بر حق‌ خویش‌ در خلافت‌ تأكید كرده‌ و خلفای‌ پیش‌از خود را نامشروع‌ می‌داند. او حكومت‌ را حق‌ مسلم‌ خود می‌داند؛ ولی‌ برای‌رسیدن‌ بدان‌، هیچ‌ روش‌ نامشروعی‌ را انتخاب‌ نمی‌كند و حتی‌ از دادن‌وعده‌ای‌ كه‌ نتواند بدان‌ وفا كند، می‌پرهیزد. امام‌ علی‌(ع) از پایمال‌ شدن‌ حق‌خویش‌ توسط‌ خلفا ناراضی‌ بود؛ ولی‌ برای‌ تثبیت‌ موقعیت‌ خود هرگزنخواست‌ موقعیت‌ خلفا را تضعیف‌ كند. علاوه‌ بر این‌ برای‌ پشتیبانی‌ از اسلام‌ وتضمین‌ تداوم‌ آن‌ از هیچ‌ كوششی‌ دریغ‌ نمی‌ورزید این‌ تلاش‌ شامل‌ مباحثات‌كلامی‌ با یهودیان‌ و مسیحیان‌، راهنمایی‌ و ارشاد خلفا در امر مملكتداری‌،قضاوت‌ و داوری‌ در دادخواهی‌های‌ دشوار و بیان‌ احكام‌ دین‌ و.... بود.

پس‌ از خلافت‌ عمر، در شورای‌ شش‌ نفری‌ انتخاب‌ خلیفه‌ قرار گرفت‌. امام‌اصولاً این‌ شورا را مشروع‌ نمی‌دانست‌ و از این‌كه‌ با مردانی‌ چون‌ عثمان‌ وطلحه‌ همپایه‌ گردیده‌ است‌ ناراضی‌ بود. حضرت‌ در این‌ باره‌ می‌فرماید:

شگفتا كسی‌ كه‌ در زندگی‌ می‌خواست‌ خلافت‌ را واگذارد، چون‌ اجلش‌رسید كوشید تا آن‌ را به‌ عقد دیگری‌ درآورد... من‌ آن‌ مدت‌ دراز را باشكیبایی‌ به‌ سر بردم‌، رنج‌ دیدم‌ و خون‌ دل‌ خوردم‌. چون‌ زندگانی‌ او به‌سر آمد، گروهی‌ را نامزد كرد، و مرا در جمله‌ آنان‌ در آورد، خدا را چه‌شورایی‌! من‌ از نخستین‌ چه‌ كم‌ داشتم‌، كه‌ مرا در پایه‌ او نپنداشتند، ودر صف‌ اینان‌ داشتند، ناچار با آنان‌ انباز، با گفتگوشان‌ دمساز گشتم‌. امایكی‌ از كینه‌ راهی‌ گزید و دیگری‌ داماد خود را بهتر دید، این‌ دوخت‌ وآن‌ برید، تا سومین‌ به‌ مقصود رسید.

با وجود این‌ نارضایتی‌ بازهم‌ درستی‌ و راستی‌ را فدای‌ قدرت‌طلبی‌ نكرد.عبدالرحمان‌بن‌عوف‌ به‌ او گفت‌: با تو بیعت‌ می‌كنم‌ كه‌ طبق‌ كتاب‌ خدا و سنت‌پیامبر(ص) و روش‌ ابوبكر و عمر با مردم‌ رفتار كنی‌، حضرت‌ فرمود:می‌پذیرم‌؛ ولی‌ طبق‌ كتاب‌ خدا و سنت‌ پیامبر و آن‌چه‌ خود می‌دانم‌، عمل‌خواهم‌ كرد. عبدالرحمان‌ شرط‌ خود را با عثمان‌ در میان‌ نهاد و او پذیرفت‌.این‌ ماجرا سه‌ بار تكرار شد و پاسخ‌ حضرت‌ علی‌(ع) و عثمان‌ همواره‌ یكسان‌بود. آنگاه‌ عبدالرحمان‌ با عثمان‌ بیعت‌ كرد. امام‌ می‌توانست‌ شرط‌عبدالرحمان‌ را بپذیرد و پس‌ از رسیدن‌ به‌ خلافت‌، براساس‌ كتاب‌ خدا و سنت‌رسول‌(ص) عمل‌ كند؛ ولی‌ چون‌ تقوا و ترس‌ از خداوند معیار تمام‌ اعمال‌ ورفتار او است‌، هرگز نمی‌تواند پیمان‌ خود را زیر پا نهد. تفاوت‌ حضرت‌علی‌(ع) با عثمان‌ و دیگران‌ در همین‌ جا است‌. عثمان‌ نیز وعده‌ كرده‌ بود طبق‌كتاب‌ خدا و سنت‌ رسول‌ خدا(ص) و شیخین‌ عمل‌ كند و بنی‌امیه‌ را بر مردم‌مسلط‌ نسازد؛ ولی‌ وقتی‌ به‌ خلافت‌ رسید، به‌ هیچ‌ یك‌ از وعده‌هایش‌ عمل‌نكرد.

البته‌ این‌ را هم‌ باید اضافه‌ كرد عمر تركیب‌ شورا را به‌ نحوی‌ تعیین‌ كرده‌بود كه‌ انتخاب‌ عثمان‌ به‌ عنوان‌ خلیفه‌ در آن‌ قطعی‌ باشد چنان‌كه‌ عبدالفتاح‌عبدالمقصود در این‌ زمینه‌ می‌نویسد:

وصیت‌ عمر بدین‌ شورا مانند قرارداد رسمی‌ بود كه‌ آن‌ مرد مظلوم‌ بایدمغلوب‌ باشد.

در دوره‌ خلافت‌ عثمان‌، حضرت‌ علی‌(ع) با آن‌ كه‌ از تضییع‌ حق‌ خویش‌ناراضی‌ بود، به‌ سكوتش‌ ادامه‌ داد و تا آن‌ جا كه‌ می‌توانست‌ در مقابل‌شورشیان‌ مقاومت‌ كرد تا عثمان‌ نجات‌ یابد.

پس‌ از قتل‌ عثمان‌، زمانی‌ كه‌ مردم‌ یكپارچه‌ به‌ امام‌ روی‌ آوردند و بیعت‌كردند، برخی‌ مانند سعدابی‌وقاص‌، عبدالله بن‌عمر و اسامهٔ‌بن‌زید از بیعت‌سرباز زدند. برخی‌ از یاران‌ امام‌ خواستند به‌ زور از آنان‌ بیعت‌ بگیرند؛ ولی‌ بانهی‌ حضرت‌ روبه‌رو شدند.

پس‌ از بیعت‌، طلحه‌ و زبیر با هدف‌ مخالفت‌ و پیمان‌شكنی‌ نزد حضرت‌شتافتند و گفتند: می‌خواهیم‌ برای‌ به‌ جای‌ آوردن‌ اعمال‌ عمره‌ به‌ مكه‌ رویم‌.امام‌ آنان‌ را در رفتن‌ آزاد گذاشت‌ و فرمود: هدفتان‌ حیله‌ است‌ نه‌ عمره‌.اصولاً حضرت‌ علی‌(ع) در تمام‌ دوران‌ خلافت‌ خود، مانع‌ حركت‌ مردم‌ ازحوزهٔ‌ حكومتی‌اش‌ نمی‌شد؛ هرچند به‌ سوی‌ شام‌ روند. چون‌ براساس‌ اصول‌اخلاقی‌ حاكم‌ بر اندیشهٔ‌ وی‌ هرگز قصاص‌ قبل‌ از جنایت‌ روا نیست‌.

حضرت‌ درباره‌ پیمان‌ شكنی‌ آنان‌ می‌فرماید:

چون‌ به‌كار برخاستم‌ گروهی‌ پیمان‌ِ بسته‌ شكستند، و گروهی‌ از جمع‌دینداران‌ بیرون‌ جستند و گروهی‌ دیگر با ستمكاری‌ دلم‌ را خستند.

امام‌ پس‌ از رسیدن‌ به‌ خلافت‌ هرگز نخواست‌ اقدامی‌ غیرعادلانه‌ مرتكب‌شود و در مقابل‌ خواست‌های‌ ناروای‌ طلحه‌ و زبیر كه‌ حكومت‌ بصره‌ و كوفه‌ رامی‌خواستند مقاومت‌ كرد؛ در حالی‌ كه‌ براساس‌ اصول‌ حاكم‌ بر سیاست‌ جوامع‌بشری‌ می‌توانست‌ تا زمان‌ تثبیت‌ قدرت‌ خود به‌ خواست‌ آنان‌ تن‌ دهد. برخوردامام‌ با كارگزاران‌ منصوب‌ عثمان‌ نیز از همین‌ زاویه‌ قابل‌ تحلیل‌ است‌. او پس‌از رسیدن‌ به‌ خلافت‌ بی‌درنگ‌ به‌ عزل‌ كارگزاران‌ عثمان‌ پرداخت‌. نزاع‌ معاویه‌با وی‌ نیز رهاورد همین‌ تصمیم‌ بود. اگر امام‌ معاویه‌ را عزل‌ نمی‌كرد، نبردصفین‌ و پیامدهای‌ آن‌ تحقق‌ نمی‌یافت‌؛ ولی‌ حضرت‌ علی‌(ع) معاویه‌ راناشایست‌ و ناصالح‌ می‌دانست‌ و با آن‌ كه‌ از فرجام‌ كردارش‌ آگاه‌ بود، در جهت‌عزل‌ وی‌ گام‌ برداشت‌. خطبه‌ صدویكم‌ نهج‌البلاغه‌ به‌ درستی‌ این‌ سخن‌ گواهی‌می‌دهد:

گویی‌ او را می‌بینم‌ كه‌ از شام‌ بانگ‌ برداشته‌ است‌ و پرچم‌های‌ خود راپیرامون‌ كوفه‌ برافراشته‌ چون‌ ماده‌ شتر بدخو كه‌ دوشنده‌ خود را بادندان‌ بدراند و سرها بر زمین‌ بگستراند. دهانش‌ گشاده‌، ستم‌ و بیداد رابنیاد نهاده‌، به‌ هر سو تازان‌، حملهٔ‌ او سخت‌ گران‌. به‌ خدا كه‌ شما را دراین‌ سوی‌ و آن‌ سوی‌ زمین‌ پراكنده‌ گرداند، چندان‌ كه‌ جز اندكی‌ به‌مقدار سرمه‌ چشم‌ از شما باقی‌ نماند.

قبل‌ از آغاز پیكار صفین‌، لشكریان‌ معاویه‌ زودتر از یاران‌ امام‌ به‌ آب‌رسیدند و آن‌ها را محروم‌ ساختند. در این‌ موقعیت‌، با این‌كه‌ حضرت‌ قصدداشت‌ غائله‌ از طریق‌ مذاكره‌ پایان‌ پذیرد، در این‌ امر توفیق‌ نیافت‌ و یارانش‌ رابا خطبه‌ای‌ حماسی‌ به‌ عقب‌ راندن‌ لشگریان‌ معاویه‌ تحریك‌ كرد و سپاه‌ امام‌ باحمله‌ای‌ سریع‌ دشمن‌ را عقب‌ راند. پس‌ از دستیابی‌ به‌ آب‌، برخی‌ از یاران‌حضرت‌ قصد داشتند لشگریان‌ معاویه‌ را از آن‌ محروم‌ سازند. امام‌ آن‌ها را ازاین‌ كار بازداشت‌ و فرمود: دوست‌ ندارم‌ آن‌ها را دشنام‌ دهید. انتظار دارم‌ درحق‌ آنان‌ دعای‌ خیر كنید.

اصولاً مشی‌ امام‌ بر جلوگیری‌ ازبروز جنگ‌ بود و قبل‌ از آغاز جنگ‌ تمام‌تلاش‌ خود را برای‌ جلوگیری‌ از آن‌ انجام‌ می‌داد. این‌ رویه‌ را هم‌ در جنگ‌جمل‌، هم‌ در جنگ‌ صفین‌ و هم‌ در جنگ‌ نهروان‌ در پیش‌ گرفت‌ ولی‌ نتیجه‌ای‌نگرفت‌. قبل‌ از آغاز جنگ‌ جمل‌ نامه‌ها و پیغام‌ها و قاصدهای‌ مختلفی‌ رابه‌سوی‌ عایشه‌ و طلحه‌ و زبیر روانه‌ ساخت‌ و آنان‌ را از عاقبت‌ كار خویش‌آگاه‌ كرد ولی‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ زیر بار حق‌ نرفتند.

همچنین‌ قبل‌ از آغاز جنگ‌ یارانش‌ را از پیشدستی‌ در حمله‌ و دشنام‌ دادن‌به‌ لشگریان‌ معاویه‌ بازداشت‌:

با آنان‌ جنگ‌ نكنید تا زمانی‌ كه‌ آنان‌ جنگ‌ را آغاز كنند؛ چرا كه‌ ـ سپاس‌خدا را ـ حجت‌ با شما است‌؛ و رها كردن‌ آن‌ها تا دست‌ به‌ پیكارگشایند، حجتی‌ دیگر برای‌ شما بر آن‌ها است‌. اگر به‌ خواست‌ خداشكست‌ خوردند و گریختند، آن‌ را كه‌ پشت‌ كرده‌ نكشید و كسی‌ را كه‌دفاع‌ از خود نتواند آسیب‌ مرسانید. و زخم‌ خورده‌ را از پا در میاورید.زنان‌ را با زدن‌ برمیانگیزانید؛ هر چند آبروی‌ شما را بریزند یا امیرانتان‌را دشنام‌ گویند كه‌ توان‌ زنان‌ اندك‌ است‌.

اخلاِق سیاسی‌ ازمقصود رنجبر



همچنین مشاهده کنید