سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

زنده باد فوتبال


زنده باد فوتبال

زنده باد فوتبال چرا كه بیش و پیش از هر چیز واقعیت سیاست جامعه ایران و حتی واقعیت های غیرسیاسی ما را به خوبی نشان می دهد, قبلاً در همین روزنامه آقای دكتر فكوهی و آقای دكتر مولایی دو مطلب خواندنی در این زمینه نوشته اند, و شاید دیگران هم چنین كرده اند و بنده اطلاعی ندارم, اما هر چه بنویسیم احتمالاً باز هم جای نوشتن دارد, هر چند به خوبی قبلی ها ننویسیم

ابتدا خیال ورزشی نویسان محترم را راحت كنم كه قصد نوشتن تحلیل ورزشی ندارم كه نه صلاحیت آن را دارم و نه علاقه ای و اكنون هم كه بهار ورزشی نویسان است باید عدم دخالت در حوزه آنان را محترم شمرد.

ولی پرداختن به سیاست با استفاده از فوتبال امری غیرمنتظره نیست و چه خوب بود كه فوتبال نویسان هم در بهار سیاست یعنی انتخابات، وقایع آن را با قواعد و مقررات فوتبال ارزیابی می كردند، و قطعاً چنین امری اقدامی مورد توجه و خواندنی بود.

زنده باد فوتبال؛ چرا كه بیش و پیش از هر چیز واقعیت سیاست جامعه ایران و حتی واقعیت های غیرسیاسی ما را به خوبی نشان می دهد، قبلاً در همین روزنامه آقای دكتر فكوهی و آقای دكتر مولایی دو مطلب خواندنی در این زمینه نوشته اند، و شاید دیگران هم چنین كرده اند و بنده اطلاعی ندارم، اما هر چه بنویسیم احتمالاً باز هم جای نوشتن دارد، هر چند به خوبی قبلی ها ننویسیم.

فوتبال و سیاست در ایران دارای وجوه مشابه و متفاوتی هستند و از روی این وجوه می توان سیاست را در ایران بهتر شناخت.

۱ - در فوتبال هر چه بكاریم در اولین فرصت و با وضوح و شفافیت درو می كنیم و البته در سیاست و اقتصاد هم همین طور. اما در فوتبال محصول را نمی توان انكار كرد، ولی در سیاست می توان، زیرا نتیجه بازی فوتبال در رقابتی قانونمند و در نگاه عام شكل می گیرد و داوری مستقل و خارج از ما آن را قضاوت و حكم صادر می كند، اما در سیاست این گونه نیست و در این وضعیت باخت و شكست معنی ندارد و همیشه یكی از دو حالت پیروزی و پیروزی در انتظار است. وقتی كه در سیاست می توان نتیجه انتخابات را وارونه تعبیر و تفسیر كرد و حتی افراد به ظاهر منطقی نیز شكست را پیروزی خود معرفی كنند، از افراد غیرمنطقی دیگر چه انتظاری داریم. و اگر هم به دلیلی در سیاست شكست معنی پیدا كند، در تحلیل آن آنقدر زمین و زمان و دست های پیدا و نهان به هم بافته می شود كه روی اجاق از این همه توجیه سفید می شود.

۲ - پیروزی در ایران هزار پدر و مادر دارد و برای شكست دریغ از یك نامادری و ناپدری یا حتی دایه. اگر تیم پیروز شد، صدها و هزاران پیام تبریك از چپ و راست، بالا و پایین نثار می شود كه به معنای دیگر این پیروزی ها را به نام خود نوشتن است، ده ها نشست و جایزه ریز و درشت با آب و تاب تقدیم می شود و چه بسیار آدم هایی كه خود را عهده دار این پیروزی ها معرفی می كنند و اما اگر شاهد شكست باشیم، این بار به جای هزار پدر و مادر، هزار بازپرس و بازجو میدان دار قضیه می شوند و اتفاقاً اكثر كسانی كه در هنگام پیروزی، طلبكار می شدند، در صورت شكست هم مدعی درجه اول می شوند. به بیان حقوقی باید گفت كه این اصل بدیهی حقوق كه «هر كس غنیمت می برد، غرامت می پردازد» در ایران حاكم نیست و به قول معروف در این جا جام می و خون دل هر یك به كسی دادند، عده ای همیشه غنایم را تقسیم می كنند و عده ای غرایم را.

۳ - وجه تشابه دیگر فوتبال و سیاست این است كه در هر دو مورد برای ناكامی ها جار و جنجال زیادی صورت می گیرد، البته در هر دو مورد نیز این جار و جنجال ها لزوماً علیه مسئولان ناكامی نیست، چه بسا مسئولان ناكامی نیز جار و جنجال كنند، گرچه این فضاسازی ها خیلی شدید است، اما به سرعت فروكش می كند و به طاق نسیان كوبیده می شود و در مواردی هم كه برای اثبات جدیت امر كمیته ای تشكیل می شود، گزارش آن یا درنمی آید یا برحسب مصالح خفیّه چنان مثله می شود كه خواننده نمی فهمد چه كسی و چه عواملی موجب شكست بوده است و حتی بر فرض محال چنین نتیجه ای هم حاصل شود هیچ درسی برای برنامه های آینده از آن گرفته نمی شود.

۴ - در هر دو مورد فوتبال و سیاست یا باید تكریم و تمجید كرد یا تخریب، قبل از باخت انتقاد تحمل نمی شود، باید یار دوازدهم بود و بازیگران را كمك كار، تا مبادا خدای نكرده روحیه لطیف افراد ضربه ای ببیند، حتی اگر روشن باشد كه راه خطایی در پیش است، پس از شكست و ناكامی هم كه دیگر جای انتقاد باقی نمی ماند زیرا نتیجه اظهر من الشمس است كه نیازمند نقد و ارزیابی باشد و طبعاً كاری جز تخریب و حمله و... نمی ماند، حتی اگر لازم شد مغازه افراد را هم تخریب می كنند چه رسد به خودش!

۵ - در فوتبال و سیاست عقب نشینی از تصمیمات جایی ندارد، مگر آن كه فشارها خیلی زیاد شود. گرچه بنده خدا برانكو ایرانی نبود ولی چند سالی زندگی با ما اگر او را «هم بو» نكرده بود، «هم خو» كرد، شاید هم از اول یك «هم خو» مثل خودمان پیدا كرده بودیم، به همین دلیل در چیدن مهره ها چنان عمل كرد كه گویی به تكلیف شرعی عمل می كرد و مسئول نتیجه اش نبود، وقتی هم كه فشارها زیاد شد، ظاهراً عقب نشست تا بعداً فرصت پیدا كند و نشان دهد كه مرغ همچنان یك پا دارد.

۶ - قبل از شروع رقابت در سیاست و فوتبال، افرادی «اراده گرا» هستیم، یعنی معتقدیم كه؛ «اگر بخواهیم»، «می شود»، در فوتبال باید یك پای فینال بود و پرتقال را پوست كند (البته پرتغال پوست كندنی نیست)، اما وقتی می بازیم یاد باخت ژاپن و آمریكا می افتیم و یك نفر هم نیست كه بگوید عموجان، مگر قبل از بازی ها بضاعت خود را نمی دانستید كه حالا چنین می گویید؟ اما تفاوت سیاست و فوتبال در این است كه سیاست نیازی به این توجیهات ندارد، اصولاً آمریكا و ژاپن چه محلی از اعراب دارند كه بخواهیم خود را با آنان مقایسه كنیم، به همین دلیل همیشه باهوش ترین، كوشاترین و یك دوجین «ترین»های دیگر نثار مردم می كنیم و صدالبته كه نثاركنندگان كه افراد بالادستی این مردم با «ترین»ها هستند جای خود را در این تعریف و تمجیدها پیدا می كنند و اگر این صفات تفضیلی در فوتبال با مشكل مواجه شود، در سیاست هیچ گاه با مشكل و ابهام و سئوال مواجه نخواهد شد.

۷ - فوتبال و سیاست تفاوت های دیگری هم دارند، یكی این كه در این جا سیاست و اقتصاد دیم داریم ولی فوتبال دیم به كار نمی آید، البته كه سیاست و اقتصاد دیم هم به كار نمی آید، ولی دو عامل موجب عدم بروز این ناكارآمدی می شود، یكی پول نفت است كه با آن می توان جنس را وارد كرد به جای محصول دیم عرضه داشت و سر و ته قضیه را هم آورد و دیگر این كه مسابقات فوتبال طبق قواعد بی طرفانه بین المللی و در زمین غیرخودی جریان دارد، و از این رو فوتبال دیم فوری به بن بست می رسد، ولی سیاست دیم نیازمند زمان است كه بن بست آن مشهود یا اجازه علنی شدنش داده شود.

۸ - فوتبال و سیاست در ایران ساختار تصمیم گیری مشابهی دارند. صندلی كنار زمین ایران را با برزیل مقایسه كنید، در اولی تصمیم گیر یك نفر است كه علی الاصول مشاورش هم نسبت به تصمیمات او شاكی است، اما در دومی پیرمردی را می بینید كه قلم و كاغذ دستش است و به مربی برزیل كمك می كند، پیرمردی كه افتخارات بیشتری حتی از مربی كنونی برزیل دارد، توضیح مشابهت این فرآیند در سیاست ایران مشكل ساز است، خودتان مواردش را بیابید و زحمت نویسنده را كم كنید. اما به طور خلاصه باید گفت كه هر مربی ای كه روی نیمكت سیاست بنشیند، اول باید نیمكت را با هفت آب شست و شوی دهد تا از آثار پیشینیان پاك شود و الی آخر.

۹ - در فوتبال ما هم افراد با میل و اراده خود توسن قدرت را رها نمی كنند و از آن نزول اجلال نمی فرمایند، تا آن كه این اسب كه ظاهراً آرام می نمود چموش شود و سوار را با سر به زمین بكوبد، این هم تشابه دیگر، تعیین مواردش با خود شما!

۱۰ - وضعیت مدیریت كلان در فوتبال ما، كشمكش میان دو نهاد مرتبط با موضوع تا حد نهایت است. همه در عین حال كه آماده مچ گیری از طرف مقابل هستند، آماده سوار شدن بر موج پیروزی هم هستند. (آخرین بازی های دوستانه در استادیوم آزادی را فراموش نكنید)، تیول داری به معنای دقیق. نیازی به ذكر موارد مشابهت با سیاست نیست، چون اصولاً این عارضه از سیاست به ورزش سرایت كرده است و از فرط وضوح بی نیاز از توضیح است. هیاتی بودن مدیریت نیز ویژگی هر دوست، نكته جالب این است كه وقتی در رقابتی ترین فعالیت ها یعنی ورزش و فوتبال كه نیازمند برنامه ریزی دقیق است (به دلیل وضوح نتایج پس از مسابقه) تا این حد هیاتی برخورد می شود، شما خودتان می توانید حدس بزنید كه در زمینه های غیررقابتی و غیرمشهود در ایران مثل سیاست و اقتصاد چگونه برخورد می شود؟ ضمناً فراموش نكنیم اگر برای موفقیت در ورزش و فوتبال ۱۰ درجه هوش و برنامه ریزی مورد لزوم باشد، برای موضوعی مثل سیاست و اقتصاد ۱۰۰ درجه هم كفایت نمی كند. خدا به پول نفت بركت دهد كه جایگزین این موارد می شود، ضمناً خدا بركت به این پول بدهد كه یك ست كامل هدیه هم از سوی تیم ایران در ابتدای بازی به دیگران هدیه می شد!! این هم فرق دیگر ما با كشورهای فقیر مثل ژاپن و آلمان.

۱۱ - پس از هر شكست در فوتبال و سیاست عده ای بحق یا ناحق مدعی می شوند كه مسائل پشت پرده زیادی است و آنها را افشا خواهند كرد و در نهایت هم افشا نمی شود، زیرا یا نیست و یا اگر هست حتماً به دلیلی پشت پرده بوده كه كسی افشا نكند و افراد مدعی افشا در حد و حدودی نیستند كه چنین كاری را انجام دهند. موارد دیگری هم برای نوشتن بود فكر می كنم كه همین ها فعلاً كافی است، بنابراین دوباره به شعار اول خود بازگردیم كه «زنده باد فوتبال» كه هیچ چیزی مثل آن نمی تواند واقعیت های غیرقابل طرح جامعه ایران را بیان و آشكار كند.

عباس عبدی



همچنین مشاهده کنید