پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

حفظ دایی روی نقطه اوج


حفظ دایی روی نقطه اوج

حرکت سینوسی اسطوره از ابتدا تا امروز

«توی دروازه، توی دروازه. گل برای ایران، باز هم علی دایی، باز هم گل.» ستاره ظهور کرده بود. اسطوره متولد شده بود. دیگر نگرانی در مورد نتایج بازی ها بی مورد بود، تصور شکست خنده دار به نظر می رسید، چون شهریار به دنیا آمده بود.

وقتی با سری بانداژ شده و ابروی شکافته یک تنه در مقابل حریفان ایستادگی می کرد، دلیلی برای لرزش دل ها وجود نداشت. درست زمانی که هنوز حتی هجی کردن نام لژیونر برای ما سخت می نمود، مهر لژیونر بر پیشانی اش و افتخار لرزاندن تور دروازه میلان در کارنامه اش ثبت شده بود. به ثمر رساندن ۱۰۹ گل ملی و قرار گرفتن در مرتبه بهترین گلزن در سطح تیم ملی، پشتکار و عزمی قوی می طلبید که شاید به جرات بتوان گفت از کسی جز او ساخته نبود.

انتخابش به عنوان بیست و ششمین بازیکن تاریخ فوتبال جهان اتفاقی نبود که با یک هورای ناشی از شعف مفرط به وادی فراموشی سپرده شود. حتی چمن های مخملی مونیخ هم انتظار زیادی نکشید. چون قدم گذاشتن در استادیوم مونیخ برای ستاره مثل یک آرزو نماند. کسب نایب قهرمانی جام باشگاه های اروپا به همراه بایرن هم تنها چشمه ای از تمامی آن افتخارات بود. به ثمر رساندن ۴ گل حساس مقابل لائوس و حتی پاس گل دوم به خداداد در بازی برابر استرالیا و امضای حکم صعود به جام جهانی ۹۸ هم در لیست بلند بالای افتخارات شهریار با رنگ طلایی به ثبت رسیده بود. نقطه سر خط.

افسانه حضور در جام جهانی بالاخره به حقیقت پیوسته بود. پس از یک وهله ناکامی و چشم انتظار بودن، چشم هایمان به جمال پر برکت جام جهانی روشن شده بود. دیگر نیازی به برپایی حجله عزاداری و گریه و زاری نبود. دیگر می توانستیم سرمان را بالا بگیریم و با خیال آسوده و از اعماق دلمان فریاد بکشیم «ما هستیم». امید داشتیم، چرا چون ما آقای گل جهان را داشتیم، نا سلامتی در خط حمله ما فردی حضور داشت که نامش شهریار بود. نه، ولی نشد. هیچ چیز بر وفق مراد به پیش نرفت. با یک شکست همه چیز تمام شد و سناریوی تلخ حذف ما از جام رقم خورد.

فریادهای هورا و تشویق جایش را به صدای ناهنجار و ناسزا داده بود که اغلب در قالب اس ام اس آرام آرام ستاره را پایین می کشید. بهانه شده بود. در کمتر از یک هفته تبدیل به کوتاه ترین دیوار شد تا تمامی نقصان ها و اهمال کاری ها و بی کفایتی ها و کم کاری ها بر گردنش فرو ریخته شود. می گفتند ستاره تمام شده، می گفتند دورانش به سر آمده است. سخت بود باور این حقیقت تلخ اما بیراه نمی گفتند. ستاره خسته شده بود. کوه محکمی که تا دیروز پشت سرش صف علم کرده بود و فرار را بر قرار ترجیح داد و ستاره در میان هجمه انتقاد مردم شاکی تنهای تنها مانده بود. نقطه سر خط.

«علی دایی سرمربی سایپا شد.» کمی غیرمنتظره بود اما حقیقت داشت پس از کنار رفتن ورنر لورانت از نیمکت مربیگری سایپا، علی دایی بدون هیچ مقدمه و پیش زمینه ای سرمربیگری سایپا را برعهده گرفت. پس از تحمل آن همه انتقاد و متهم شدن به جرم های مختلف به عهده گرفتن چنین پستی تنها از علی دایی با آن شخصیت مغرور و شکست ناپذیر برمی آمد.

جنگ و جدال بر سر مسائل داوری و اعتراضات پایان ناپذیرش سایپا را تبدیل به مرکز توجه رسانه ها کرده بود و صد البته هنوز هم عشق به گلزنی حتی با موهای سفید عاملی بود برای بازی کردن نقش بازیکن- مربی برای سایپا. مایلی کهن هم یکی دیگر از کسانی بود که گرفتار خشم شهریار شده بود. جدال های لفظی بعضا شدید با او تبدیل به یک سوژه همیشه داغ در این فوتبال سرد شده بود و بالاخره سایپا قهرمان شد و برحسب تقدیر در آخرین بازی سایپا در لیگ حسن ختام گل های زنجیروار اسطوره بر تور دروازه نواخته شد و دایی برای همیشه و علی رغم میل باطنی کفش ها را آویخت. چشیدن طعم قهرمانی سایپا آن هم در کسوت مربیگری افتخار چندان کوچکی به نظر نمی رسید، هرچند که خیلی ها هنوز هم سهم زیادی از قهرمانی را به پای لورانت گذاشته اند. نقطه سر خط.

«سرمربیگری تیم ملی را با افتخار پذیرفتم.» و این یعنی فتح قله ... . به آرزویش رسیده بود. چگونگی اش را هنوز هم نمی دانیم، اینکه چگونه او که حتی بین پنج کاندیدای اصلی فدراسیون برای احراز پست سرمربیگری تیم ملی نبود، یک شبه حکم سرمربیگری را در دستانش می بیند. هیچ کدام اینها را نمی دانیم. اصلا ولش کنید. مهم هم نیستند.

مهم این است که حالا دیگر در کارنامه او هیچ خطی خالی نیست. ورق کاملا برگشته بود. همه کسانی که ثانیه ای پس از اتمام جام جهانی و به بار آمدن آن شکست یکی یکی پشتش را خالی کرده بودند، درصدد برگشت بودند و ارادت ظاهری خود را نشان می دادند. راستی درگیری لفظی شدید چند روز گذشته با مربی لیگ درمقام سرمربی تیم ملی را هم بر تمام آن اتفاقات اضافه می کنیم و در آخر قهرمانی غرب آسیا و پیروزی مقابل اردن ... نه همین جا تمامش می کنیم. به خدا از ادامه داستان بیم داریم. نمی خواهیم بابت برد مقابل اردن به او تبریک بگوییم چون از کوتاه بودن عمر این تمجیدها خبر داریم. که مبادا خدای ناکرده در ورای این پیروزی شکستی تلخ و سخت کمین کرده باشد و کاری کند که ما دوباره همه چیز را فراموش کنیم و با یک شکست آخرین بازمانده های وجود اسطوره ای یک اسطوره را به تاراج ببریم. اینجا مردمی منتظر نشسته اند تا علی دایی را که با اخلاق و ادبیات منحصر به فردش تحمل کرده اند سکندری بخورد تا با پتک آخرین ضربات را بر سرش بزنند. اینجا عده ای موبایل به دست سرپا ایستاده اند تا او بلغزد و آنها پیامک بسازند و فراموش کارانه لبخند بزنند ولی این بار قضیه فرق دارد، لغزش او به معنای شکست فوتبال ما است. نگذارید داستان اینگونه تمام شود.

سالومه رحمانی



همچنین مشاهده کنید