پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اسطوره ای که ازدروازه تاریخ گذشت


«کاش در ترکیه می مردم همان موقع که تصادف کردم امروز شنبه شانزدهم دیماه است ساعت ۱۳ ۲۳ را نشان می دهد آمده ام به هتل حالا ساعت ۱۲ شب است هنوز تصمیم قطعی نگرفته ام به بابک می اندیشم به زندگی ام می اندیشم که پس از مرگم تباه می شود بابک بی پدر می شود نمی دانم چه کنم ساعت ۲بعدازظهر است

احساس می کنم چند ساعت بیشتر به آخر عمرم نمانده... ساعت ۳ بعدازظهر است. مرگ به طرف من می آید. او را در فاصله چند قدمی خودم می بینم.

از او استقبال می کنم. ساعت ۵/۳ است. بدنم می لرزد. پشتم تیر می کشد. مرگ چه سخت و وحشت انگیز است. چشمهایم سیاهی می رود، دیگر نمی توانم بنویسم. دستهایم خشکیده و می لرزد.»

این بخشی از دست نوشته های تختی است که روز ۱۹ دیماه ۱۳۴۶در روزنامه کیهان به چاپ رسیده بود؛ دستنوشته هایی که هنوز هم قلب هر ایرانی ورزش دوستی را به تپش وا می دارد.

برای تختی مرثیه نباید خواند. تختی نه از دست رفته ، نه از دست رفتنی است. در سوگ تختی نباید گریست. او زنده است و برای همه زمانها و دیگر تا آخر جهان زنده خواهد ماند.

درواقع آنچه به بهانه او گفته می شود، آنچه هر سال در سالمرگ او دوباره و دوباره تکرار می شود، این بزرگداشت و تکریم ، همه در ثنای گوشه های کمرنگ شده وجود آدمی است ، در ستایش عطوفت و مهر و افتادگی ، همه فضایلی که او اگر نه به عنوان یک قدیس به عنوان یکی از پاکترین ابنای بشر در خود داشت.

هر سال باید از او گفت و گفت. این دیگر یکی از سنتهای ماست و باید آن را پاس داشت و ارزش گذاشت که سنتی زیباست. نه اندوهگساری برای یک از دست رفته و نه یادآوری خاطره های یک عزیز فقید.

آنچه هر سال در میانه های دیماه به یاد و نام تختی گفته می شود در نفس خود مرور ناب ترین ابعاد وجود انسان است و حیف که همه این تکریم نه در سالروز تولد اوست که در سالمرگ اوست.

این عادت دیرینه ماست که بیش از آن به مرگ می اندیشیم تا به زندگی. بیشتر شور سوگواری را داریم تا اشتیاق جشن.

نخستین واکنش ها پس از مرگ

«غلامرضا تختی خود را کشت!» روزنامه کیهان با انتخاب این تیتر در شماره ۷۳۳۳ خود در ۱۸ دیماه ۱۳۴۶ مردم ایران را غافلگیر کرد.

تیتر نخست روزنامه اطلاعات همان روز نیز این بود: «پیش از ظهر امروز تختی خودکشی کرد.»

اینها اولین خبرهایی بودند که پس از مرگ مرحوم تختی منتشر شدند. پیکر تختی ساعت ۳۰/۱۰ صبح در هتل آتلانتیک پیدا شد و تا ساعت ۲ بعدازظهر - که روزنامه های کیهان و اطلاعات روی کیوسک بود- هیچ خبری از او در رادیو و تلویزیون منتشر نشد.

دوستان تختی و برادر او اولین کسانی بودند که از مرگش باخبر شدند و آنها هم فدراسیون کشتی را باخبر کردند. با این که روزنامه های اطلاعات و کیهان مرگ تختی را خبر اول خود کرده بودند و نزدیک به ۳ صفحه به زندگینامه تختی ، مصاحبه های نزدیکان او و عکسهای قهرمانی و مرگ او اختصاص داده بودند، مسوولان وقت رادیو و تلویزیون اهمیت چندانی به پخش این خبر ندادند.

تلویزیون برنامه ویژه ای برای مرگ تختی نداشت ، اما شبکه ملی در اخبار ورزشی و سراسری این خبر را پخش کرد. تلویزیون تنها در روز اول مرگ تختی خبری از این واقعه پخش کرد و در برنامه های روزبعد، دیگر نامی از او نبرد. رادیو حتی یک خبر هم از مرگ تختی نداشت.

عطا بهمنش ، گزارشگر کشتی و نویسنده -که در زمان مرگ تختی گوینده اخبار ورزشی رادیو بود- بعدها در این باره گفت : «من خبر را نوشتم. رفتم که بخوانم ، اما گفتند نمی شود. در رادیو قبل از انقلاب حتی نمی گذاشتند اسمی از تختی بیاوریم. رده بندی مدال آورهای المپیک و جهان را هم که می خواندیم ، می گفتند اسم تختی را نیاور.

به هر حال ما می گفتیم ؛ البته نمی گویم تهدید می کردند، ولی تذکر می دادند.»

در پایین صفحه اول روز سه شنبه روزنامه کیهان (۱۹ دی ماه۱۳۴۶) عکسی از تشییع پیکر مرحوم تختی میان انبوه مردم با زیرنویس «سفر بی بازگشت تختی آغاز شد. بدرقه کنندگانش بسیار بودند، اما این بار بی امید و ماتم زده و...» چاپ شده بود.

در صفحه ۱۴ این شماره نیز دستنوشته های خود تختی دیده می شد؛ اما چهارشنبه تنها یک مطلب با تیتر «تختی درباره تختی سخن می گوید...» درباره زندگی او چاپ شده بود.

روزنامه اطلاعات نیز تنها ۳ روز از مرگ تختی نوشت. اطلاعات روز ۱۸ دیماه صفحات اول و ۱۷ خود را به مرگ تختی اختصاص داد. مطالبی از زندگی و افتخارات او، وصیتنامه و عکسی از اتاق تختی در هتل آتلانتیک.

اطلاعات در روز بعد هم درشت تیتر زد: «تختی ۲ ماه ونیم قبل تصمیم به خودکشی گرفت.» عکس بزرگ صفحه اول روزنامه اطلاعات هم عکسی از تختی در غسالخانه بود. این عکس نشان می داد که از سینه تا شکم تختی بخیه خورده است.

اطلاعات مطالبی از تشییع جنازه تختی و هجوم مردم و شکستن در غسالخانه ، عکسهای جوانی تختی و سندی درباره خودکشی تختی چاپ کرده بود.

اطلاعات هم مثل کیهان روز چهارشنبه تنها یک یادداشت از دکتر محمد شاهکار درباره راز خودکشی یک قهرمان داشت.

بابک تختی: رژیم پهلوی در مرگ تختی مقصر بود

غلامرضا تختی - که روانش شادباد - در ۴ دوره از بازیهای المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی ، ۱۹۵۶ ملبورن ، ۱۹۶۰ رم و ۱۹۶۴توکیو حضور داشت. این خود حدنصابی بود که ۱۲ سال طول کشیده بود.

آن مرد ۳۴ ساله بود که با جوانان نام آور جهان همانند مدوید از شوروی ، آئیک از ترکیه ، مصطفی اف از بلغارستان ، گاتزلر از سوئد، کانین از امریکا و... مبارزه می کرد.

۳۴ سال ، سنی متعارف برای کشتی که ورزشی سنگین است ، نبود. تختی نه خودخواه و نه عاشق سفرهای ورزشی ، چمدان انباشته از جنس نداشت و از تجارت کردن بیزار بود. او شاید آخرین افسانه ای باشد که می توان پیراهنش را بویید.

او آخرین افسانه ای است که هنوز هستند کسانی که کنارش نشسته اند و با او نفس کشیده اند. چند سال که بگذرد آنها هم دیگر نخواهند بود آن وقت او دیگر خود افسانه خواهد شد، ابدی ، بی دسترس ، خیال محض ، پوریای ولی و آرش و سیاوش.

این آخری را بابک می گوید که مثل ما هیچ گاه غلامرضای بزرگ را ندیده است. تختی برای او هم همانی بود که برای ما، داستانی که دیگر تکرار نمی شود. وجود بی همتایی که هر چه می گذرد از زمین دورتر می شود و به آسمان نزدیک تر.

خیلی ها می خواهند بدانند تنها یادگار تختی چرا زیاد در محافل و مصاحبه ها نیست؟

خیلی راغب نیستم. دلیلش هم این است که زندگی خودم را می کنم و این طوری راحت ترم.

آیا باورهای شما هم با عموم درباره تختی یکی است؟

همیشه با شخصیت تختی یک برخورد سیاسی شده است ، چه داخل ایران و چه در خارج. با این که خود تختی یک شخصیت سیاسی بود. در کنگره شرکت می کرد ولی با این دید خیلی چیزها را در باره شخصیت تختی از دست می دهیم.

مهم این است که تختی توانست بموقع موضع خودش را مشخص کند و خودش را نفروشد و گرنه گرایش سیاسی تختی به این گروه یا آن دسته اهمیت ندارد.

به نظر شما چرا از تختی به عنوان یک اسطوره یاد می کنند؟

البته هر آدمی می تواند اسطوره بشود. تختی آدم خوبی بود و فکر می کنم آدم خوب شدن کار ساده ای نیست. او میان مردم و شاه قرار گرفته بود، اما در نهایت دست به یک انتخاب مهم زد. من با همه دوستان تختی صحبت کرده ام.

میان این همه دوست و آشنا فقط همان مدیر هتل بود که از تختی ناراضی بود و قصه اش را می دانید، وگرنه من این طور به داستان تختی نگاه نمی کنم.

به خودم می گویم چطور تختی توانست از امکانات محدودی که داشت استفاده نامحدود بکند.

علت اصلی اسطوره شدن وی را در چه چیزی می بینید؟

رابطه محبت آمیزی که با مردم داشت ، او را از صورتهای واقعی جدا کرد و به حوزه اسطوره برد. من می خواهم بگویم حقش بود.

می شود آن را نقد و بررسی کرد. من چند سال پیش هم گفتم تختی یک ویژگی به دست آورد که توانست با همه مردم یگانه شود، ولی هیچ وقت از این ویژگی سواستفاده نکرد. فکر نمی کنم تعریفی که از تختی می دهند غلط باشد.

از مرگ تختی بگویید؟

مرگ تختی برای خود من هم روشن نیست. نمی توانم بگویم تختی را کشته اند و نمی توانم بگویم خودکشی کرده و در عین حال برای هر دو دلایلی دارم ، ولی فکر می کنم کشتن یک آدم فقط تیر خالی کردن توی مغزش نیست.

اینجا خودکشی عین کشتن است و حکومت پهلوی بدون تردید در مرگ تختی مقصر بود.

برای این حرفتان دلیلی هم دارید؟

فکرش را بکنید آدمی با موقعیت تختی کارش را از دست بدهد. توی استادیوم راهش ندهند. نگذارند حقوق بگیرد و نگذارند کشتی بگیرد.

وقتی هویت اجتماعی را از آدمی مثل تختی بگیرند چه چیز دیگری برایش باقی می ماند؟ کشتی فرع زندگی تختی بود ولی راهی برای شناخته شدن و مطرح شدن و مردمی شدنش بود.

تمام امکانات اجتماعی را از او گرفته بودند. حتی چند نشریه قبل از مرگ تختی به او اتهام های اخلاقی زدند. تمام این مستندات را دارم و آنها را آرشیو کرده ام.

مهمترین خاطرات تختی کدام هستند؟

یکی خاطره زلزله بویین زهراست و دیگری واردشدنش به سالن کشتی همزمان با غلامرضا پهلوی است.

سایه تختی چقدر روی زندگی شما تاثیر گذاشته است؟

هم سخت است و هم خوب است. ۴ ماهه بودم که پدرم مرد ولی هیچ وقت احساس نکردم که پدر ندارم. همین که سعی کردم راههای زندگی ام را خودم انتخاب کنم ، دلیلش تختی بود.

دلم می خواست از جهان سر دربیاورم. دلم می خواست خوبی های توی دل آدمها و جهان دوروبرم را کشف کنم و همیشه فکر می کنم مهمترین ویژگی تختی راستین بودنش بود.

از وسایل تختی کدامیک را دارید؟

مدالهایش که امام رضاست. یک پولیوری داشت که سال ۷۶ آن را همراه دیپلم مدال طلایش برای موزه کشتی به آقای طالقانی دادم.

یک پیراهن هم از تختی دارم به اضافه سوغات هایی که از خارج آورده بود.

دست خطی هم دارید؟

بله. دست خطش پشت بعضی از کتابهاست. مثلا موقع تولدم ، اسمم را پشت قرآن نوشته است.

دیگران چه می گویند؟

منوچهر لطیف : «هر چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم ، چیز تازه ای نخواهد بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفته اند و نوشته اند.

برخی از این اظهارات و نوشتار اغراق آمیز است که ستایش از اخلاق و صفات مردگان ریشه در فرهنگ ما دارد. چرا که مرده پرستی از صفات بارز مردم ایران است.

در خصوص تختی باید به فتوای عقل ، خرد و تکیه بر واقعیت ها داوری کرد و به قضاوت نشست. تختی تاریخی با تختی اسطوره ای تفاوت بسیار دارد.

خیلی از مردم بخصوص نسل جوان ما که آن بزرگمرد کشتی ایران و جهان را ندیده اند، از تختی نقش آن پهلوانی را در ذهن خویش ترسیم کرده اند که در این زمانه نظیرش را در هیچ نقطه جهان نمی توان دید.

تختی زندگیش را فدای آرمان های آزادیخواهی مردم کرد. تختی با مردم زیست ، مدال قهرمانی را از مردم گرفت و سرانجام از دروازه تاریخ گذشت و به اسطوره ها پیوست.»



همچنین مشاهده کنید