جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

گنج های شهید باقری


گنج های شهید باقری

به انگیزه بیست و هشتمین سالگرد شهادت سرلشکر حسن باقری

باور اینکه دوران فراموش نشدنی حماسه های ماندگار و همراهی با یارانی وفادار را پشت سر گذاشته باشیم، اما هنوز نتوانیم ارزش های آن دوران را آن طور که باید سرمشق زندگی خود قرار دهیم، سخت است. در این ایام همه فکر و ذکرم این است که آیا گنج هایی را که در آن‌روزها در دل آتش و خون دست یافتیم، امروز قدر می دانیم؟ اینکه چرا در ابتدای تهاجم عراق به ایران ما هیچ نداشتیم، اما متکی به انسانهای داوطلب و مؤمن به خدا ورق جنگ را عوض کردیم و علاوه بر عقب راندن دشمن تا مرزها، جشن پیروزی حق بر باطل را در خرمشهر شاهد بودیم؛ جشنی که تاریخ ما کمتر به خود دیده است. .به راستی از کجا شروع کنیم؟ غرق این مسائل بودم که شهید حسن باقری مرا به خود آورد. جمله ای از این بزرگوار در ذهنم تداعی شدکه در آن رگه هایی از چگونه جنگیدن و نگرش بسیجی ها در ماههای اول جنگ نهفته بود. این ایام که تحقیق و تدوین این شهید بزرگوار در دستور کارم قرار دارد و همه هوش و حواسم به زوایای معنادار زندگی اوست، این سخن او کنجکاوم کرد.

البته تأمل و شناخت جمعی از فرماندهان جنگ خود موضوعی است که باید در جای خود به آن پرداخته شود. سخنان شهید باقری در جمعی بود که داشتند نتیجه عملیات رمضان را تحلیل می کردند. عملیات رمضان اندکی پس از آزاد سازی خرمشهر در منطقه حسینیه و زید ‌ که یکی از مستحکم ترین جبهه‌های عراق در جنوب به حساب می آید ‌ انجام شد. در این عملیات به همه نتایجی که از قبل تعیین شده بود، نرسیده بودیم و شهید باقری نقاط قوت و ضعف ما و دشمن را تحلیل می کرد. آن جمله‌ای که ایشان فرمودند، مضمون آن این است « ما باید روحیات ماه های اول جنگ را که به نظر می‌رسد کمی از آن فاصله گرفته‌ایم ‌ در وجود خودمان و بسیجی ها تقویت کنیم.در جبهه ای که شکست شامل حال ما شود، دلیل اصلی آن ناشی از قدرت دشمن نیست، زیرا دشمن در بهترین شرایط نتوانست در برابر ما مقاومت کند. وظیفه ما عمل به انجام وظیفه است، شکست یا پیروزی فرع نتیجه است. این جمله امام می تواند سرمشق خوبی برای ما به حساب آید، پس لازم است تقویت و تحول درونی و معنویت را جدی بگیریم، درست مثل ماه‌های اول جنگ » . شهید باقری در حالی این جمله را می گفت که دیگر نقاط قوت و ضعف جبهه خودی و دشمن را نیز برشمرده اند ‌ که در جای خود قابل تجزیه و تحلیل است.‌ این رمز موفقیتی که شهید باقری بارها و بارها به آن اشاره کرده چیست؟ این گنج که خیلی ها در میان آتش و خون آن‌را با تمام وجود درک کرده اند، اصل موضوع است.پس بهتر است لحظات ناب ماه‌های اول جنگ را معنادار دنبال کنیم تا خاطره نخوانیم که صرفاً خاطره خوانده باشیم. خاطره بخوانیم که فکر کنیم و از آن فکر و اندیشه خردی ناب بیرون زند و شود بصیرت.

درماههای اول جنگ که در جبهه سوسنگرد بودم، با فردی آشنا شدم نام‌آشنا – حسین علم الهدی – وقتی در نبرد سنگین ۱۶ دی ماه در کنارش افتخار حضور داشتم، چنان مقاومتی از او و یارانش دیدیم که این سؤال در ذهنم نقش بست : «این جوان چه مراحلی را طی کرد که با اتکا به ایمانش این چنین هیبت تانک های عراقی را کم رنگ کرده است» در آن نبرد اکثر یارانمان شهید شدند و حتی اجسادشان را نتوانستیم با خودمان بیاوریم .

۵/۱ سال بعد در حین عملیات بیت‌المقدس، منطقه دشت هویزه، آزاد و اجساد جمعی از شهدا از دل خاک پیدا شد. وقتی به حسین علم الهدی رسیدند، یاداشتی از او را یافتند که بیانگر روحیات و احوالش چند روز قبل از شهادتش است. ‌یعنی همان چیزی که شهید باقری از آن یاد می کرد و آن را شاخص اصلی یک بسیجی می داند.‌ لذا این دست نوشته و دیگر اسنادی که از ماههای اول جنگ با محوریت این جمله شهید باقری موجود است، می‌تواند به یک نظریه ناب تبدیل شود که در این زمانه بسیاری از جوانان دنبال این گمشده هستند. بایستی هر چه را که شهدا ازمرحله شور به مرحله شعور رساندند، کشف کنیم و راهنمای زندگی خود قرار دهیم. از این موضوع و دیگر آثار شهدا نتیجه‌ای عایدمان می‌شود که قابل تأمل است. «شهدا در ماههای اول جنگ بی آنکه در کلاس مشترکی آموزش دیده باشند، یک مسیر مشترک را طی کرده اند» آیا این وحدت فکری را نمی توان حول پیروی آنان از اسلامی که از طریق امام (ره) به آنها رسیده جست‌وجو کرد؟

اگر می خواهید بدانید چرا شهید باقری ها و علم الهدی ها پیروز میدان بودند، پس این یادداشت شهید علم الهدی را که در خاک دشت هویزه کشف شد، به دقت بخوانید. آیا باقری ها در ماه های اول جنگ پای درس امامشان نشستند و بعد به جبهه رفتند ؟ بیاییم در روزگار ۱۳۸۹ به این مسائل بیشتر فکر کنیم، بلکه شهدا دستمان گیرند که بسیار نیاز به دستگیریم. نیستیم؟ برای عینیت بخشیدن به این باور‌های فرمانده متفکری چون سرلشکرشهید باقری رنج دوران باید کشید.

با هم مرور می کنیم آن دل نوشته‌های شهید علم الهدا را «در دل سنگر خدا سخن می‌گویم.این خانه کوچک، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی‌های بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است. فریاد است، غوغاست. من به یاد انس علی ابن ابی طالب با تاریکی شب و تنهایی او می‌افتم. او با این آسمان پرستاره سخن می‌گفت. سر در چاه نخلستان می‌کرد و می‌گریست. راستی فاصله‌اش با من زیاد نیست. از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا بیست کیلومتر است. در این خانه کوچک که انتخاب کرده‌ام، روزها، لحظات به گونه‌ای می‌گذرد و شب ها به گونه‌ای دیگر. روزها با خود در تنهایی سخن می‌گویم و با دوستانم در جمع نماز جماعت.

در لحظاتی که اسلحه بر دوش دارم، به فکر شمشیر علی ابن ابیطالب‌ ذوالفقار‌ می‌افتم. به فکر اسلحه ابوذر می‌افتم و دست پر‌توان او. لحظاتی با خدا سخن می‌گویم و لحظاتی و ساعاتی را با شهدا .و زمانی به خود می‌اندیشم و زمانی به خمینی روح خدا و به مردم و فضای پرغوغای راهپیمایی و لحظه‌ای هم... آری، تنهایی موهبتی است الهی. در تنهایی از تنهایی بدر می‌آییم. در تنهایی به خدا می‌رسیم. در این خانه محقر، در این خانه فریاد و سکوت، در این خانه سرد و گرم، سردی زمستان، گرمای خون، خانه نمناک و شیرین، خانه‌ای بی‌شکل، ولی زیبا. خانه‌ کوچک و باعظمت، به کوچکی قبر و عظمت آسمان.....»

به راستی که اگر طرح و برنامه شهید باقری ها،که از جمله طراحان موفق عملیات‌های سال های اول جنگ به حساب می آید، متکی به این امکانات معنوی که دشمن از آن سر در نمی‌آورد ‌نبود، آیا پایمان به خرمشهر می رسید؟ به نظر می رسد اگر ادامه بحث را به شما واگذارم، بهتر باشد.



همچنین مشاهده کنید