سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

فرزند جنگ های قرن بیستم


فرزند جنگ های قرن بیستم

فیلیپ کسل در سال ۱۹۷۰در یک خانواده بسیار مذهبی در واشنگتن به دنیا آمد بعدها به دانشگاه ییل رفت و در رشته تاریخ ادبیات فارغ التحصیل شد او بیش از هر چیز به فعالیت های مذهبی علاقه مند بود

فیلیپ کسل در سال ۱۹۷۰در یک خانواده بسیار مذهبی در واشنگتن به دنیا آمد. بعدها به دانشگاه ییل رفت و در رشته تاریخ ادبیات فارغ التحصیل شد. او بیش از هر چیز به فعالیت های مذهبی علاقه مند بود. در جایی در مورد خود گفته است:«تا حادثه ۱۱ سپتامبر بشدت منزوی بودم. فقط گاهی به دانشگاه می رفتم و در مراسم مذهبی شرکت می کردم ولی صدای انفجار برج های دوقلو مرا از لانه ام بیرون کشید» سپس ظاهراً تحت تأثیر سخنرانی ها و کتاب های «نوام چامسکی» به نشر یک نمایشنامه و یک کتاب شعر دست زد. اشعار او در سال ۲۰۰۵ و تحت تأثیر فضای نظامی آمریکا نوشته شدند. دراین کتاب شاعر خود را به جای افرادی در جنگ های متفاوت بعد از جنگ جهانی دوم می گذارد. درویتنام ، لبنان ، فلسطین ، عراق ، بوسنی، شیلی و...

سراسر اشعار او سرشار از مخالفت با جنگ های تحمیلی است: «وقتی به آنها نشانه می روی ‎/ به «متی» شلیک می کنی‎/ گلوی «لوقا» را می بری‎/ نه تو فقط مردم کنگو را نمی کشی‎/ به مسیح شلیک می کنی» که با نوعی تمایل مذهبی آمیخته می شود. عجیب آن که بر خلاف آنچه در مورد مسیحیان مؤمن شایع است و همچنین بر خلاف آنچه در میان هنرمندان ضدجنگ دیده می شود، هرگاه در مورد جنگ های دفاعی می نویسد با نوعی حرارت از ایستادگی و دفاع سخن می گوید: «دستم را از من بگیر‎/ سرزمین ام را برگردان ‎/ پاهایم را از من بگیر‎/ بازی کودکان محله ام را برگردان ‎/ قلبم را بگیر‎/ و آواز مادرم که در صفیر بمب ها گم شد به من برگردان ‎/ من رو به روی تو خواهم ماند با تمام سرزمین و بازی و آوازم» آنچه در مورد او قابل اشاره است یک نوع روشن بینی و عمق در فهم علت جنگ ها است. او در نمایشنامه «واشنگتن درآخرین واگن» در اولین صحنه وقتی شخصیت اصلی از برادرش می پرسد:«چرا خیابان های آمریکا شب ها تا این حد ترسناک اند» در پاسخ می گوید: «چون امریکایی ها همه جا برای همه خیابان های دنیا ترسناک اند». در آخرین پرده همین نمایشنامه برادر، پوتین های خود را که از جنگ خلیج فارس آورده بود به سطل آشغال می اندازد اما پوتین های یک سرباز عراقی را به نشانه احترام در یک جعبه شیشه ای روی میزش قرار می دهد. شاید به این خاطر که از خود به عنوان کسی که حمله کرده است متنفر می باشد اما از کسی که در مقابل او ایستادگی نموده ستایش می کند. فیلیپ کسل علی رغم جوانی اشعار پخته و نمایشنامه خوبی نوشته است ولی تا به حال هرگز مورد توجه منتقدان قرار نگرفته است. به گفته خودش: «شاید به همان دلیلی که (چامسکی) را نقد نمی کنند؛ آنها به خاطر مخالفت با چامسکی، حتی حاضر نیستند کتاب هایش را نقد کنند زیرا می خواهند او را حذف نمایند» و سپس ادامه می دهد: «من کتاب خودم را به نوآم چامسکی تقدیم کردم، زیرا او محرک اصلی نوشتن این اشعار و این نمایشنامه بود. نمایشنامه و اشعار «کسل» از زبان ساده ای بهره برده اند، زیرا مخاطب آنها مردم معمولی آمریکا هستند. مردمی که به قول خودش «هموطن های منزوی همه جهان» هستند. بعد از سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ که به ترتیب مجموعه اشعار و نمایشنامه او به چاپ رسید هنوز کاری از این نویسنده متعهد به چاپ نرسیده است. شاید دوباره به لانه خود بازگشته است و ترجیح می دهد به جای نوشتن، مشغول کمک به بینوایان باشد. همان کاری که سال ها عمر خود را وقف آن کرد. به هر حال ما از تنها کتاب شعر او یعنی: «من فرزند جنگ های قرن بیستم ام» لذت می بریم ،کتابی که حتی وقتی نام آن را می خوانیم از قرن خود می ترسیم.

فیلیپ کسل

به رنگین کمان زل می زنم

مسیری که بمب ها با انگشت

تا زیتون زاران من کشیده اند

حواسم را گم می کنم

کلمات شلوغ کرده اند

کسی قصد دارد نام کوچه را تغییر دهد

و روی خاطرات ما شهرکی از گلوله بسازد

کلمات را برمی دارم

و پشت خاطراتم می ایستم

می ایستم حتی اگر رنگین کمان سکته کند

فیلیپ کسل

من آخرین گلوله گروهبان پیر آلمانی هستم

اولین گلوله ای که در پیشانی آن مرد جوان می نشیند

می توانستم سلام یا نصیحتی باشم که میان آن دو

در جایی دور رد و بدل می شدم

در کافه، میهمانی یا فروشگاه

می توانستم خطا بروم

اما دقیق شلیک شدم

دست کم می توانستم با جوان به یکی از بیمارستان های پاریس بروم

اما به گورستان رفتم

من پیشانی نوشتی به خط هیتلر بودم

فیلیپ کسل

بوسنی

کشوری که در کشوی میز کار اعضای «سنا»ست

ملتی که سازمان ملل به جا نمی آورد

سرزمینی که همسایه ها برای شکار انتخاب کرده اند

جایی که از حافظه اروپا پاک شد

منطقه ای که برای ۱۰۰۰ سال تبدیل به عزای عمومی می شود

بوسنی

کشوری که در آن منفجر می شوم

ملتی که در خشاب می گذارم

سرزمینی که بازمی گردد

جایی که فریاد می شود

منطقه ای که در حماسه های ۱۰۰۰ سال بعد جاری است

بچه ها را با خاطرات پدربزرگ اعدام می کنند

قصه هایی از مسلسل برای جوانان گیراست

پیر اگر شدی در خاطرات کودکان دفن می شوی

در...

برمی گردی

همسرت با روده هایش حلق آویز است

برمی گردی

خانه ات زبان کسی را نمی فهمد

برمی گردی

کوچه جابه جا شده

در...

اردن لبخند می زد

عربستان بینی اش را بالا می کشد

امارات حواسش را پرت می کند

در فلسطین، الارض المسلمین

علیرضا سمیعی



همچنین مشاهده کنید