جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دو دل نباش جنون, امتحان نمی خواهد


دو دل نباش جنون, امتحان نمی خواهد

غزل امروز به هزارویک دلیل بدیهی و مکتوم به دایره ای می ماند که حرکت در آن, هر لحظه با احتمال سقوط و بی سرانجامی همراه است, چراکه هم در ماهیت و هم در ساختار آن لغزشگاه های فراوانی وجود دارد

غزل امروز به هزارویک‌دلیل بدیهی و مکتوم به دایره‌ای می‌ماند که حرکت در آن، هر لحظه با احتمال سقوط و بی‌سرانجامی همراه است، چراکه هم در ماهیت و هم در ساختار آن لغزشگاه‌های فراوانی وجود دارد.

چرا که هم در ماهیت و هم در ساختار آن لغزشگاه‌های فراوانی وجود دارد؛ لغزشگاه‌هایی که می‌توانند باعث شوند کار به نقض غرض بینجامد و شاعر ناگاه به ورطه‌ای چشم باز کند که نه با «غزل» ربطی داشته باشد و نه با «امروز» قرابتی.

دلیل این وضعیت خاص نیز همه شرایط متنی و حاشیه‌ای خاصی است که غزل در این روزگار با آن مواجه است؛ از اعتقاد عده‌ای به «مرگ غزل» گرفته تا تعریف شدن این قالب در دوره‌ای به‌عنوان بستر سرایش برخی افکار و اعتقادات خاص و....

همه این عوامل سلبی و ایجابی در سالیان پس از جنگ، غزل را به سمت‌و‌سوی تجربه‌های نشده‌ای برد که بیشتر آنها به جایی نرسید و شاید همه تجربه‌کنندگان و نوجویان به این نتیجه رسیدند که تعجیل و ذوق‌زدگی، کار دستشان داده است؛ بماند که عده‌ای سرها را در برف نگه داشته‌اند و کماکان پابه زمین می‌کوبند. همین که روزهای پایانی جنگ ۸ساله ایران از راه رسیدند، غزل فرصت یافت که اندکی نفس تازه کند و در این آرامش مقطعی اندکی به ادامه راه خود بیندیشد؛ راهی که از قرن‌ها پیش پیموده شده بود.

و در همین آرامش مقطعی بود که نفس‌های تازه‌تری هم از راه رسیدند تا ادامه راه پیموده شود و این روزها آن نفس‌های تازه صداهایی شده‌اند با زیرو‌بم‌های گاه خاص و گاه همسان. غلامرضا طریقی که این روزها در ۳۲سالگی قدم می‌زند نیز یکی از این صداهاست که این مطلب به بهانه مجموعه «هر لبت یک کبوتر سرخ است» او قلمی می‌شود.

مجموعه ۸۰‌ صفحه‌ای طریقی که تعدادی از آثار دفتر «آن‌قدر پرم از تو که کم مانده ببارم» شاعر را نیز دردل خود دارد را می‌توان یک مجموعه غزل دانست به ۲ دلیل؛ اول اینکه تعداد رباعی‌ها و دوبیتی‌های آن، چندان زیاد نیست و دوم اینکه نگاه تغزلی طریقی در تمامی آثارش جاری است و این یکی از ویژگی‌های بارز طریقی به‌عنوان یک غزلسرا است و البته این نگاه تبصره‌هایی نیز دارد که یکی‌یکی به آنها خواهم پرداخت اما پیش از حاشیه، متن مهم‌تر می‌نماید.

چنان‌که در مقدمه این مطلب آمد، نسل جدیدی که پس از جنگ به سوی غزل رفت، به درانداختن طرحی نو می‌اندیشید؛ طرحی که از قید شاخصه‌های مألوف غزل و دیگر مؤلفه‌هایی که در فاصله پیروزی انقلاب و پایان جنگ به آن افزوده شده بود رها باشد.

این نگره در سال‌های پایانی دهه ۴۰ و نیمه اول دهه ۵۰ با تأسی برخی غزلسرایان از آموزه‌های نیما مدنظر قرار گرفت و حتی در نوشته‌هایی از قبیل آنچه حسین منزوی در مجله تماشا نوشت، به شکل شبه‌نظریه‌ مطرح شد، اما در زمانه‌ای که مضامین انقلاب و جنگ پا به عرصه‌های فرهنگی نهادند، به ضرورت،‌ مسکوت ماند؛ خصوصاً اینکه غزل رسالتی رسانه‌ای را بردوش خود احساس می‌کرد. در این دوران حتی کسانی چون خود منزوی نیز انگار از تأثیر و تأثرات پیرامون بی‌بهره نماندند.

نگاهی به مجموعه «از شوکران و شکر» منزوی مؤید این گمانه می‌تواند باشد چرا که در این مجموعه شاعر به‌لحاظ زبانی، موسیقایی، ساختاری و... تا حد قابل‌ملاحظه‌ای با دیگر دفترهایش فاصله دارد و فارغ از عارفانه‌سرایی‌ها که فصلی مستقل در تجربیات او هستند، در عاشقانه‌سرایی‌ها هم همان منزوی پیش و پس از آن دوره نیست. اما به شهادت مجموعه «از کهربا و کافور»‌که بیشتر غزل‌های آن در سال‌های ۷۰ و ۷۱ نوشته شده‌اند، منزوی ادامه مسیر خود را در روزگار پس از جنگ با سرعتی بیشتر پی می‌گیرد و در شکل و ماهیت غزل، قله‌هایی جدید را درمی‌نوردد. نسلی که پس ازجنگ به عرصه غزل می‌رسد نیز درست در همین سال‌ها سر برمی‌آورد.

تأکید نگارنده بر نقش منزوی در غزل و مشخصاً در غزل دهه‌های ۷۰ و ۸۰ با موضوع اصلی که پرداختن به مجموعه غزل‌های غلامرضا طریقی است بی‌مناسبت نیست چرا که طریقی، هم در جغرافیای مکانی و هم در جغرافیای ادبی، همشهری منزوی است به‌گونه‌‌ای که ناخودآگاه مخاطبش را به یاد منزوی می‌اندازد و این در وهله اول می‌تواند یکی از نقاط ضعف طریقی جلوه کند؛ اما اگر مخاطب قدری حرفه‌ای‌تر و دقیق‌تر باشد می‌تواند فاصله‌هایی را در این‌بین بیابد که طریقی با منزوی دارد؛ فاصله‌هایی آگاهانه یا ناخودآگاه که بخشی از آنها در بزرگی منزوی ریشه دارد و برخی در اینکه طریقی از نسلی دیگر است.

طریقی تا آنجا از منزوی متأثر است (تأثری خودآگاهانه و نه از قبیل تقلید ناشیانه) که در لحن، بسامد کلمات، تصاویر و از همه مهم‌تر نگاه او می‌توان رد غزل‌های منزوی را پیدا کرد اما از دیگر سو به دلایلی که مخاطب و روزگار او برایش رقم زده‌اند به‌سمت زبانی گرویده که نسل او با آن صمیمی‌تر هستند و این زبان خواه‌ناخواه گاهی به فانتزی نزدیک می‌شود؛ فانتزی در بافت کلام، تصاویر، مضامین، موسیقی و...؛ کافی است کتاب را باز کنی و نگاهی بیندازی:

تو «گل» شدی و نتیجه در این رقابت سخت

میان هر دو جهان، باز هم برابر شد

اما بلافاصله ذهن شاعر او را به آنچه خود از غزل می‌طلبد (فارغ از مخاطب) برمی‌گرداند:

بنای فاصله- دیوار- از میان برخاست

چراغ رابطه روشن، جهان پر از در شد

و اینجاست که باز غزلسرای جوانی که منزوی را خوب خوانده، شاعری می‌کند؛ با لحنی که برای غزل بیشتر می‌برازد. چند سطر آن طرف‌تر هم طریقی در یک پایان‌بندی خوب و ناگهانی، به فرمی می‌رسد که تنها در غزل نوین می‌توان از آن سراغ گرفت؛ مخاطب دقیق و جدی دوباره به مطلع غزل برمی‌گردد (هدایت می‌شود) و در شعر تازه‌هایی دیگر می‌یابد اما با این دریغ که ای کاش شاعر در برخی برهه‌ها از قبیل آنچه مثال زده شد، بازیگوشی نمی‌کرد. این حسرت در کلیت مجموعه نیز برای مخاطب حرفه‌ای باقی می‌ماند؛ وقتی که مثلاً به غزل «چشم، زیتون»(ص ۲۸) می‌رسد، از آن لذت می‌برد و ناخودآگاه آن را با برخی غزل‌های دیگر مجموعه مقایسه می‌کند. در این غزل، طریقی در سایر زوایا دقیق و خوش‌سلیقه عمل کرده؛ آن‌قدر که اکثر کلمات، تراش‌خورده و بجا می‌نماید ضمن اینکه شاعر ضمن دست یافتن به زبانی کاملاً امروزی از افتادن به ورطه سستی کلام نیز رهیده است.

سرخ یا سبز، سبز یا قرمز، ترش یا تلخ، تلخ یا شیرین؟

تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام می‌چینی؟

در مصراع دوم، شاعر به نهایت نزدیکی با دکلماسیون طبیعی کلمات دست یافته است، اگر چه شاید «ابتدا» واژه‌ای نباشد که در زبان معیار به جای «اول» به‌کا ر برده شود.

از ویژگی‌های دیگر غزل‌های طریقی، توجه خاص و دقیق او به ابیات مطلع و مقطع است؛ جایی که مخاطب قرار است جذب اثر شود و جایی که مخاطب باید با لذت تمام، از متن بیرون برود؛ او اینجا نیز یک غزلسرای مسلط نشان می‌دهد:

همین که آینه‌ی چشم آبی‌ات تر شد

به هر کویر که کردی نگاه «بندر»‌ شد

سر می‌زند از کوچه ما، ماه دوباره

وقت گل نی می‌رسی از راه دوباره

دوباره زنده شدن، بیم جان نمی‌خواهد

دو دل نباش، جنون، امتحان نمی‌خواهد

کدام چشم بد آیا... کدام دست شکست؟

دوباره شیشه ما را کدام مست شکست؟

طریقی علاوه بر سطرهایی که عاشقانه و امروزی می‌نویسد، در پاره‌هایی از غزل‌هایش که به سمت زبانی مولوی‌وار می‌رود نیز نشان می‌دهد که سنت و زبان غزل را خوب می‌شناسد و اگر بخواهد می‌تواند در این‌زمینه نیز شیرین‌سرایی کند:

هم، همه‌ام سوختند، هم همه را سوختم

خرمن در آتشم، آتش در خرمنم

در خودم آتش زدم، غافل از اینکه کنون

من توام و اوفتاد خون تو بر گردنم

یکی از نکات دیگری که در غزلسرایی طریقی می‌توان به آن اشاره کرد، توجه او به صورت توأمان به بایسته‌های کلاسیک غزل و بایدهای امروزی شعر است و بارزترین جلوه این توجه، عبور از تک‌بیت سرایی و برقراری ارتباط عمودی در غزل است و همان‌طور که پیش از این گفته شد، این ارتباط در برخی غزل‌ها به ایجاد فرم نیز منجر می‌شود. مرور مجموعه «هرلبت یک کبوتر سرخ است» به هر مخاطبی این نوید را می‌دهد که در آینده، از طریقی غزل‌هایی نمکین‌تر و پیراسته‌ بشنود (اگرچه این مجموعه آخرین دفتر سروده‌های طریقی است ولی شنیده‌ها حکایت از آن دارند که مدت زیادی در نوبت انتشار باقی مانده و شاعر تعداد قابل توجهی غزل چاپ نشده شنیدنی در یکی دو سال اخیر نوشته است).

طریقی غزلسرایی بالفطره است و برای اثبات این ادعا کافی است چند بیت دیگر از مجموعه‌اش را با هم بخوانیم:

بی‌گمان از تو و از نام تو دم خواهم زد

تا زبان با تب تشکیل سخن می‌چرخد

عقب‌تر می‌برم جبر زمان را تا شب یلدا

اگر تردید خواهی کرد در تصمیم فردایت

نترس! دست خودت را به سوی چشمه ببر

که عمق بخشش او ریسمان نمی‌خواهد

کمی زمان بده تا سیر صورتت بکنم

ولی نه! درک تصور زمان نمی‌خواهد!

پای مرا برای دویدن به سوی تو

پای تو را برای سفر آفریده است

می‌خواست کوره در دل انسان بنا کند

مقدور چون نبود، جگر آفریده است

فاصله بین من و شهر شما یک وجب است

نقشه‌ها وقتی از این فاصله‌ها می‌کاهند

کافی است صمیمانه کمی گریه بخندی

تا زنده شود روح نشاطی که ندارم

سخن آخر اینکه طریقی اگر در مواجهه با برخی قافیه‌ها به دام تفنن نمی‌افتاد، این مجموعه پیراسته‌تر می‌بود. او دقیقاً در همین لحظه‌هاست که از خودش فاصله می‌گیرد؛ خود شاعری که جانی انگیخته دارد؛ جانی که جان می‌دهد برای مواجهه تغزلی با هستی و نوشتن عاشقانه پدیده‌ها. طریقی آنجا که خودش است، سهل و ممتنع می‌نویسد، سالم می‌نویسد، تازه می‌نویسد، نمکین می‌نویسد و مهم‌تر از همه با لحن و لهجه خودش می‌نویسد. شاید هنوز هم برخی این نوع پرداختن به ادبیات را رمانتیک و فلان و بهمان بدانند ولی مشکل این عده این است که شاخصه‌های ماهیتی غزل را نمی‌شناسند؛ غزل، درست جایی غزل می‌شود که غزلسرا روی گیرنده‌های حس‌اندوده مخاطب دست می‌گذارد؛ اندیشه حس اندوده، خیال حس‌اندوده و....

حالا تو بگو این شاخصه‌ها با پارامترهای شعر امروز فاصله دارد، من هم خواهم گفت اگر غزل را شعر هم ندانیم، هنوز بسیاری از کسانی که در فرهنگ ایرانی نفس می‌کشند آن را دوست دارند و از آن لذت می‌برند، همان‌طور که از مینیاتور، حتی اگر نقاشی امروز نباشد؛ مخاطبانی که الزاماً ناآگاه و عقب‌مانده نیستند.

شاعران- ابراهیم اسماعیلی اراضی:



همچنین مشاهده کنید