چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جهان, تجلی «اراده»


جهان, تجلی «اراده»

آرتور شوپنهاور در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ در شهر دانتزیك متولد شد وی ابتدا به مطالعه پزشكی و سپس به فلسفه گرایش پیدا كرد و در سال ۱۸۱۳ از دانشگاه ینا دكترای فلسفه اش را گرفت

● به بهانه سالروز تولد آرتور شوپنهاور

پنجشنبه، سوم اسفند، زادروز آرتور شوپنهاور بود. فیلسوفی كه شاید شهرتش را مدیون به زیر سؤال بردن برخی مبانی فلسفی هگل باشد.

آرتور شوپنهاور در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ در شهر دانتزیك متولد شد. وی ابتدا به مطالعه پزشكی و سپس به فلسفه گرایش پیدا كرد و در سال ۱۸۱۳ از دانشگاه ینا دكترای فلسفه اش را گرفت. در برلین در همان دانشگاهی كه درس می خواند به تدریس پرداخت ولی ضدیت و مخالفت او با فلسفه مطرح زمانش یعنی فلسفه هگل باعث عدم موفقیت او شد، آنگاه دانشگاه را ترك كرد و به ایتالیا مسافرت كرد و در سال ۱۸۳۳ به فرانكفورت رفت و تا آخر عمر همان جا اقامت كرد.

شاهكار فلسفی شوپنهاور با عنوان «جهان همچون اراده و تصور» نخستین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد و در پی آن مقاله ها و كتاب های دیگری در شرح و بسط این پروژه اصلی اش تدوین كرد.

شوپنهاور در سی و یكم سپتامبر سال ۱۸۶۰ به علت خونریزی ریوی در اتاق كارش درگذشت. روی سنگ مزار این فیلسوف بزرگ تنها نوشته شده است: آرتور شوپنهاور

شوپنهاور از منتقدان مكتب ایده آلیسم و بویژه هگلیانیسم است ولی به همان اندازه كه مخالف این جریان ها است، با فلسفه نظری كانت همسویی و همراهی نشان می دهد. كانت فلسفه خود را از تحلیل تجربه آغاز كرده است و جهان را به دو پاره پدیدار و اشیای فی نفسه تقسیم می كند و اعلام می دارد كه شناخت اشیا فی نفسه امكان ناپذیر و محال است.

شوپنهاور نیز دقیقاً از همین جا آغاز می كند اما با این تفاوت كه او معتقد است كه می توان به شناخت شیء فی نفسه كه ورای تجربه و پدیدار است، رسید. به نظر او برای شناخت شیء فی نفسه كافی است از طریق درون نگری و توجه به خویشتن چیزی را غیر از پدیدارها به صورت فی نفسه دریابیم. به نظر شوپنهاور این شیء فی نفسه غیر از «اراده» چیزی نیست؛ بدن تجسم فیزیكی اراده است و این امر را تا آنجا پیش می برد كه همه جهان را براساس اراده تبیین می كند و صراحتاً اعلام می كند كه ذاتاً اراده یك انگیزه كور و غیرعقلی است كه نگه دارنده خود است (صیانت ذات). به عبارت دیگر واقعیت، اراده زندگی است.

این اراده به زندگی سبب می شود تا اراده همچنان در موجودات دیگر به تكرار خود بپردازد. بنابراین اراده به زندگی، در اجسام طبیعی به صورت نیروی مكانیكی و در گیاهان و حیوانات نیز به شكل غریزه ظهور می كند و سرانجام با بنا شدن مغز اراده به آگاهی بدل می شود.

در واقع، شوپنهاور تمام صور شناختی كانت را به زمان، مكان و یك مقوله علیت تقلیل می دهد. به حكم این قاعده فلسفه شوپنهاور دچار نوعی بدبینی است، چرا كه در نظر او اگر واقعیت، اراده زندگی است و جهان تعین یافتگی چنین اراده كوری است، زندگی چیزی غیر از تیره روزی و دردمندی نیست.

شوپنهاور موجودات را با تحلیلی دقیق و گسترده مورد بررسی قرار می دهد و نتیجه می گیرد كه زندگی رنج آور و دردناك است. اگر تمنیات و خواهش های این اراده ارضا نشود، پریشانی باقی می ماند و باعث افزایش رنج می شود و اگر ارضا شود كسالت به دنبال دارد و این چرخه سبب بروز میل و پریشانی های دیگری خواهد شد.

اراده برای باقی نگه داشتن خود هزاران عذر و بهانه دارد. اراده زیستن، سیری ناپذیر است.

یكی از این بهانه ها عشق است. اراده به وسیله این نقاب خود را در زیر الطاف عشق پنهان می كند، یكی دیگر از این بهانه ها خودپرستی است كه باعث افزایش درد می شود.

علاوه بر این شوپنهاور معتقد است بالا رفتن سطح علم و دانش باعث افزایش سطح پریشانی و رنج است.فلسفه شوپنهاور در تعین و مخالفت تام با نظام فلسفی هگل قوام می یابد. در نظام فلسفی هگل واقعیت و عقلانیت منطبق هستند و تاریخ و پیشرفت، وجود شر را توجیه می كند، اما به نظر شوپنهاور واقعیت غیرعقلانی و كور است و عشق و پیشرفت و تاریخ هیچ كدام واقعیت رنج را در زندگی توجیه نمی كند و اینها فقط نقاب هایی است كه اراده، خود را در زیر آنها مخفی می كند. به این اعتبار، نظام فلسفی هگل و شوپنهاور نمودار دو ادراك متفاوت از وجود است.

در نظر شوپنهاور اگرچه جهان تعین یافتگی اراده غیرعقلانی است اما اصول اخلاقی ای برای زهد و نفی این اراده وجود دارد. در واقع او ریشه همه شرور عالم را در اراده می بیند. مگر این كه این اراده به كلی نفی و انكار شود. گام هایی كه برای نفی و انكار اراده وجود دارد، عبارت است از زیبایی شناسی و اخلاق و نهایت اخلاق زهد است.

▪ زیبایی شناسی:

در تبیین و توصیف این امر می توان گفت كه شوپنهاور میان اراده و پدیدارها، صور كلی افلاطونی را قرار می دهد و معتقد است: ما اگر بتوانیم در مشاهده پدیدارهای جزیی مكتب افلاطون را درك كنیم به گوهر و اساس این عالم پی خواهیم برد. لازمه واصل دید زیبایی شناسی تعلیق موقتی اراده است. لذت ما از مشاهده طبیعت یا نقاشی بسته به این است كه آن را بی شائبه غرض و هواهای شخصی تماشا كنیم.

در نظر هنرمند رودخانه راین یك رشته مناظر سحرانگیز است كه خیال و حواس او را با الهام زیبایی شیفته و مجذوب می كند، ولی مسافری كه سرگرم امور شخصی است راین و دو ساحل آن را همچون خطوط ممتدی می بیند كه پل ها مانند خطوط دیگری آن را از پهنا قطع می كنند. بدین ترتیب هنرمند چنان از خود بی خبر است كه تماشای غروب آفتاب از قصر و زندان برای او یكسان است.

▪ اخلاق:

اگر انسان به درك این واقعیت برسد كه غیر از خود، انسان های دیگری نیز همانند او هستند مجبور می شود خودپرستی اش را موقوف نگه دارد و از آنجا كه اراده زندگی ریشه همه شرور است، نقش بنیادی اخلاق در تفكر شوپنهاور شفقت وترحم است.

به عقیده او، انسان غیراخلاقی كسی است كه سعی در افزایش رنج دیگران می كند و یا نسبت به آن بی تفاوت است. در مقابل، انسانی اخلاقی است كه پریشانی و رنج دیگران را رنج خود بداند و سعی بر تسكین آن كند. هنر، اراده را نادیده می گیرد و اخلاق آن را می رنجاند و ریاضت كشی و زهد آن را نفی و انكار می كند كه زاهدان و قدیسان به این مرحله از انكار اراده می رسند.

شوپنهاور با سوءتفاهمی بزرگ درباره زندگی معنوی و روحانی، معتقد است زاهدان و قدیسان كلیسای مسیح كاملاً موفق به نفی و انكار اراده شده اند. اصول اخلاقی شوپنهاور در ریاضت كشی و زهد كه نفی و انكار كامل اراده است به اوج خود می رسد. او كاملاً با نظام فلسفی هگل كه زندگی را تجلیل و تكریم می كند، مخالف است.

علیرضا وحیدی



همچنین مشاهده کنید