سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به برخی از اندیشه های لویی آلتوسر


نگاهی به برخی از اندیشه های لویی آلتوسر

از جمله جریان های مهم فكری كه دو سه دهه اخیر در فرانسه پایه گذاری شد و تأثیر به سزایی بویژه بر ماركسیسم راست كیش گذاشت, ماركسیسم ساختارگرا بود پایه گذار این جریان را لویی آلتوسر فرانسوی دانسته اند این جریان می كوشید تا با استناد به تحولات زبان شناسی ساختگرا و نیز روانكاوی كلانی به تبیین جدیدتری از مسائل بنیادین ماركس دست یابد به همین خاطر آلتوسر كوشید تا از دگم های ماركسیستی مبنی بر تأثیر یك سویه زیربنای اقتصادی بر روبنای فرهنگی, سیاسی و حقوقی فاصله گیرد

مطلبی كه از پی می آید به برخی از مهمترین نقدهای آلتوسر به ماركسیسم راست كیش می پردازد. با هم می خوانیم:

اهمیت لویی آلتوسر در تاریخ اندیشه سیاسی این است كه او تلاش كرده تا فصل جدیدی در تفكر ماركسیستی بگشاید. نقطه اصلی اندیشه آلتوسر نقد او بر «تجربه گرایی» است. برای آلتوسر تجربه گرایی دیدگاهی است كه با ماركسیسم هیچگونه سنخیتی نداشته و بیشتر در انترناسیونالیسم دوم ملاحظه می شود. تجربه گرایی با نوعی انسان گرایی ارتباط نزدیك داشته و در واقع تلاش می كند كه اومانیسم را با خود پیوند دهد. در جهان انسان گرایی، دنیای اجتماعی به صورت «مرئی» است و برای درك آن احتیاجی به مفهوم سازی نیست ،حال آنكه برای آلتوسر مفهوم سازی نقطه اصلی تفكر است و توسط مفهوم است كه معنای جامعه بطور كلی درك می شود. در واقع دیدگاه تجربه گرا جامعه را بصورت پدیده ای «مرئی» تصور می كند، حال آنكه علم از نظر آلتوسر با جهان مرئی ارتباط نداشته و در واقع نقطه ای دیگر در بررسی جامعه است. برای آلتوسر علم و مقولات آن در جهان نامرئی قرار می گیرد، بدین معنی كه جامعه را فقط به كمك مفهوم می توان شناخت لذا آنچه كه به نظر می رسد نمی تواند علمی باشد. آنچه كه نامرئی است توسط مفهوم شناخته می شود و مفهوم نیز جهان انتزاعی اندیشه است. علم نیز توسط جهان انتزاعی حاصل می شود. فقط با كمك جهان انتزاعی است كه می توان دیدگاهی علمی از جامعه داشت. می توان چنین گفت كه ماتریالیسم تاریخی نیز دیدگاهی مؤثر نیست و برای درك ماتریالیسم تاریخی نیاز به برداشت علمی است. لذا تاریخ و جامعه توسط مفاهیم تجربه گرایانه درك نمی گردد. تجربه گرایی در چارچوب جهان مرئی باقی می ماند لذا برداشت های مختلف از جامعه در الگوی تجربه و تجربه گرایی محبوس می ماند.

در تاریخ اندیشه، اقتصاد سیاسی نیز كوشش می كند تا مفاهیمی انتزاعی از جامعه و اقتصاد بسازد و لذا در اقتصاد سیاسی مفاهیمی مانند دستمزد، سود و سرمایه برداشت هایی انتزاعی بوده اند، این برداشت ها با تجربه گرایی پیوند خود را حفظ كرده اند، لذا در اقتصاد سیاسی نیز تسلط همچنان از آن تجربه گرایی است و این تجربه گرایی است كه اقتصاد سیاسی را در برمی گیرد. اهمیت ماركس برای آلتوسر از آنجا ناشی می شود كه ماركس با تجربه گرایی پیوند خود را قطع می كند. آنچه برای ماركس است بدست آوردن دیدگاهی علمی است كه بتواند فراتر از تجربه گرایی عمل كند. تجربه گرایی به نحواجتناب ناپذیری انسان گرا است. این بدین معنی است كه جامعه بصورت یك مجموعه انسانی تصور می شود كه در آن انتزاعیات اجتماعی و اقتصادی نقشی ندارند، لذا مفاهیمی مانند بورژوا و كارگر، مفاهیمی اند كه در چارچوب انسان گرایی مطرح می شوند و از این طریق درك می شوند.آنچه كه در اینجا وجود دارد همان مفهوم شناخت اجتماعی است. شناخت اجتماعی مفهومی است كه از جهان انسان گرا فراتر می رود و ساخت اجتماعی به عبارت دیگر محصول جهان انتزاعیات ذهن است و این ذهن است كه مفهوم ساخت اجتماعی را به وجود می آورد. لذا در ماركسیسم ما با انسان محقق (ساخته شده از پوست و گوشت ) سروكار نداریم بلكه آنچه كه وجود دارد همان مفهوم انتزاعی انسان است كه در اندیشه شكل می گیرد. در اینجا تجربه گرایی ماهیت خود را از دست می دهد و به عبارت دیگر از طریق تجربه گرایی نمی توان به مفهومی علمی از جامعه رسید. آلتوسر سعی دارد كه كلیه پدیده های اجتماعی را به صورت انتزاعی درك كند و این درك انتزاعی است كه برداشت علمی از جامعه را میسر می كند. انسان گرایی در اینجا نقطه مقابل ساخت گرایی قرار دارد. انسان گرایی در حقیقت هیچ كوششی جهت برداشت علمی از جامعه نمی كند. به مفهوم طبقه خرد مفهومی انتزاعی علمی است كه با انسان محقق سروكاری ندارد. طبقه در حقیقت جدا و بیرون از جهان تجربی تشكیل دهنده دنیای افراد است. نكته دیگری كه در اندیشه آلتوسر به چشم می خورد، نقد او بر اندیشه های ماركس جوان است. آلتوسر معتقد است كه ماركس تا سال ۱۸۴۵ كه ایدئولوژی آلمانی را نوشت تحت تأثیر «نسان گرایی نظری» بود.بدین معنا كه دست نوشته های ۱۸۴۴ ماركس نیز یك اثر علمی نبوده و ماركس تا هنگام نوشتن «كاپیتال» همچنان تحت تأثیر «انسان گرایی نظری» قرار داشته است. در واقع سیطره انسان گرایی نظری مانع از آن شد كه ماركس بتواند یك دستگاه فلسفی كاملاً مستقل برای خود ایجاد كند، لذا مفاهیم بكار گرفته در «مانیفست كمونیست» بعنوان مثال هنوز مفاهیم انسان گرا هستند.در اینجا مفهوم مهمی وجود دارد كه اندیشه ماركس را از تفكر سایرین جدا می سازد و آن مفهوم «گسست معرفت شناسانه» است. این مفهوم بدین معناست كه ماركس در سال ۱۸۴۵ با گذشته خود وداع گفت و دنیای دیگری را ترسیم كرد. لذا در اینجا ماركس طرح یك انقلاب نظری در فلسفه و علوم اجتماعی را می ریزد، اما این انقلاب نظری به علت وجود و تسلط مفاهیم گذشته به نتایج انقلابی خود نمی رسد، لذا ماركس همچنان در قلب مفاهیم پیشین سخن می گوید و كاملاً خود را از ماركس جوان جدا نمی سازد. از جمله مفاهیمی كه در اینجا وجود دارد، مفهوم «ایدئولوژی» و «تاریخ» است. در جهان ایدئولوژی فرض بر این است كه «سوژه» تشكیل دهنده جامعه بوده و این انسان است كه باعث شكل گیری جامعه می شود. در حقیقت جامعه ناشی از سوژه است و این انسان ها هستند كه جامعه را تشكیل می دهند. در حالی كه پیشتر گفته اند كه برای آلتوسر این ساختار است كه بنیان جامعه را تشكیل می دهد. چنین به نظرمی رسد كه ساختار از سوژه متفاوت است و به همین خاطر مفاهیمی مانند از خود بیگانگی پایه علمی نداشته و نمی توانند در نقد اقتصاد سیاسی به كار بسته شوند، لذا آلتوسر در پی آن است كه مفهوم از خود بیگانگی را با مفهوم دیگری به نام تركیب تعویض كند. بدین معنا كه جامعه در هر برهه از زمان تحت تأثیر برایند یا تركیب نیروهای متفاوتی است. از نظر آلتوسر از خودبیگانگی یك مفهوم انسان گرایانه است. به همین سبب از علم به دور است. در اینجا می توان به آرای لوكاچ اشاره كرد و اینكه وی چگونه همین مفهوم را با اندكی تفاوت به صورت «شی ءگونگی» نمایان می سازد، اما برای آلتوسر «شی ءگونگی» در نهایت دیدگاهی غیرعلمی است چرا كه در آن با شكل كامل انسان گرایی مواجه ایم. از این رو به نظر آلتوسر با وجود مفهوم «شیءگونگی» امكان شكل گیری و رشد انقلاب نیست.

به بیان بهتر انسان گرایی نظری مانع پیدایی مفهوم انقلاب می شود. تنها پس از «گسست معرفت شناسانه» است كه امكان برداشت متفاوتی از انقلاب بوجود می آید. در اینجا باید به فلسفه تاریخ از دیدگاه آلتوسر نیز اشاره كرد. نزد آلتوسر تاریخ روندی است بدون هدف. از آنجایی كه سوژه وجود ندارد، لذا هدف در تاریخ سخنی بی معناست لذا آلتوسر می كوشد تا ماركسیسم را از جنبه های هگلی آن جدا سازد چرا كه فقط در آرای هگل است كه تاریخ از هدف و معنا برخوردار است. در اندیشه آلتوسر تاریخ نیز مانند جامعه بی هدف است و از این رو، هر نوع فعالیت مبتنی بر غایت گرایی تاریخی به معنای واژگونگی واقعیت بوده و یا به معنای ساختن نوعی متافیزیك از تاریخ است. به همین خاطر، به نظر آلتوسر، تجربه گرایی و انسان گرایی، هر دو بنیاد فلسفه تاریخند و به همین دلیل نمی توانند دیدگاهی علمی باشند.

دكتر مسعود یزدی



همچنین مشاهده کنید