شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

ا کس انحلال طلبی


ا کس انحلال طلبی

پویایی و حرکت, واقعیت جوهری انسان و جامعه انسانی است ملت ها به ویژه ملت های زنده و بالنده برای این حرکت, مقصد و آرمانی را تعریف می کنند و می کوشند فاصله وضع موجود با وضع مطلوب را با «محاسبه» و «ارزیابی» و حرکت بر اساس آن طی کنند بنابراین مهم تر از اصل پویایی, محاسبه ها و برآوردهای پیش از حرکت و در حین آن است

پویایی و حرکت، واقعیت جوهری انسان و جامعه انسانی است. ملت ها به ویژه ملت های زنده و بالنده برای این حرکت، مقصد و آرمانی را تعریف می کنند و می کوشند فاصله وضع موجود با وضع مطلوب را با «محاسبه» و «ارزیابی» و حرکت بر اساس آن طی کنند. بنابراین مهم تر از اصل پویایی، محاسبه ها و برآوردهای پیش از حرکت و در حین آن است. گم کردن مقصد یا گم شدن راه، مصیبتی بزرگ برای کاروانی در بیابان مانده است همچنان که ترسیدن، تزلزل به خرج دادن، دچار توهم شدن، بیراهه رفتن یا عقبگرد زدن. کسانی که به هر دلیل مکانیزم ذهنی تصمیم گیری شان از کار می افتد، دیگر نمی توانند فاصله ها و نسبت ها و واقعیت ها را درست ارزیابی کنند، درست مانند یک معتاد یا مصرف کننده قرص روانگردان (اکستازی) که نسبت ها را گم کرده و به در و دیوار تنه می زند و به زمین می خورد. انسانی این چنین شاید ساعتی را هم پشت جوی آب توقف نماید و محاسبه کند که می تواند عبور کند یا نه. اما به احتمال قوی چون نسبت و فاصله ها را نمی تواند درست بفهمد و دچار بدفهمی شده، در جوی آب سقوط خواهد کرد.

امام خمینی و انقلاب بزرگی که آن حضرت به راه انداخت، برای ملت ایران به مثابه باد بهاری بود که بر جان درختان رفته به خواب زمستانی بوزد. دستی بود که بر شانه قافله به خواب رفته یک کشور خورد تا بیدار شوند و ببینند مقصدی را نمی پویند و فقط دور خود می چرخند. ملت ایران با انقلاب اسلامی قبل از هر چیز دانست که در هیاهوها گم شده و خود را پیدا کرد؛ شد یک «ملت» به مفهوم واقعی. صاحب هدف و آرمان و مقصد و راه و قطب نما. حرکت بزرگ آغاز شد و توفیقات بزرگ و معجزه آسا در عرصه های انقلاب، دفاع مقدس، سازندگی، استقلال، جنبش نرم افزاری و... به دست آمد. اما در میانه راه، ماجراهایی پیش بینی شده یا نشده، در حرکت کاروان خلل انداخت. لشکر خواب میل بازگشت در میان برخی متولیان امر داشت و از آن سو، دشمن در حالی که از شکست ها دندان به هم می سایید، در کمین نشسته بود. پس تلاطم ها آغاز شد، تلاطم هایی که قبل از هر چیز حاصل برخی دورافتادن ها از قافله سالار و قطب نمای رهبری بود.

دشمن پس از انبوه زورآزمایی ها و ترفندها و به رغم دست یازیدن به همه شیوه های خصومت، استراتژی اصلی خود را تمرکز در نقطه «دستکاری و اختلال در فکر مردم صاحب منصبان» قرار داد. هدف نهایی، «انحلال درونی» ملت- دولت ایران بود، از پای درآوردن حریفی قدرتمند از درون و از طریق رخنه و دستکاری در فهم و ارزیابی و محاسبه «ملت- حاکمیت» از واقعیت ها. اگر می شد ضمن القای ناامیدی و شکست یا صعب العبور نشان دادن راه، واقعیت ها را وارونه و منفی جلوه داد و ملت یا مسئولان را از درون وادار به دست شستن از آرمان ها و اهداف (اصل حرکت) کرد، کار تمام بود. آنچه به دشمن روحیه داد و در ادامه پروژه مددکار شد، تهی شدن برخی صاحب منصبان از آرمان ها و فروپاشی روحی و اعتقادی و اخلاقی آنان بود. این طیف متنوع که در هر دو جریان چپ و راست آن موقع می شد سراغشان را گرفت از انحطاط عملی و اخلاقی به انحطاط و ارتجاع فکری رسیدند. در واقع، ابتدا دچار انحراف در عمل و فرصت طلبی و امتیازخواهی و اشرافیگری و طایفه بازی و کنش طعمه وار با قدرت شدند و سپس، کوشیدند موضع جدیدی را که عملا در آن قرار گرفته بودند توجیه کنند.

ادا و اطوار شبه روشنفکرانه در پیش گرفته شد و از تقابل واقعیت و آرمان سخن به میان آمد. توسعه و رشد اقتصادی نقطه مقابل دین و عدالت و اخلاق معرفی شد. سخن از پایان حاکمیت دینی و فقهی و پایان دوره خط امام رفت و تحت عنوان الفاظ پرطمطراق تنش زدایی و تعامل باز با جهان و خروج از انزوا، سپر انداختن در برابر قدرت ها و مقید شدن به قلمروهایی که هر روز همان قدرت ها بر گرد ما تنگ تر می کردند، در پیش گرفته شد. به موازات تنگ کردن عرصه بر نیروهای انقلاب، باند و اتوبان ورود نیروهای معارض یا فرصت طلب (بی آرمان یا آرمان ستیز) به درون حاکمیت مهیا شد. مبارزه با فساد اقتصادی، چوب نهادن لای چرخ توسعه و آبادانی و اصلاحات معرفی و بایکوت شد و... در رگبار لاینقطع این حوادث تلخ، آن که خرسندتر از همه بود دشمن بود که طبق محاسبه تصور می کرد ختم انقلاب نزدیک است و برای برانداختن آن از ریشه جز چند ضربه کوچک تیشه کار دیگری نمانده است. و در این امواج پرتلاطم فتنه، مردم با چشم و قلبی رنجور نظاره می کردند که چگونه طایفه سیاسی منحط مانند یک انگل در حال خون مکیدن و فربه شدن است.

همه همت تجدید نظرطلبان نابینا، شده بود نحوه نهادینه و ساختاری کردن اسباب تعیش و تبرج و اشرافیگری و قدرت اندوزی در حد موروثی کردن آن. اینکه چگونه می توان با ترفندهایی، تداول قدرت را در میان حلقه خود مدیریت کرد و با قلاب گرفتن و شانه قرض دادن به هم و قلمرو ثروت و قدرت یکدیگر را محترم شمردن، طعمه قدرت را در میان خود دست به دست گرداند و کام گرفت. کسانی از اینها هم با دشمن به انحاء مختلف- رسماً یا اعلام ناشده و عرفی- به تفاهم و تعامل رسیده بودند. دشمن تصور می کرد نهایتا این روند منحط می تواند به تهی شدن نظام مردمی جمهوری اسلامی از اعتبار و سرمایه اجتماعی منجر شود و آنگاه بتوان مانند درختی از درون پوک، به تکانی از جایش کند.

دشمن و عوامل میدانی او بد محاسبه کرده بودند قدرت ایمان مردم و جایگاه بلند و نافذ رهبری را. ملت چون راه و راهبر و راهنما را گم نکرده بود، بساط عیش و نوش و خیانت «رفیقان قافله و شریکان دزد» را به هم ریخت و دوباره مهر تأیید بر آرمان های انقلاب در حوزه عدالت و استقلال و عزت و کرامت زد. انتخاب های هوشمندانه مردم مشخص کرد آن که به انحلال و فروپاشی رسیده نه ملت و انقلاب و نظام اسلامی ایران بلکه بانیان پروژه انحلال و فروپاشی «ملت- دولت» ایران هستند و در تقابل قراردادن آرمان و دین و انقلاب با واقعیات و دیپلماسی، خرافه ای بیش نیست. چنین ملتی البته به خاطر انتخاب آزاردهنده اش، امروز بیش از هر زمان دیگری در معرض بمباران و دستکاری های فرهنگی در جهت سوء تفاهم نسبت به واقعیات است که نمونه آن را در برخی تحلیل ها نسبت به سیاست خارجی اصولگرایان می توان دید.

در حالی که پیش از این، همزمان با قشون کشی های آمریکا به افغانستان و عراق و با وجود تصویب گفت وگوی تمدن ها در سازمان ملل، از ایران به عنوان محور شرارت و از تمدن ملت ایران به عنوان تمدن وحشی از سوی آمریکایی ها یاد می شد و اعلام می گردید آماج حمله بعدی ایران است، امروز روندی کاملا معکوس در جریان است.

ایران امروز بدون شلیک حتی یک گلوله، پیش بینی های چند سال پیش خبرگزاری آسوشیتدپرس و روزنامه کریستین ساینس مانیتور را عملی کرده است. در اوج تهدیدهای نظامی دولت بوش علیه ایران، خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس نوشته بود «بوش اگر با مردم ایران درگیر شود، مثل کارتر و ریگان تحقیر خواهد شد» و کریستین ساینس مانیتور هشدار داده بود که «آغاز غنی سازی در ایران، درست مانند انگشت فرو کردن در چشم آمریکاست.» امروز چند سال پس از آن تحلیل، سفر رسمی رئیس جمهور اسلامی ایران به بغداد از سوی خبرگزاری فرانسه به «انگشت فرو کردن در چشم عموسام در برابر دیدگان ۱۵۸هزار نظامی آمریکایی مستقر در عراق» تعبیر می شود و انبوهی از رسانه های اروپایی و آمریکایی به تحقیر و سرزنش کابینه بوش می پردازند. و امروز در حالی که تعلیق ۲.۵ساله تاسیسات اتمی ایران شکسته شده، ۳هزار دستگاه سانتریفیوژ در حال غنی سازی است و ایران وارد مرحله غنی سازی نیمه صنعتی شده، مدیرکل آژانس انرژی اتمی گزارشی در چارچوب طرح اقدام (مدالیته) با ایران منتشر می کند که در قیاس با گزارش های قبلی او در همان روزگار تعلیق از نظر میزان مثبت بودن بی سابقه است و پشتوانه حقوقی خصومت کشورهای غربی علیه ایران را به طور مطلق از آنها بازستانده است. امروز قدرت های غربی گرداننده شورای امنیت آدم های اتوکشیده و پرزرق و برقی هستند که در لباس حقوق و قانون تا میانه میدان آمدند اما ناگهان به تدبیر ایران و به دست محمد البرادعی، آن شنل قانون و حقوق و امنیت بین الملل- به عنوان تنها پوشش- از دوششان کشیده شد و عور و عارشان آشکار گردید. آنها اکنون فقط شمشیر از غلاف کشیده (زور آشکار نامشروع) را بر کف دارند که از آن تنها قبضه و دسته اش باقی است.

حالا دیگر کسی به این ادعا گوش نمی کند که قطعنامه شورای امنیت، سند معتبری است، که دیگر نه برای تاک نشان اعتباری مانده و نه برای تاک. در کمتر از یک هفته اسرائیلی های خون آشام ۱۱۶کودک و زن و مرد بی دفاع فلسطینی را در غزه به خاک و خون کشیدند و ماتال ویلنای معاون وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد «هولوکاست را در غزه تکرار می کنیم.» اما وحشی گری قاتلان و تصاویر جنازه ها و تسلیحات کشتار جمعی و ادعای رسمی راه انداختن هولوکاست، هیچ یک شورای امنیت مرده را نتوانست برای صدور قطعنامه که هیچ، بیانیه ای اثرگذار از جای بجنباند. موجودی چنین مرده آیا اعتبار دارد که خلاف گزارش حقوقی و فنی مرجع رسیدگی کننده به مباحث هسته ای، ادعا کند نگران احتمال ساختن سلاح کشتار جمعی و اتمی از سوی ایران است؟!

این نوشتار بیش از این مجال بحث ندارد. دامنه نوشته را باید جمع کرد و پایان آن را به اجمال این گونه نوشت که درد دشمنان خارجی و داخلی «اصولگرایی تر از انقلاب» جای دیگری است و ربطی به حقوق و قوانین و هنجارهای بین المللی، سیاست خارجی پیش بینی پذیر، عقلانیت و اعتدال و میانه روی ندارد. ورشکستگان به تقصیر در این میان، زهر خودفریبی را کاری تر می کنند اگر گمان می برند مشغول فریب مردم و سردرگم یا ناامید کردن آنها هستند؛ خروج از دایره اسلام و اخلاق و عدالت و اعتدال و انقلاب، به یقین تاثیری مخرب تر از قرص های افیونی و روانگردان بر حال و روز و آینده انحلال طلبان مدعی تجدید نظرطلبی خواهد داشت.

محمد ایمانی



همچنین مشاهده کنید