چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

حکایت خلاقیت یک نابغه عجیب


حکایت خلاقیت یک نابغه عجیب

مستند «لینچ» از نگاه منتقد نیویورک تایمز

نحوه مواجهه شما در مقام مخاطب با مستند بلند «لینچ» تا حد زیادی به دیدگاه تان نسبت به آثار دیوید لینچ بستگی دارد چراکه اگر وی را تا حدی شناخته و آثارش را آموزنده یا حتی شگفت انگیز بدانید دیگر از رفتار های عجیب و غریب وی که در این فیلم هم شاهدش هستید چندان تعجب نمی کنید. درست مانند همکاران و آشنایان لینچ که با تکیه بر همین شناخت زمانی که با درخواست های وی برای پیدا کردن «دختر شانزده ساله یک پا»، «میمون دست آموز» یا «فردی با نژاد اوراسیایی» مواجه می شوند وحشت نکرده و از جای خود نمی پرند. آنان می دانند لینچ ورای چنین خواسته هایی اهداف مشخصی را دنبال کرده و بی قصد و غرض معینی چنین خواسته های عجیبی را مطرح نمی کند. دلیل آشکارش اینکه حتی مثال های سه گانه فوق نیز در آخرین فیلم لینچ وجود دارند. در «اینلند امپایر» به عنوان اثری درخشان که بیشتر به کابوسی دوست داشتنی شبیه است، به نوعی، هم با دختر یک پا مواجهیم، هم با زنی که در واقع از نژاد اوراسیایی است و هم البته با میمونی کوچک و جیغ جیغو.

این فیلم مستند می کوشد شمایل اکسپرسیونیستی و هنرمندانه دیوید لینچ را در فرآیند ساخت «اینلند امپایر» از جوانب گوناگون به تصویر بکشد و این قابلیت را دارد که حتی به همراه ضمائم دی وی دی به بازار عرضه شود. این مستند دیوید لینچ را در زمان کار کردن در خانه اش، پیش تولید اثرش، فیلمبرداری، مذاکره و اقناع زیردستانش و حتی گاهی ناسزا گفتن سر صحنه فیلمبرداری به تصویر می کشد. دیوید لینچ در این فیلم مستند به یکی از افراد صحنه در رنگ کردن زمین کمک کرده و شخصاً لوکیشن فیلمبرداری «اینلند امپایر» در بلوار هالیوود را جارو می کند. دیوید لینچی که بازیگران را هدایت کرده و با جملاتی مثل «بازی خشک و بی روحی داری» دستورالعمل ها و افکار خویش را با زبان ویژه خود به آنان می فهماند.

این فیلم مستند که در فرمت ویدئو و سوپر هشت فیلمبرداری شده و در قالب دیجیتال نمایش داده خواهد شد، قصد دارد تا حدی از ابهام موجود درباره لینچ و شیوه کار کردن وی بکاهد. مخاطب با تماشای این فیلم بی آنکه چیزی از خانواده ، عشق ها، همسران و فرزندان لینچ بداند پی می برد که وی در سال ۱۹۴۶ در شهر میسولا از ایالت مونتانا متولد شده است و شیفته بازی لورا درن است که علاوه بر حضور در «اینلنا امپایر»، در دو فیلم دیگر لینچ به نام های «مخمل آبی» و «قلب وحشی» هم بازی کرده است.

آیا پای افراد دیگری هم در میان است؟ البته، لینچ دستیاران ثابتی در ساخت فیلم دارد که اکثرشان مرد بوده و همگی شان علاوه بر جوان بودن اشخاص به شدت ظریف و نکته سنجی هستند. این دستیاران همان هایی هستند که زمینه های بروز خلاقیت و نبوغ لینچ را فراهم کرده و شنونده ثابت داستان های وی هستند؛ داستان هایی با تصاویر عجیب و غریبی که مانند تصویر ماده گاوی که مانند یک بالن متورم شده و باد کرده است در خاطر مانده و از یاد نمی روند؛ و البته این دستیاران احتمالاً همان هایی هستند که خواسته های عجیب و غریب لینچ مثل پیدا کردن میمون دست آموز را برآورده می کنند،

کارگردان این فیلم مستند همان کسی است که نامش در تیتراژ پایانی فیلم آمده است؛ تیتراژی که بدون دلیل موجهی سیاه و سفید است و خواندن اسامی در آن دشوار شده است. به همین خاطر من هم تنها به ذکر جنسیت وی اکتفا می کنم و در شرح کیفیت کار وی می گویم این آقای کارگردان در روند ساخت مستند خود از وجود رابطه یی مبتنی بر اعتماد متقابل میان خود و دیوید لینچ بسیار سود برده است. طبیعی است دیوید لینچ در مقام و مرتبه کارگردانی مشهور و معروف چندان مایل نباشد در پروژه های مستند حضور یابد. اما لینچ در فیلم مورد بحث ما بدون هیچ واهمه یی و با روی گشاده با عوامل سازنده فیلم برخورد کرده و حتی از بیان نگرانی ها و دلواپسی هایش به آنان درباره «اینلند امپایر» ابایی نداشته است. لینچ حتی در چند جای فیلم و زمانی که مشغول ساخت «اینلند امپایر» است اعتراف می کند که نمی داند دارد چه کار می کند. بدون شک این اعتراف برای آن دسته از مخاطبانی که بعد از تماشای این فیلم به همین نتیجه رسیده اند بی نهایت جذاب است،

اغلب فیلم هایی که درباره فرآیند فیلمسازی ساخته می شوند به پروسه تولید و معرفی عوامل سازنده فیلم اکتفا می کنند؛ این فیلم اما داستان هنرمندی است که برای ساخت فیلمش با شک و تردید های بسیاری دست به گریبان است و قصد دارد با موفقیت آنها را پشت سر بگذارد. البته ناگفته نماند که ضعف های محدود فیلم در طول زمان هشتاد و دو دقیقه یی اش هم از همین ویژگی نشأت گرفته است چرا که فیلم به رغم تلاش و کوشش قابل تقدیرش، در به تصویر کشیدن جزئیات کشمکش ذهنی لینچ برای خروج از ابهام و رسیدن به مرحله خلق اثر هنری، دست و دلبازی به خرج نداده و آن چنان که باید و شاید بر وجوه هنرمندانه و شکاک شخصیت لینچ تمرکز نکرده است. در سایت این فیلم (davidlynchdoc۲۰۰۷.blogspot.com) که مزین به عکس ها و دست نوشته های زیبایی است از زبان کارگردان نقل شده که بیش از دو سال برای ساخت این اثر مستند زمان صرف شده که مطمئناً همین مدت زمان طولانی بر کیفیت استنادی فیلم اثر گذاشته است. خصوصاً در شرایط کنونی که اغلب فیلمسازان مستند به دنبال این هستند که فیلم خود را هر چه زودتر به پایان رسانده و برای نمایش آماده کنند.

منولا دارگیس / ترجمه؛ هومن نصر



همچنین مشاهده کنید