چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

بار کج دموکراسی


بار کج دموکراسی

ما برای رسیدن به قافله پرشتابی که از برابر دیدگانمان می گذشت آسان ترین روش ها را برگزیدیم, برای درمان درد هایمان, داروهایی که پیشتر برای دردی دیگر و پیکری دیگر ساخته شده بود تجویز کردیم و ترجیح دادیم با مغزهایی بیندیشیم که روی تن دیگری خوب کار کرده بود

«شاید آن همه فحش که به محمدعلیشاه دادند و نوشتند به بنده و غیره داده بودند و زورش می رسید تمامی آحاد مجلس را از دم شمشیر می گذرانید، باز خیلی باید از این شاه تشکر کرد که بعد از غلبه چندان بر مردم سختگیری نکرد.» این سخن یک مشروعه خواه یا سلطنت طلب ضدمشروطه نیست و معنای آن تبرئه محمدعلیشاه نیز نمی تواند باشد، این سخن یکی از روزنامه نگاران آگاه دوره مشروطه است.

سخنی که در لابه لای سطورش می توان جولان روح یک قانون دیرپا و حاکم بر تاریخ دموکراسی خواهی در ایران را مشاهده کرد؛ تاریخی به دور از اعتدال و پر از افراط و تفریط دوضدی که جمعشان همیشه محکوم به صفر بودن است و صفر بودن یعنی رسیدن به نقطه ای که از آن آغاز کرده ایم و طرح مطالباتی که از همان ابتدای راه داشته ایم و محکوم بودن به آزمودن آزموده ها. و در میان جدال این دو بی نهایت، اعتدال و اندیشه اصلاح در حوزه ای نااندیشیده قرار گرفته است و دو جبهه ای که در برابر هم یکی با قدرت و زور و تیغ و دیگری با قلم و نفی و کین صف آرایی کرده اند آنقدر به هم نگریسته اند که شبیه هم شده اند.

منطق هر دو نفی است و حذف و چاره بود یکی نبود دیگری. در این میان آن کس که اندیشه اصلاح و به بودن در سر می پروراند در برابر هر دو قرار گرفته است و این سخت ترین و طولانی ترین راه است در سرزمین آسان ترین و بی نتیجه ترین روش ها.

درست است که خواست آزادی و دموکراسی خواست تازه ای نیست ولی همین کهنسال بودنش دلیل بر ناکامی ماست. ناکامی که سرنوشت محتوم راهی بود که ما برگزیدیم. آن زمان که اندیشه اصلاح در میان ایرانیان پدید آمد، تاریخ جهان با بیشترین سرعتی که می شد تصور کرد در حال تاختن بود و ما پیاده های بی تقصیری بودیم که پیش از اندیشیدن «باید» به راه می افتادیم و به همین دلیل تاریخ معاصر ما تبدیل به دفتر آزمون و خطای گروه های سیاسی شده است.

ما برای رسیدن به قافله پرشتابی که از برابر دیدگانمان می گذشت آسان ترین روش ها را برگزیدیم، برای درمان درد هایمان، داروهایی که پیشتر برای دردی دیگر و پیکری دیگر ساخته شده بود تجویز کردیم و ترجیح دادیم با مغزهایی بیندیشیم که روی تن دیگری خوب کار کرده بود. برای سرسبز کردن باغچه مان درخت های باغ همسایه را بر کندیم و اینک زمان آن است که بفهمیم آسان ترین شیوه ها لزوماً بهترین آنها نیستند.

برای پیمودن راه در این جاده باید به دشواری راه ایمان آورد و آگاه بود که آنها که نقش های خیال انگیز و آسان یاب تصویر می کنند تنها سوداگران خشونتند. در این آشفته بازار وظیفه نیروهای مدنی حفظ داشته ها و گسترش تدریجی آنهاست.

اینک نوشتن این سطور در یک «کاغذ اخبار» به معنای تنفس جامعه مدنی و حیات آن در جامعه ماست و کار ما حفظ این حیات است، حفظ عرصه ای برای گفت وگو، نقد و مفاهمه، آنها که عرصه مدنی را جولانگاه نفی می دانند و تخریب و کینه توزی، در خوشبینانه ترین حالت راه را به اشتباه آمده اند چرا که «از آستین خشونت، فقط خشونت بیرون می آید». اصلاح محتاج آرامش است و خوی اصلاح گری.

اگر حریفان اصلاح توانسته است ما را به منطق بازی شان مبتلا کنند شاید ما نیز بتوانیم. اعجاز قلم پاسداری از اندیشه هاست و ارج نهادن بر وجود داشتن آنها. حذف اندیشه ها با منطق دموکراسی بیگانه است و این سخت ترین درس این استاد پیر است.

امروز ما وارث صد سال آزمون و خطایی هستیم که تکرارش را هیچ کس بر ما نمی بخشاید، دردهای این سرزمین برای این سرزمین است و با مغز دیگران نمی توان برایش چاره ای اندیشید، می توان سایه هایی زیبا نقش زد اما سایه هایی با عمر یک خیال.

کار ما تصویر دردهایی است به دیرپایی واقعیت و اگر برآید جستن درمانی که جز از جنس اصلاح نمی تواند باشد و برای اصلاح راهی جز اعتدال نمی توان یافت. اعتدال نیز به معنای نفی موانع و یا سازش با تولیدکنندگان آن نیست؛ اصلاح یعنی آموختن و آموزش مدارا، گفت وگو و مفاهمه و شفاف کردن مفاهیم بنیادین. اگر در آن داستان مولوی هر چهار نفر با زبان های متفاوت یک چیز را می خواستند ما چیزهای متفاوت را با یک زبان می خواهیم.

دموکراسی آن یک چیزی است که همه کس از ظن خود یار آن می شود و دقیقاً در آن بزنگاه رسیدن به قدرت است که منظور واقعی آنچه دموکراسی خوانده می شد آشکار می شود. چه بسا یکی از مهمترین دلایل به مقصد نرسیدن بار دموکراسی در ایران، کج بسته شدن آن است. کج بسته شدن یعنی خواست دموکراسی نه یک استراتژی و مشی اصیل فکری که تاکتیکی برای از صحنه بیرون کردن رقیب باشد، آن زمان که حضور یا عدم حضور در قدرت مواضع بنیادی ما را تغییر می دهد و حرف های ما متناسب با جایگاه مان در ساختار قدرت رنگ تازه ای به خود می‌گیرد نمی توان به پیش رفتن امیدوار بود.



همچنین مشاهده کنید