چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

معنا و دلالت


معنا و دلالت

دو جمله مشهور در تاریخ فلسفه تحلیلی وجود دارد كه گوتلوب فرگه تمایزی بارز را میان آنها نشان داده است, تمایزی میان معنا و دلالت یا ارجاع reference

دو جمله مشهور در تاریخ فلسفه تحلیلی وجود دارد كه گوتلوب فرگه تمایزی بارز را میان آنها نشان داده است، تمایزی میان معنا و دلالت (یا ارجاع) (reference). آن دو جمله این است: «ستاره شامگاهی، ستاره شامگاهی است» و «ستاره شامگاهی، ستاره صبحگاهی است». اولین جمله آشكارا صادق است، یعنی صدقی منطقی به صورت A=A دارد. در واقع صدقی پیشینی است. هر كسی معنای واژگان جمله اول را بفهمد، می تواند صدق آن را تشخیص دهد چون برای فهمیدن آن نیازی به مشاهده با تلسكوپ نیست و فرد نیازی ندارد تا منجمین به او بگویند كه ستاره شامگاهی، ستاره شامگاهی است. اما جمله دوم، با جمله اول فرق دارد. جمله دوم (ستاره شامگاهی، ستاره صبحگاهی است) كشف منجمین را توصیف می كند. ستاره شامگاهی ستاره ای بود كه به اولین ستاره كه در بعدازظهر ظاهر می گشت، ارجاع می شد. و ستاره صبحگاهی به آخرین ستاره ای كه صبح ناپدید می گشت، ارجاع می شد. منجمین كشف كردند كه این دو ستاره، یك ستاره هستند یعنی سیاره ونوس در واقع هر دو به چیز یكسانی ارجاع می شوند. پس صدق آن یك صدق پسینی است. حال اگر دقت كنید واژگان هر دو جمله دقیقاً به چیز یكسانی ارجاع می شوند اما به نظر می رسد كه اندیشه های متفاوتی را بیان می كنند. فرگه درصدد برآمد تا این واقعیت را تبیین كند و ادعا كرد كه واژگان «معنا» (Sense) و دلالتی دارند. اگرچه «ستاره صبحگاهی» و «ستاره شامگاهی» هر دو به چیز یكسانی (یعنی سیاره ونوس) ارجاع می شوند اما این دو عبارت مترادف نیستند و معناهای متفاوتی دارند.

فرگه معتقد بود كه واژگان مترادف بایستی به چیز یكسانی ارجاع شوند. اما واژگانی كه به چیز یكسانی ارجاع می شوند نیازی نیست كه حتماً مترادف باشند. معنای یك واژه، دلالت آن را تعیین می كند، اما برعكس آن صادق نیست. فرگه همچنین بر این باور بود كه «ارزش صدق» یك جمله (یعنی، صادق یا كاذب بودن یك جمله) را مرجع (مدلول) واژگان آن جمله تعیین می كند. مثلاً این جمله را در نظر بگیرید: «مخترع برق مرده است». این جمله صادق است. حال اگر حق با فرگه باشد می توانیم عبارت «مخترع برق» را با عبارت دیگری كه همان مدلول را دارد تعویض كنیم و هنوز صادق بودن جمله را حفظ كنیم. مثلاً بگوئیم «مخترع گرامافون مرده است». این جمله هم صادق است و هر دو عبارت مدلول یكسانی دارند. بنابراین یك جمله صادق باقی می ماند اگر به جای یكی از واژگان آن، واژه دیگری را كه با آن هم مرجع (هم مدلول) است، بگذاریم. اما جملاتی كه توصیف كننده «گرایش های گزاره ای» هستند مشكلی را برای فرگه ایجاد می كنند. «گرایش های گزاره ای» (Propositional attitude) عباراتی به این شكل هستند: «علی باور دارد كه فردا باران می بارد» یا «مهناز می خواهد كه با علی ازدواج كند» یا «حسن آرزو دارد كه پول هنگفتی نصیبش شود». باور داشتن، آرزو داشتن، خواستن، امید داشتن جزء گرایش های گزاره ای هستند. حال این دو جمله را با هم مقایسه كنید:«مری می خواهد كه با سوپرمن ازدواج كند»، «مری می خواهد كه با كلارك كنت ازدواج كند» (سوپرمن و كلارك كنت هر دو یك شخص هستند. كلارك كنت خبرنگار بی عرضه یك روزنامه است اما در عین حال سوپرمن هم هست. مری این را نمی داند).

از این دو جمله، جمله اولی صادق است و جمله دوم كاذب. چون مری می خواهد با سوپرمن ازدواج كند نه با كلارك كنت. (توجه كنید مدلول هر دو جمله یكی است یعنی هر دو جمله به شخص واحدی ارجاع می شوند). در این حالت فرگه پیشنهاد می كند كه چنین جملاتی به اشیایی ارجاع نمی شوند كه به طور طبیعی ارجاع می شوند. ما به طور طبیعی سوپرمن و كلارك كنت را به شخص واحدی ارجاع می دهیم، اما فرگه مدعی است كه جمله اول به معنای واژه سوپرمن ارجاع می شود در حالی كه جمله دوم به معنای واژه كلارك كنت. چون این واژگان معناهای متفاوتی دارند درست نیست كه بگوییم واژگان جمله اول و واژگان جمله دوم دقیقاً به چیز یكسانی ارجاع می شوند. اما وقتی می گوئید: «مری با سوپرمن دست داد» در واقع دارید به خود سوپرمن ارجاع می دهید یعنی مدلول شما در اینجا سوپرمن است نه معنای واژه سوپرمن. ولی وقتی می گوئید: «مری می خواهد كه با سوپرمن ازدواج كند» براساس نظر فرگه به خود سوپرمن ارجاع نمی دهید. بنابراین اگر باور دارید كه در هر دو مورد مدلول جمله خود سوپرمن است، آنگاه نظر فرگه را درباره «گرایش های گزاره ای» رد كرده اید.

منابع:

۱ - Core questions in Philosophy. Elliot Sober.

۲ -Frege. Stanford Encyclopedia of Philosophy.

احمد رضا همتی مقدم



همچنین مشاهده کنید