پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

لائیسه وسکولاریسم


لائیسه وسکولاریسم

لائیسیته و سکولاریسم , نقدی بر نظریه پردازی های ایرانی,

بیشترِ نظریه پردازی های ایرانی در باره "سکولاریسم" یا "لائیسیته" حاوی آشفتگی، اشتباه، اختلاط و التقاط اند. کوششِ نوشتار حاضر این است که نقادی آرا و عقاید صاحب نظران ایرانی در باره دو پدیدارِ نام برده را در راستای دقت و شفافیت هرچه بیشتر نظری، کاربُرد مقوله ها در تمایز ها و اختلاف های شان و تحلیل مشخص بر مبنای شرایط سیاسی، اجتماعی و تاریخی، انجام دهد

بیشترِ نظریه پردازی های ایرانی در باره ی «سکولاریسم» یا «لائیسیته» حاوی آشفتگی، اشتباه، اختلاط و التقاط اند. کوششِ نوشتار حاضر این است که نقادی آرا و عقاید صاحب نظران ایرانی در باره ی دو پدیدارِ نام برده را در راستای دقت و شفافیت هرچه بیشتر نظری، کاربُرد مقوله ها در تمایز ها و اختلاف های شان و تحلیل مشخص بر مبنای شرایط سیاسی، اجتماعی و تاریخی، انجام دهد.

● رونق دو مفهوم

نیاز تاریخی جامعه ی ایران به انقلابی آزادی بخش، دموکراتیک و ترقی خواه، به ویژه پس از یک چهارم سده استبدادِ دین سالاری،۱ امر «جدایی دولت و دین» را به یکی از پیش شرط های اساسی هر گونه دگردیسی اجتماعی بدل کرده است.

«خروج از (سلطه ی) دین»،۲ در تاریخ مغرب زمینِ مسیحی و تحت اقتدارِ کلیسا،۳ راه پر نشیب و فراز خود را در دو «منطق – فرآیند» متمایز پیداکرد. یکی در «سکولاریزاسیون» یا «تحولِ تدریجی، هماهنگ و دنیا گرای دین، دولت و جامعه مدنی» در کشورهای پروتستان و چند مذهبی و دیگری در «لائیسیزاسیون» یا «جدایی دولت و دین» در پی روندی رادیکال و تنازعی در آن جا که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را کاتولیک ها تشکیل می دادند و کلیسای پیروِ واتیکان از قدرت بلا منازعی برخوردار بود.۴

با این حال، دفتر چالش دولت، دین و جامعه ی مدنی در غرب، در شکل «سکولاریسم» یا «لائیسیته»، همواره بسته نشده است. آیا با انقلاب ایران و رشد بنیادگرایی، از «بازگشتِ دین» سخن نمی رانند؟ آیا امروزه در مغرب زمین، در حوزه های گوناگونی چون فلسفه ی سیاسی، جامعه شناسی دینی، تاریخ (مناسبات دولت و دین)، الهیات سیاسی،۵ حقوق، فرهنگ و هنر… بحث و جدل پیرامون معنا های مختلف «سکولاریزاسیون» و «لائیسیته» ؛ ویژگی، فرایند و نتایچ آن ها، هم چنان ادامه ندارد؟

و اما در جامعه ی ایران؛ آن معضلی که از سیصد سال پیش در غرب، چاره ی خود را در دو پدیدارِ نام برده پیدا کرد، اکنون چون مشکلی سیاسی – اجتماعی و بغرنجی نظری – عملی، پیش روی ما قرار دارد. پس بی دلیل نیست که در گفتمانِ سیاسی جاری در کشور ما، به ویژه نزد فعالان سیاسی و روشنفکران این سرزمین، واژه های «سکولار»، «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون» و تا حدودی اصطلاحاتِ «لائیک»، «لائیسیته» و «لائیسیزاسیون» رونق و رواجی نسبی یافته اند؛ به طوری که این مفاهیم جهان روای برآمده از اروپا یا دقیق تر گفته باشیم، این فرآورده های یونانی –مسیحی- لاتینی، اکنون دیگر وارد زبان سیاسی ایرانیان شده اند.

در تأید ادعای فوق، کافیست در حوزه ی اندیشه و عمل سیاسی در داخل و خارج ایران، به عنوان های زیر که تحتِ لوای آن ها فعالیت سیاسی انجام می پذیرد و یا پیرامون آن ها بحث نظری در می گیرد، توجه کنیم:

«جمهوری لائیک»، «جمهوری سکولار»، «جمهوری خواهان لائیک»، «جامعه ی سکولار»، «سکولاریسم و دموکراسی»، «معنا و مبنای سکولاریسم»، «شکست لائیسیته؟»، «طرح یک نظریه بومی در باره ی سکولاریزاسیون»، «سکولاریسم، از عمل تا نظر»، «سنت و سکولاریسم»، «نکاتی پیرامون سکولاریسم»، «آهنگ شتابان سکولاریزاسیون در ایران»، «گیتی گرایی (سکولاریسم) فلسفی و فلسفه ی گیتی گرایی»، «پشت به دین، رو به سکولاریسم»، «سکولاریسم و حکومت دینی»، «سکولاریزاسیونِ اسلام»…

اما با این همه، باید اذعان کرد که بیشترِ تفسیر ها، تاویل ها و نظریه پردازی های ایرانی در باره ی «سکولاریسم» یا «لائیسیته» حاوی آشفتگی، اشتباه، اختلاط و التقاط اند. آشفتگی در تعریف این مفاهیمِ خارجی و در مورد «سکولاریزاسیون» و «سکولاریسم»، بی توجهی به چند معنایی آن در حوزه ی سیاست، فلسفه، مذهب و جامعه شناسی. اشتباه در ترجمه ی این اصطلاحات از جمله در برگردان غلط آن ها به «عرف» یا «عرفی». التقاط در توضیح این پدیده ها به مثابه ی روند هایی تاریخی، بغرنج و پر نشیب و فراز. اختلاط «سکولاریسم» و «لائیسیته» و مترادف دانستن آن ها. کاربرد ناروای این مقوله ها در بحث های سیاسی و نظری. و سرانجام، شوریدگی در آن جا که با «بسط دادن» بیش از حدِ «سکولاریسم» یا «لائیسیته»، معنای اصلی آن ها در لابلای انبوهی از پدیده ها و مقوله های دیگر، کدر، مخدوش و حتا محو می شود.

البته چنین تلاش هایی، به ویژه در سرزمینی که تشنه ی رهایی از اسارت استبداد تاریخی در وجه دینی یا غیر دینی، پادشاهی یا ولایتی است، گرچه موجب رواج افکار «سکولاریسم» و «لائیسیته» می شوند و از این رو باید مورد ارج، تقدیر و گرامی داشت قرار گیرند، اما، در عین حال، به دلیل همان آشفتگی های نظری و بعضاً معرفتی، سبب بدفهمی ها و سردرگمی هایی نیز می گردند.

به باور نگارنده، اندیشیدن در میدانی که امر رهایش۶ جامعه ی ما با یکی از چالش های اصلی خود رو به رو ست، خاصه آن جا که مفاهیم و تجارب تاریخی برخاسته از غرب را به یاری می طلبیم ، نیاز به دقت و شفافیت هرچه بیشتر نظری، کاربرد مقوله ها در تمایز ها و اختلاف های شان و سرانجام تحلیل مشخص بر مبنای شرایط سیاسی، اجتماعی و تاریخی دارد. سعی و کوشش نوشتار حاضر این است که نقادی آرا و عقاید صاحب نظران ایرانی در باره ی «سکولاریسم» و «لائیسیته» را، حتی الامکان، در راستای چنین اصول و روشی انجام دهد.

● از آشفتگی نظری در ایران تا «جدل سکولاریزاسیون» در غرب

گفتار کنونی، در ادامه و تکمیل سلسله بحث های پیشینِ ما تحت نام «آن چیست که لائیسیته می نامند؟»،۷ سه مبحث را در بر می گیرد.

- مبحث اول شامل بررسی و نقدِ آرا و عقاید نظریه پردازان معاصر ایرانی در باره ی «سکولاریزاسیون» به طور عمده و «لائیسیته» به طور فرعی است. می گوییم فرعی، زیرا در این مورد، کار چندانی به زبان فارسی انجام نگرفته، دلایل آن را نیز توضیح خواهیم داد.

اما قبل از هر چیز باید تصریح کنیم که در این بررسی، دسترسی به همه ی نوشته ها و گفته های ایرانیان در زمینه ی «سکولاریسم» یا «لائیسیته» برای ما میسر و مقدور نبوده است و در ضمن، صاحبنظرانی که در این جا آرای شان را در باره ی موضوع مورد بحث به نقد می کشیم، می توانند نظرات جدید تری طرح کرده باشند که ما از آن ها بی اطلاع باشیم. پس جُستار حاضر خالی از کاستی و ایراد نیست و به هیچ رو نباید آن را کامل و پایان یافته تلقی کرد.

با توجه به دو تذکر فوق، از میان گفتار ها، تالیف ها و رساله هایی که مطالعه کرده ایم، هشت نمونه ی زیر را بنا بر اهمیتِ نقادی شان برگزیده ایم.

۱) کتاب محمد برقعی به نام «سکولاریسم، از نظر تا عمل».۸

۲) دو گفتار از عبدالکریم سروش: «دین و دنیای جدید»۹ و «معنا و مبنای سکولاریسم».۱۰

۳) پرداختی نظری از محمد رضا نیکفر: «طرح یک نظریه ی بومی در باره ی «سکولاریزاسیون».۱۱

۴) مقاله ای از ابوالحسن بنی صدر: «شکست لائیسیته؟».۱۲

۵) نقطه نظری از سید جواد طباطبایی در «دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران».۱۳

۶) رساله ای از مراد فرهاد پور تحت عنوان «نکاتی پیرامون سکولاریزم».۱۴

۷) مقاله ای از علی رضا علوی تبار به نام «سکولاریسم و دمکراسی – مورد جمهوری اسلامی ایران».۱۵

۸) بحثی از مصطفی ملکیان تحت عنوان: «سکولاریسم و حکومت دینی؟!».۱۶

در این گفتار نخست، بررسی و نقدِ تالیفات نام برده را حول شش محور اصلی و موضوعی بالا انجام می دهیم. مطالعه ی مشخص و موردی هر یک از این مکتوبات نیاز به پرداخت های مستقلی دارد.

- مبحث دوم که در گفتار دیگری ارائه خواهد شد، به طور مشخص پرسمان «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون» را در بر می گیرد. می دانیم که در غرب، این پدیدار جزو بحث انگیز ترین قضایای عصر جدید به ویژه در حوزه ی فلسفه، جامعه شناسی، الهیاتِ سیاسی و تاریخ «مدرنیته» بوده و هم چنان نیز هست. در این مورد، توضیحات مختصری در نوشتار های پیشین داده ایم.۱۷ در تکمیل و تدقیق آن ها و تحت عنوان «جدل سکولاریزاسیون در غرب»، تئوری های غربی به ویژه در اندیشه و فلسفه ی آلمانی را مورد تامل قرار خواهیم داد. در حقیقت، در پرتو آن هاست که بررسی و نقدِ نظریه های ایرانی را انجام می دهیم.

- و سرانجام مبحث سوم. باید تصریح کنیم که هدف اصلی ما از طرح چنین بحث هایی در این جا و در آینده، دفاع از منطق و روند «لائیسیته» - یا گونه ای از آن - در جنبش اجتماعی و سیاسی ایران است. به باور نگارنده، در زمینه ی معین مناسبات دولت و دین و مساله انگیز «جدایی» آن دو، «منطقِ مفهومیِ لائیسیته» نسبت به «منطقِ مفهومیِ سکولاریسم» که چند معنایی و پر ابهام است، دقیق تر، شفاف تر و قاطع تر می باشد. و این در حالی است که دفاع از «لائیسیته» و مبارزه برای تحقق آن در شرایط کنونی کشور ما، چه بسا، دشوار تر، ناهموار تر و معمایی تر باشد… اثبات چنین ادعایی، چنین گزینشی و چنین بدیلی برای جامعه ی ایران، البته نیاز به بازبینی مناسبات دولت و دین و نقدِ اندیشه های ناظر بر آن در طول تاریخ کشور ما – حداقل از دوران تدارک انقلاب مشروطه تا کنون – دارد… مباحثی که در ادامه ی راهی که در پیش گرفته ایم موضوع کار های آتی ما قرار خواهند گرفت.

● شش محور اصلی نقد

با این که در گفتمان سیاسی امروزی، «سکولار»، «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون» اصطلاحات مرسومی شده اند، اما در مجموع، این مفاهیم تا این اواخر در اندیشه سیاسی ایرانی ناشناخته مانده بودند. تنها در سال های اخیر و در راستای نقد و نفی دین سالاری و کوشش برای ارائه ی بدیلی سیاسی- لائیک در برابر نظام جمهوری اسلامی است که پاره ای از روشنفکران و فعالان سیاسی (دینی و غیر دینی) ایران، مساله ی سکولاریسم و سکولاریزاسیون و فرآیند های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ناظر بر آن را موضوع تأمل و کاوش جدی خود قرار داده اند.

اما غریب تر از «سکولار» و «سکولاریسم» در کشور ما، واژه های باز هم کمتر شناخته شده ایی چون «لائیک» و «لائیسیته» است. در این مورد، به جرأت می توان گفت که تاکنون، چه در زمینه ی پرداخت مستقل نظری و چه در حوزه ی ترجمه ی آثار خارجی، کار ضروری پاسخگویِ نیاز های عاجل جنبش، انجام نگرفته است. دلایل آن نیز تا اندازه ای روشن است. اکثر ایرانیانی که درباره ی «سکولاریسم» و «لائیسیته» بحثی ارایه داده اند، بیشتر با ادبیات آنگکو ساکسونی آشنایی حاصل کرده اند. و می دانیم که نویسندگان انگلیسی یا آمریکایی این گونه ادبیات، از یکسو، «سکولاریسم» را به طور عمده از موضع جامعه شناسانه مورد بررسی قرار داده اند و از سوی دیگر، کمتر از «لائیسیته» سخن رانده اند، زیرا که این پدیده را در سامان خود تجربه نکرده اند و در نتیجه آن را به خوبی نمی شناسند. در نتیجه آن دسته از روشنفکران ایرانی که با این متن های غربی سروکار داشته اند، تا حدود زیادی نمی توانسته اند دریافتِ ژرف و مستقیمی از منطق «جدایی دولت و دین» در کشور های نظیر فرانسه که گهواره ی «لائیسیته» است، به دست آورند. نگاهی به کتاب نامه ها، منابع و مراجع خارجی مورد استفاده و استنادِ این مفسران ایرانی نشان می دهد که:

الف) به استثنای محمد برقعی و ابوالحسن بنی صدر که اولی به امیل دورکهایم۱۸ و دومی، از جمله، به آلًن تورِن۱۹ استناد می کنند؛ یعنی در حقیقت به دو جامعه شناس فرانسوی که حتا در کشور خود به عنوان نظریه پرداز «لائیسیته» شناخته نمی شوند؛ جمع تالیفات مورد بررسی ما کمترین ارجاعی به نظریه پردازان «لائیسیته» نمی کند. از این رده، سید جواد طباطبایی را باید جدا کرد زیرا که او از «لائیسیته» شناخت دارد و بر اختلاف آن با سکولاریسم به درستی تاکید می ورزد.

ب) در باره ی سکولاریسم، اکثر کتاب های مورد استناد نویسندگان ما، انگلیسی یا آمریکایی اند (به ویژه نزد برقعی و سروش). علاوه بر این، ارجاع به آن دسته از متفکران مغرب زمینی می شود که، همان طور که گفتیم، اکثراً جامعه شناس و به ندرت فیلسوف یا فیلسوف سیاسی هستند. در این میان، محمد رضا نیکفر و مراد فرهاد پور با طرح نظریه های برخی فیلسوفان آلمانی در باره ی سکولاریسم، خود را متمایز می کنند.

می دانیم که «سکولاریسم»، از لحاظ تاریخی، ریشه و سرچشمه در تحولات فکری و دینی سده ی میانی اروپا، در «نوزایش»،۲۰ در جنبش «اصلاح» دین و «اعتراض» به کلیسای مقتدر روم (پروتستانتیسم از چنین جنبشی می روید۲۱) و سرانجام ریشه در «روشنگری»۲۲ عصر مدرن دارد. کانون «سکولاریسم»، از لحاظ تاریخی، سرزمینِ امتزاج «رفرم دین» با Aufkl?rung یعنی به طور مشخص آلمان است. بیش از همه، فیلسوفان آلمانی یا آلمانی زبان، از هگل تا متفکران سده ی بیستم این کشور، در باره ی سکولاریسم اندیشیده و جدل کرده اند. اندیشمندانی چون : هانس بلومِنبِرگ،۲۳ ارنست کانتوروویچ،۲۴ کارل لوویت،۲۵ کارل شمیت،۲۶ ماکس وبر،۲۷ لئو استراس،۲۸ ارنست ترواِلچ،۲۹ فردریک گوگارتن۳۰ و غیره.

در این رابطه، شگفت انگیز است که محمد برقعی، در فصل دوم «سکولاریسم از نظر تا عمل» که به شرح «سکولاریسم و روند شکل گیری آن در غرب»۳۱ می پردازد، با این که در فصل های دیگر کتاب ارزشمند خود و به درستی از نقش موثر لوتر و پروتستانتیسم سخن می گوید، اما در آن جا که فرانسه، اسپانیا، آمریکا و حتی روسیه (؟)۳۲ را به طور خاص و جداگانه، به عنوان نمونه های سکولاریسم، بررسی می کند، از نمونه ی شاخص یا «مُدل» آلمان که مرکز سکولاریزاسیونِ اروپا بود، نامی نمی برد.

در مجموع، نقادی نظریه پردازی های ایرانی را می توان تحتِ شش سرفصل اصلی انجام داد:

۱) اختلاط «سکولاریسم» و «لائیسیته».

۲) اختلاط «سکولاریسم»، «عرف» و «جدایی دولت و دین».

۳) دریافت های یک سویه از «سکولاریزاسیون».

۴) برداشت های بسیط و اختیاری از «سکولاریسم» و «لائیسیته».

۵) اختلاط «سکولاریسم»، «دموکراسی» و… «حکومت دموکراتیک دینی».

۶) ابهامِ دوگانه: در نظریه های ایرانی و در «سکولاریزاسیون» (نتیجه گیری).

در زیر، با استناد به تالیفات نام برده، هر یک از عنوان های بالا را بررسی می کنیم.

۱) اختلاط «سکولاریسم» و «لائیسیته»

(محمد برقعی، محمد رضا نیکفر، سید جواد طباطبایی)

«لائیسیته»، در اکثر متن های ایرانی، یا اساساً مطرح نیست (که در این صورت، کاستی بزرگی محسوب می شود) و یا اگر مورد اشاره قرار می گیرد، غالباً با «سکولاریسم» که مقوله ی دیگری است، اشتباه یا مترادف می گردد و یا این که آمیزش آشفته و مبهمی از دو مفهوم، در مقام تعریف و توضیح، انجام می پذیرد.

در «سکولاریسم، از نظر تا عمل»، به قلم محمد برقعی، می خوانیم (تاکیدات از من است):

«سکولاریسم پی آمد روند لائیک شدن جامعه است».۳۳ « دو مفهوم لائیک و سکولار که در فارسی به صورت مترادف به کار می روند…، در غرب هم به ویژه در مباحث علوم سیاسی و اجتماعی به صورت مترادف به کار می روند».۳۴ «دو اصطلاح «سکولار» و «لائیک»، چه در زبان فارسی و چه در زبان های اروپایی، در بسیاری از موارد به صورت مترادف به کار برده می شوند. هر چند گاه برای اصطلاح سکولار معنای وسیع تر از لائیک در نظر گرفته می شود».۳۵ «از لائیسیته تا سکولاریسم».۳۶ «اگر پروتستانتیسم در لائیک کردن جامعه و… نقشی دارد، همین توجه به امر این جهان است».۳۷ ««سکولاریسم» به عنوان یک اصطلاح و یک مکتب فکری سال های سال و حتی بیش از یک قرن پس از لائیک شدن جوامع اروپایی، پیداشد».۳۸

محمد رضا نیکفر در «طرح یک نظریه ی بومی در باره ی سکولاریزاسیون» می نویسد (تاکیدات از من است):

«در پیوند تنگاتنگ معنایی با آن (اشاره به سکولاریسم است)، لائیسیسم است». «لائیسیزاسیون زیر چتر مفهومی سکولاریزاسیون می گنجد. مراد از آن عمدتاً تصریح جدایی دین و دولت و تاکید ویژه بر این جدایی است. در فارسی امروزین، سکولار و لائیک مترادف هم دانسته می شوند، چنان که در معنایی برابر گاه می گویند روشنفکرِ سکولار، گاه روشنفکرِ لائیک». «در ایران… می توان… متاسف بود که چرا ما در مفهوم پردازی ضعیف بوده ایم و نمی توانیم نامی با مسما داشته باشیم که بتوان آن را هم دوشِ معنایی سکولاریزاسیون و به اعتباری لائیسیزاسیون دانست».۳۹

اما «سکولاریسم» به هیچ رو پی آمدِ «لائیسیته» نیست؛ آن هم پی آمدِ چیزی که به گمان محمد برقعی، «مترادف» «سکولاریسم» دانسته می شود. به همین سان، لائیسیزاسیون نیز، به خلاف نظر محمد رضا نیکفر، «زیر چتر سکولاریزاسیون» نمی رود. در واقع، نه از «لائیسیته» به «سکولاریسم» راه می بریم و نه به عکس، از دومی به اولی می رسیم. نه این از آن برون آید و نه آن از این برآید.

«سکولاریسم» و «لائیسیته» را به هیچ رو نباید همسان و همانند تصور کرد. در زبان های خارجی نیز مترادفِ هم نیستند و اگر در زبانی، مانند فارسی، برابرِ هم نهاده می شوند، از روی ناآگاهی نسبت به اختلاف و افتراقشان و یا به علت ناتوانی آن زبان و فرهنگ در برگردانِ این مقوله هاست؛ مقوله هایی که ریشه در یونان، روم، مسیحیت و تاریخ تمدن (فرهنگ، حقوق و سیاستِ… ) مغرب زمین دارند.

سرنوشت غریب و شگفت انگیزی پیدا کرده است، سه مفهوم یونانی (لاتینی): لائوس، دِموس و سکولار. از لائوس، لائیسیته و لائیک؛ از دموس، دموکراسی و دموکرات و از aion یونانی یا Saeculum لاتین، سکولاریسم و سکولار برآمده اتد. سه مفهومی که تارخ مغرب زمین را رقم زده اند؛ سه مفهومی که پس از ۲ تا ۳ هزار سال که از کاربرد شان توسط هومر و آتنی ها می گذرد، همواره در کانون پرسمان اجتماعی، سیاسی و فرهنگیِ ایرانی قرار دارند.

سه اصطلاحِ «سکولار»، «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون»، بر اساس ریشه ی مشترک لاتینی Saeculum (یا siècle در زبان فرانسه) که معنای «سده» یا «دوران صد ساله» را می دهد، ساخته شده اند. واژه Saeculum، در کتاب مقدس، ترجمه ی aion یونانی است که نزد هومر، «نیروی حیات»، «زندگی»، «طول زمان» را بیان می کند. معنای اولیه این اصطلاح، طول عمر انسان یا یک نسل است و سپس نزد فلاسفه، چون افلاطون، معنای عمر جاویدان، جاودانگی یا ازلیت را کسب می کند. اما این واژه، خود، منشایی هند و اروپایی دارد و اشتقاقی است از ai-o به همان معنای مدتِ عمر یا قوه ی حیات. در سانسکریت نیز ayu، ayuni، ayus و ayuh را با همین مفهوم پیدا می کنیم. سپس در لاتین، واژه aeuum را داریم که به معنای زمان، مدت، عمر، نسل، سده یا دوره ی صد ساله و همچنین سلامتی و قوه ی حیات… است و معادل aion یونانی است و همان طور که گفتیم از یک ریشه ی مشترک هند و اروپایی نشات می گیرد. سرانجام در زبان عربی، «یوم» یا اسم جمع، «ایام»، را داریم که تشابه آن با aion یونانی و aeuum لاتین نمایان است. «یوم» عربی که به معنای روز، روزها، روزگار، ادوار، عصر، عهد، طولِ زندگی، دهر و جهان است باید از همان ریشه ی مشترکِ هند و اروپایی برآمده باشد.۴۰

بدین سان، «سکولاریزاسیون» را می توان انطباق با سده، زمانه، ایام ما و این دنیا تبیین کرد و یا به معنای سازگاری با روزگار، «این جهانی»، «ایامی» و «دنیوی» تعبیر کرد و یا سرانجام به مفهومِ «گیتیانه» و «گیتی گرایی» تفسیر نمود. اصطلاح نام برده، به مثابه ی مفهوم Concept در حوزه های مختلفی به کار رفته و می رود: در الهیات (مسیحی) و حقوق، در فلسفه (به ویژه فلسفه سیاسی)، در جامعه شناسی، در سیاست، فرهنگ و هنر (از جمله در نقاشی)…

«سکولاریسم»، در وجه سیاسی - اجتماعی که یکی از دامنه های آن می باشد، فرآیندِ تحولِ تدریجی و هماهنگِ دین (و نهاد کلیسا) و دولت و جامعه مدنی در جهت ملزوماتِ «ایام» ما ست، که در نهایت به «سلطه ی دین و کلیسا» بر امور سیاسی و اجتماعی پایان می بخشد.

اما «لائیک»، «لائیسیته» و «لائیسیزاسیون»، از خاستگاه دیگری، از مبدایی یونانی، بر آمده اند. هر سه، از واژه ی laikos که خود نیز اشتقاقی از laos یونانی است سر چشمه می گیرند.

واژه ی Laos نزد هومر، و باز نزد او، عنوانی است که به «سربازان عادی» در برابر سران و فرماندهان ارتش اطلاق می شود. با تاسیس و تشکیل «شهر»، واژه های Laos وdémos برای نامیدن یک چیز یعنی «مردم» به کار می روند. با این تفاوت که laos به انسان های منفرد یا افراد جدا از هم گفته می شود، در حالیکه démos به « اعضای شهر»، «شهروندان» یا مردمانِ مجتمع در مجلس شهر یا ecclesia اطلاق می شود. آن «مردمی» که در یونانِ پنجم پیش از میلاد در polis مجتمع هستند و در polis تعریف، تبیین و هویت دار می شوند. «شهر» یا polis یونانی – آتنی، «مکانی» است که از «شهروندان» تشکیل شده و به «شهروندان» تعلق دارد؛ محل هم- زیستی و هم- ستیزی stasis است. سرانجام، «شهروندان» (به استثنای زنان، بردگان و خارجیان) مردمی هستند که در اداره ی شهر یا امر «شهر- داری» (با خط فاصل میان آن دو، نه به معنای نهاد شهرداری بلکه به مفهوم شهر- اداری، به سان کشورداری، که همان politeia یا «سیاستِ» یونانی در مفهوم پروتاگوراسی است۴۱)، چون افرادی «همسان» homoioi و «برابر» isoi، شرکت می کنند.

واژه یlaoï مشتق دیگری از laos است که به مردم عادی جامعه، یعنی عوام، در تمایز با صاحب منصبان اطلاق می گردد و در نوشته هایی که به زبان یونانی در باره ی مصر باستان موجود است، مصریانی را گویند که از کاهنان و مقامات دینی «جدا» یند.۴۲

اما laïc یا laïque واژه ای لاتینی است که از سدة دوازده میلادی در گفتمان کلیسایی و به ویژه پس از سده شانزده در اروپا متداول می شود. این واژه نیز از همان کلمه ی یونانی laikos برآمده است. در زبان لاتین، laikos یا laicus چون صفت به کار می رود و به معنای آن چیزی است که به «لائوس» یا مردم تعلق دارد، ناشی و یا برخاسته از مردم است. چیزی را گویند که عمومیت دارد، مشترک است، خارج از حوزه ی اداری و رسمی است، غیر دولتی است، مدنی (غیر نظامی) در برابر نظامی است.

اصطلاح لائیک، ابتدا، در دوران معروف به سده های میانی، در حوزه ی کلیسای مسیحی مطرح و به کار برده می شود. معنای لائیک در آن زمان، به گونه ای مشخص، با ساختارمندی کلیسا چون جامعه ای دینی در ارتباط است. بدین ترتیب که جامعه ی مسیحی به دو «طبقه» یا دسته تقسیم می شود: لائیک ها laïcs و روحانیونclercs .

لائیک ها آن دسته از اعضا جامعه ی دینی یا مردمان مؤمنی هستند که در قبال کلیسای مسیح وظایف دیگری جز آن چه که غسل تعمید از آنان می طلبد، بر عهده ندارند. لائیک ها، در یک کلام، مسیحیان عادی، «خلقِ مسیح» یا اعضای ساده ی کلیسا هستند.

اما کلیسا یا ecclesia نیز از یونانی برگرفته شده است. در آتن سده ی پنجم پیش از میلاد، این واژه به مجلس شهر اطلاق می شود و به معنای «فراخواندن» یا «دعوت» است: فراخواندن مردم، دعوت از مردم برای تجمع. در لاتین و در زبان کلیسایی، به معنای تجمع مؤمنین است. اصطلاح فوق از ریشه ی Kaleo بر آمده است که به معنای صدا زدن، سر و صدا، خبر کردن، اعلام کردن، ابراز داشتن است. خودِ این افعال در زبان لاتین از ریشه ی هند و اروپایی KLE نشات می گیرند که واژه «کلام» در زبان ما نیز احتمالاً از همین ریشه است. بدین سان، «کلیسا» و «کلام» می توانند از یک ریشه باشند.

بخشِ دیگرِ جامعه ی کلیسایی و «جدا» از لائیک ها را روحانیون clercs تشکیل می دهند. این واژه از Kleros و Kolaphos یونانی برگرفته شده که به معنای «بُرِش» یا جدا شدنِ ناشی از سرنوشت است. کلیساوَندان یا کارمندان کلیسا، به مثابه ی افرادی که سرنوشت، آن ها را از سایر موئمنین «جدا» کرده است، بر خلاف لائیک ها، در جامعه ی مسیحی و در ساختار سلسله مراتبی دینی، دارای رتبه، شغل، منصب، مقام، قدرت و نفوذند. آن ها، به نمایندگی از کلیسا، در حکومت و نهاد های دولتی، در انجمن ها و مؤسسات فرهنگی و در نظام تعلیم و تربیت… وظایف اداری، فرهنگی و آموزشی بر عهده دارند.۴۳

سرانجام، «لائیسیته»، چون مفهومی سیاسی – اجتماعی که در نیمه ی دوم قرن ۱۹ ابداع می شود، ناظر بر یک گُسستِ سیاسی معین و خاصی است. فرآیندی رادیکال که در طی آن، دولت۴۴ و نهاد های عمومی (دولتی) از کلیسا ها «جدا» می شوند. و این «جدایی» بدین معناست که کاملاً به صورت «مستقل» و «خودمختار» - بدون ارجاع به دین یا مذهبی - در اداره ی امور خود عمل می کنند. لائیسیته، در آن معنای تاریخی که به ویژه در فرانسه کسب کرده است، از دو رکن تفکیک ناپذیر تشکیل می شود:

۱) دولت آزادی های مذهبی را تامین و تضمین می کند و در امور ادیان و کلیسا ها - که مستقل از دولت اند - دخالت و اعمال نفوذ نمی کند.

۲) دولت در حوزه ی عملکرد خود یعنی در گستره ی آن چه که بخش عمومی (دولتی) می نامند که به همگان تعلق دارد، هیچ مذهبی را تبلیغ نمی کند و هیچ دینی را به رسمیت نمی شناسد.

پیش شرطِ «جدایی» دولت و دین، انفصال دیگری است که «جدایی دولت و جامعه مدنی» نام دارد که در عصر جدیدِ مناسبات سرمایه داری، تکوین دولت – ملت و جامعه ی مستقل مدنی به وقوع می پیوندد.

بدین سان، «سکولاریسم» و «لائیسیته» چون دو «منطق- فرآیند» متفاوت و متمایز، دو مرحله از یک روند واحد را تشکیل نمی دهند و یا دو برهه از یک زمان مشترک نیستند. «سکولاریزاسیون» پس از «لائیسیته» به وجود نمی آید بلکه، در معنای «دنیوی شدنِ» دین و کلیسا، همان طور که اشاره کردیم، از سده های میانی اروپا آغاز می شود. از سوی دیگر، «لائیسیته» مبدأ معینی ندارد (چون انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹، به تعبیر محمد برقعی)، چه هشتاد سال پس از آن واقعه است که جنبش سیاسی و اجتماعی برای تحقق «لائیسیته» (اصطلاحی که در این زمان بر سر زبان ها می افتد) در فرانسه شکل می گیرد و در اوایل سده ی بیستم یعنی در ۱۹۰۵ است که قانون موسوم به «جدایی دولت و کلیساها» از مجلس ملی این کشور می گذرد.۴۵

در این میان، نقطه نظر جواد طباطبایی در «دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران» در ردِ همانند سازی سکولاریسم و لائیسیته، با این که خالی از لغزش هایی نیست، اما دارای اهمیت است:

«گاهی واژه laïcité را با اصطلاح secular معادل می گیرند که به هیچ وجه درست نیست. مفهوم laïcité اصطلاحی فرانسوی است و در آغاز برای بیان نظام حکومتی برآمده از انقلاب فرانسه به کار رفته است. جز فرانسه، مکزیک و با مسامحه ای ترکیه – که از این حیث، مقلد فرانسه است - هیچ یک از نظام های حکومتی اروپای مسیحی را نمی توان «لائیک» خواند».۴۶

جواد طباطبایی اما، با تاکیدِ به حق بر نا مترادف بودنِ «سکولار» و «لائیک»، خود مرتکب خطایی می شود.

اصطلاح laïcité همان طور که گفتیم و در «آن چیست که لائیسیته می نامند؟» به تفصیل توضیح داده ایم،۴۷ برای نخستین بار در نوامبر سال ۱۸۷۱ در فرانسه، در یکی از جلسات شورای شهر در حومه ی پاریس که در باره ی «لائیسیته در نظام آموزشی» شور می کردند، مطرح می شود. اما در حقیقت، تکوین لائیسیته به معنای «عدم دخالت دولت در امور دین و کلیسا»، «جدایی دولت و نهادهای عمومی از ادیان و کلیساها» و «آزادی های مذهبی»، به صورت واقعی و مستمر در جمهوری سوم فرانسه (از ۱۸۷۰ به بعد) و در پی سال ها مبارزات اجتماعی، سیاسی و پارلمانی… انجام می پذیرد. البته در انقلاب فرانسه و در «دوره ی ترور»، ژاکوبَن ها علیه کلیسا دست به اقداماتی رادیکال و لائیک می زنند. اما از یک سو، عمر این دوره بسیار کوتاه بود و از سوی دیگر، با دخالت مستقیم و آشکار در امور دینی، سرکوب و منع آزادی های مذهبی، تخریب اماکن دینی و کلیساها… دولتِ انقلابی یکی از دو اصل بنیادین لائیسیته یعنی تامین آزادی های دینی و عدم دخالت در امر ایمان را زیر پا می گذارد. پس از دوران انقلاب، مناسبات دولت و دین در فرانسه مراحل پر نشیب و فرازی را سیر می کند. از آن جمله است «توافق نامه»۴۸ ناپلئونی یا انعقاد قرار دادی میان دولت امپراطوری با کلیسای کاتولیکِ وابسته به واتیکان و سپس، در اثر باز گشتِ سلطنتِ متحدِ کلیسا، برقراری مجددِ امتیازات کلیسا و تصریح «دینِ اکثریت» در قوانین پایه ای کشور.

شیدان وثیق



همچنین مشاهده کنید