سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

در حصار فردگرایی چرا تئاتر ما عدالت خواه نیست


در حصار فردگرایی چرا تئاتر ما عدالت خواه نیست

در بررسی مضمون عدالت در آثار نمایشی در ایران خودمان این رأی و نظر وجود دارد که به علت جو روشن فکری غالب در اکثر آثار نمایشی, متأسفانه تعریف صریح و روشنی از عدالت طلبی دیده نمی شود و چون عدالت طلبی فاقد این تعریف است نمایش نامه نویسان ما از پرداختن به آن ابا می کنند

وقتی صحبت از عدالت می کنیم یعنی ورود به یک مبحث سیاسی که مربوط به اقتصاد هم می شود، و وقتی این بحث را می خواهیم در بررسی آثار نمایشی دنبال کنیم سخت تر هم خواهد شد چراکه این یعنی دنبال کردن عکس العمل های یک روشن فکر و هنرمند، نسبت به بی عدالتی های موجود در جامعه که در اینجا بحث فراتر از اقتصاد، یعنی در ابعاد اجتماعی هم مطرح می شود. در بین نویسندگان آثار نمایشی چهره های شاخصی وجود دارند که به این بحث پرداخته اند امثال ماکسیم گورکی، برناردشاو، هنریک ایبسن، در دو قرن گذشته و برتولت برشت، ماکس فریش و دورنمات در قرن بیستم شاخص ترین هنرمندان این جریان فکری هستند که در آثارشان یا به صراحت و یا در لفافه از عدالت سخن گفته اند. به این جمع باید یک نمایش نامه نویس عدالت طلب دیگر را اضافه کرد که آن نیست جز آلبرکامو نویسنده الجزایری تبار فرانسه که او نیز به نوبه خود آثار بدیعی راجع به فقدان عدالت در روابط بین انسان ها و روابط بین ملت ها نگاشت.

در بررسی مضمون عدالت در آثار نمایشی در ایران خودمان این رأی و نظر وجود دارد که به علت جو روشن فکری غالب در اکثر آثار نمایشی، متأسفانه تعریف صریح و روشنی از عدالت طلبی دیده نمی شود و چون عدالت طلبی فاقد این تعریف است نمایش نامه نویسان ما از پرداختن به آن ابا می کنند. در بحث های جامعه شناسی از نگاه اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، مبحث عدالت بر محوریت فرهنگ است که شکل می گیرد یعنی هر اتفاق سیاسی و اقتصادی اگر با فرهنگ توأم نباشد بدیهی است که دارای هیچ تأثیر عمیقی در جریان های مختلف جامعه نمی باشد. پس پرداختن به مبحث عدالت اولویت خویش را از منظر فرهنگی به طور اولی باید به دست آورد و بعد خیزش های اقتصادی و سیاسی را نسبت به جاری کردن مفاهیم بلند عدالت طلبانه آغاز کنیم. منظر فرهنگی به معنای این است که فرهنگ سازی لازم را برای این امر صورت دهیم و بتوانیم از فرهنگ جامعه در جهت تعمیق آن مفاهیم استفاده بهینه را به عمل آوریم. بنابراین پیوند گسست ناپذیری بین فرهنگ، سیاست و اقتصاد وجود دارد. که اگر بخواهیم به تحقق شعار عدالت طلبی در سطح جامعه نزدیک شویم باید به این پیوند توجه کافی مبذول داشته و گسست بین آنها را هیچ گاه برنتابیم.

مسلم است که یکی از موثرترین مقولات فرهنگی ما که در حال حاضر در سطح جامعه نمود علنی داشته و توجهات اقشار را به خود جلب می کند مقوله تئاتر است. تئاتر هنری است جامع، گروهی و درعین حال گویا، زنده و مستقیم که می تواند نقش رسانه ای هنری را در ترویج دیالوگ و گفتگوی عدالت خواهانه به طور مؤثر ایفا کند. از جمله مسائلی که تئاتر ما بدان نپرداخته است مسأله عدالت و نیاز جامعه ما به گسترش آن است. اگر این مقطع زمانی که حدود پنجاه سال از آن می گذرد را مورد توجه قرار دهیم، می بینیم حتی برداشت هنرمندان تئاتر ما از عدالت بیشتر فردمحورانه بوده است تا جامعه شناسانه و عدالت کاملاً شخصی و فردی تفسیر شده است تا اجتماعی و مردمی! این را به خصوص ما در آثار ساعدی و بیضایی مشاهده می کنیم. این دو نویسنده برداشت شخصی و ظلم به خود را مصداق بی عدالتی دانسته و در آثارشان ظلم به خود را برابر ظلم به جامعه دانسته اند و حتی جامعه را مصداق بی عدالتی در حق خویشتن و خویش قلمداد می نمایند. مثلاً ساعدی در «چوب بدستهای ورزیل» براین نکته تأکید دارد و ساده لوحی افراد جامعه را مصداق ظلم و بی عدالتی می داند و مردم را محتاج حمایت نمی داند. بیضایی نیز در اغلب آثارش فهم و شعور مردم جامعه را زیر سؤال برده و حتی در این آثار اخیرش که به روی صحنه برده است اجتماع را مروج بی عدالتی می داند و مردم ما را مردمی تک رو، تک گو و تک شنو قلمداد می کند و می داند و از دید او چنین مردمی در حق خود که چنین بی عدالتی روا دارند معلوم است که هر نوع بی عدالتی در حق شان شود رواست و جایز!

پس بنابراین می بینیم و مشاهده می کنیم این تفسیرهای شخصی از عدالت از طرفی بر عدم وجود آن تاکید می کند و ثانیا حرکت در راه آن را پوچ و بی معنی قلمداد می نماید. چنانچه ساعدی در نمایش دیگرش «پرواربندان» نیز همین روند را ادامه می دهد و بیضایی هم در «صندوق مار» و یا «فتح نامه کلات» همین تفکر فردگرایانه و خودخواهانه را ادامه می دهد. در بعد از انقلاب اسلامی هم، عدالت طلبی نمی تواند در آثار نمایشی جایی در خور پیدا کنند و آثار نمایشی ما به طور عمد خود را درگیر مسائل ذهنی فردی می نمایند تا مردمی و عینی، و بیشتر درگیری ها ایدئولوژیک و سیاسی است تا عدالت طلبانه و مردم گرا! از نویسندگان معاصر که نزدیک به یکسال است وفات کرده است، اکبر رادی است. رادی نویسنده ای اجتماعی بود. از او بیشتر انتظار می رفت تا به عدالت طلبی دامن بزند ولی چه شد که این گونه نشد؟! آثار رادی بیش از آثار هر نویسنده دیگری در بعد از انقلاب اجرا شد. ولی انگاری او در همان دهه چهل و با همان دغدغه ها می زیست؟ چرا؟ واقعا چرا یک نفر اهل قلم در این مملکت هرگز در آثار خود پا را از فردیت آن سوتر نگذاشت؟ چرا مردم و انقلاب و آرمان و عدالت را باور نکرد؟! این یک سؤال اساسی از نویسندگان و اثرآفرینان نیم قرن اخیر است که سی سال آن را در دوران بعد از انقلاب اسلامی گذرانده ایم، که چرا باورهای آنان به باورهای مردم و انقلاب و اسلام نزدیک نشد؟! به نظر من این گونه می آید که در باور آنان نیاز به عدالت اجتماعی بارور نشده بود و بیگانگی با مفاهیم این چنینی بود که آنان را از دفاع از این مسئله بازمی داشت.

مشکل عدالت طلبی در آثار روشنفکرانی که جامعه از آنان توقع همراهی دراین مورد داشت. مشکل مفهومی و ساختاری بود. آنان سقف و حد عدالت را خویش می دیدند و نسبت به غیر آن تعهدی نداشتند. ای کاش روشنفکران ما به آن حد از خودآگاهی می رسیدند که مفاهیم عمیق عدالت طلبی را در ذهن خود پرورده و به جنبه های بالاتر آن در ایثار و از خودگذشتگی و فداکردن خود می رسیدند. عدالتی که شهیدان ما به آن رسیدند و خود را فدای جامعه ای ساختند که آن را دوست داشتند و در آن زندگی می کردند و امید به امنیت و عدالت و بهروزی و مهرورزی در آن داشته و نیل به عدالت را در فداساختن خویش دیده و نیمه ناپیموده راه را به ما سپردند به امید ساعی بیشتر از ما، ولی آیا چنین شد؟! عدالت مفهومی بلند است که در عمق اندیشه تئاتر ما هنوز کاشته نشده و ما نه داشته ای مناسب از آن داشته ایم و نه رشد مناسبی از آنرا خواهیم دید. جالب این است که حتی در آثار مذهبی ما نیز جای این مفهوم به شدت خالی است و عینیتی درخور نیافته است. چراکه متاسفانه نمایش های مذهبی ما نیز بیشتر بر محور مظلومیت اولیاء دین استوار شده است تا شدت عدالت طلبی آنان! در این گونه نمایش ها ما منطق و عقل را بر احساسات غالب نمی بینیم بلکه با صرف احساسات گرایی بیشتر به شرح واقعه شهادت ائمه می پردازیم تا سبب آن واقعه که تاکید بر ظلم ستیزی و عدالت خواهی ائمه باشد آنرا برجسته تر می نماییم تا اینکه در رفتار و کردار ائمه عدالت جویی آنان را جست وجو نماییم و آنرا شفاف و برجسته نماییم. اینجا یک مسئله میان روشنفکران این عرصه و روشن نکردن مذهبی مشترک می نماید و آن عدم اشراف معرفتی نسبت به مسئله اطلاعات می باشد.

نقص تاثیر عدالت در پیشرفت جامعه روبه سوی تعالی سبب پیدایی این گرایش شده است که ما درعرصه های نمایشی خویش کمتر به آن پرداخته و آثار خیلی کمرنگی با این شاخصه را شاهد باشیم. ای کاش اندیشمندان ما در حوزه تفکر و اندیشگی درهنرهای نمایشی می توانستند ژانر عدالت خواهانه را در آن نضج داده و این روال را معمول نمایند. درحال حاضر این تغییر رویکرد درهنرهای نمایشی از اوجب واجبات است که متاسفانه از آنجا که نظام نمایشی کشور ما فاقد نظم و نظام و ساختار مناسب کنش و واکنش نسبت به وقایع و رویدادهای جامعه نیست. مسلماً نمی تواند این تغییرات ساختاری را در هنری که فاقد آن است توقع داشت. بنابراین بار دیگر تاکید می شود که باید دو توقع داشت: یک آنکه هنرمندان متعهد ما بتوانند نسبت به آن (عدالت خواهی) واکنش منطقی و بینایی نشان دهند و دیگر آنکه مسئولین و مدیران بتوانند تغییرات ساختاری را دراین هر هرچه زودتر و ساماندهی شده تر صورت دهند.

علی اکبر باقری ارومی



همچنین مشاهده کنید