جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر معرفت پژوهی در نهج البلاغه


این بررسی در صدد ارائه طرحی اجمالی در قلمرو بایسته های پژوهش و تحقیق در این زمینه و اشاره به گوشه ای از دنیای معرفت پژوهی این اثر جاویدان امیرالمؤمنین علی ع است كه در نُه محور تقدیم می گردد

یكی از شاخه‏های اصلی فلسفه، مبحث معرفت‏شناسی است. این شناخت از این جهت اهمیت دارد كه زیربنای جهان‏بینی است، چنان كه جهان‏بینی مبنای ایدئولوژی و نظام ارزشی است. معرفت‏شناسی در نهج البلاغه، مبحث گسترده‏ای است كه دین‏پژوهان در تعمیق و توسعه آن باید گام‏های مؤثرتری بردارند. این بررسی در صدد ارائه طرحی اجمالی در قلمرو بایسته‏های پژوهش و تحقیق در این زمینه و اشاره به گوشه‏ای از دنیای معرفت‏پژوهی این اثر جاویدان امیرالمؤمنین علی(ع) است كه در نُه محور تقدیم می‏گردد:

۱. تعریف شناخت در نهج البلاغه‏

در نزد حكما، مفهوم «شناخت» مفهومی بدیهی و بی‏نیاز از تعریف است، با این حال تعریف‏های شرح الإسمی متعددی در این باره ارائه شده كه برخی «جامع افراد و مانع اغیار» نمی‏باشد.

از مراجعه به واژه‏های معرفت‏شناختی در نهج البلاغه، به دست می‏آید كه حقیقت شناخت، شبیه حقیقت نور است. امام علی(ع) در موارد زیادی واژه نور را برای علم استعاره آورده‏اند. همان طور كه می‏دانید حقیقت نور «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است، پس حقیقت علم هم «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است. چنان كه روشن می‏شود، تعریف شناخت به ظهور، به روشنی در نزد عالِم دلالت دارد. یعنی علم، مظهِر معلوم برای عالِم است كه گاهی این اظهار معلوم برای عالِم با واسطه است - كه به آن «علم حصولی» اطلاق می‏شود - و گاهی بدون واسطه است كه به آن «علم حضوری» می‏گویند. امام علی(ع) در مذمّت گروهی فرومایه و پست به نام «هَمَج رعاع» - یعنی مگسان كوچك و ناتوان - می‏فرمایند: «این گروه بادصفت از نور علم و دانش بهره‏ای نبرده‏اند» لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنور الْعِلم(۱). هم‏چنین در فرازی دیگر از نهج البلاغه در بیان علل انحراف بنی‏امیه می‏فرمایند:

لَمْ یَسْتَضیئُوا بِأَضواء الحكمة وَلَمْ یَقْدَحوا بِزِنادِ الْعُلومِ الثّاقبة(۲) «آن‏ها (بنی‏امیه) از روشنی‏های حكمت و عرفان بهره‏مند نشدند و با آتش‏زنه‏های علوم و معارف درخشان، آتش نیفروخته‏اند».

۲. امكان‏شناخت‏

معرفت امری ممكن و تردیدناپذیر است و تحقق فی الجمله آن، بدیهی و بی‏نیاز از اثبات می‏باشد. هر كسی به وجود خود، وجود قوای ادراكی خود و وجود حالات روانی خود (مثل غم، شادی، عشق و...) معرفت یقینی دارد. با این حال، در اروپا بارها موج شك‏گرائی پدید آمده و اندیشمندان بسیاری را در كام خود فرو برده است. نهج البلاغه اساساً كتاب شناخت است. وقتی انسان این كتاب را با عقل و اندیشه می‏كاود، به معارفی چون: خداشناسی، دین‏شناسی، امام‏شناسی، معادشناسی، جهان‏شناسی، دنیاشناسی و... دست می‏یابد. سراسر نهج البلاغه از واژه‏های پرباری كه هر كدام بار معرفتی ویژه‏ای دارند، پوشانده است؛ واژه‏هایی چون: علم، عقل، فهم، لُبّ، حكمت، حِجی‏، شعور، فطانت، بصیرت، برهان، یقین، اشراق، تفكّر، تعقل، تفقّه، تفهّم، تدبّر، تعمّق، ادراك، معرفت، استدلال و... كه همگی بر امكان شناخت و ضرورت آن دلالت می‏كنند.

۳. مبانی شناخت‏

منظور از مبانی شناخت، بسترها و زمینه‏های مناسبی است كه بذر شناخت در آن‏ها بهتر رشد كرده و به تكامل می‏رسد. این مطلب همان است كه قرآن كریم درباره آن می‏فرماید: وَ الْبَلَد الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إلّا نَكِداً(۳) مهم‏ترین زمینه‏ها و مبانی شناخت كه در نهج البلاغه ذكر شده است، عبارتند از:

الف. تقوا و خویشتن‏داری: امام علی(ع) در موارد متعدّدی به این حقیقت تصریح می‏كنند: فَإنَّ تقوی اللَّه دواءُ داءِ قلوبِكم وبَصَرُ عَمی‏ أَفئِدتكم... وجلاءُ غشاءِ أَبصاركم(۴) «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلب‏ها و بینایی كوری دل‏ها و بهبودی بیماری تن‏ها و روشنی پوشش دیده‏ها است».

ب. آموزه‏های وحیانی: امام علی(ع) می‏فرمایند: تُجْلی‏ بالتَّنزیل أَبصارُهم وَیُرمی‏ بالتّفسیر فی مسامعهم ویغبقون كأسَ الحكمةِ بعد الصَّبوح(۵) «دیده‏های آن‏ها به نور قرآن جلا داده شده و تفسیر در گوش‏هایشان جا گرفته است. هنگام شب، جامی از حكمت به آنان می‏نوشانند، بعد از این كه در بامداد هم به آنان نوشانده شد».

ج. ایمان: امام علی(ع) در این زمینه می‏فرمایند: بالْإیمان یَعْمُرُ الْعلمُ(۶) «به سبب ایمان، علم و دانایی آباد می‏شود».

۴. اقسام شناخت‏

علم در اصطلاح فلسفه بر دو قسم است: الف. علم حصولی (با واسطه مفهوم)؛ ب. علم حضوری (بی‏واسطه مفهوم).

با مراجعه دقیق به نهج البلاغه درمی‏یابیم كه علی(ع) به هر دو قسم از شناخت صریحاً و تلویحاً اشاره نموده است. وجود واژه‏هایی هم‏چون «تعقّل، تفكّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و...» دلالت بر شناختی به نام شناخت حصولی می‏كند كه معلوم عین علم نیست، بلكه علم و معلوم دو حقیقت هستند. حضرت(ع) می‏فرمایند: وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفةً به(۷) «و نمونه‏هایی از لطافت صنعت‏گری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان كه تمام اندیشه‏ها را به اعتراف واداشته است».

هم چنین در مورد علم حضوری، اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت موارد متعدّدی وجود دارد. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود می‏فرمایند: اللَّهُمَّ إنّك أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم(۸) «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آن‏ها داناتر هستم».

هم‏چنین در مورد علم حضوری علّت به معلول می‏فرمایند: الْعالِمَ بِلا اكتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ(۹) «خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»: یعنی علم خداوند به ماسوای خود یك علم اكتسابی مفهومی نیست، بلكه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی می‏باشد. هم‏چنین در مورد علم معلول به علّت در نهج البلاغه آمده است كه «ذعلب یمانی» از امام علی(ع) سؤال كرد: هَلْ رأیتَ ربَّك یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(ع): أَفَأَعبُدُ ما لا أری‏؟ فقال: وكیف تراهُ؟ قال(ع): لا تدركُهُ الْعُیُون بمشاهدة الْعِیان ولكن تدركُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان(۱۰) «آیا پروردگارت را دیده‏ای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را كه نمی‏بینم پرستش می‏كنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را می‏بینی؟ امام(ع) فرمودند: چشم‏ها او را درك نمی‏كند، لكن دل‏ها به وسیله حقایق ایمان او را درك می‏نمایند».

۵. تشكیك در شناخت‏

از دیدگاه نهج البلاغه، حقیقت شناخت اعم از حضوری و حصولی، مشكك و ذو مراتب است. ملاك و معیار در تشكیك این است كه «ما به الامتیاز» عین «ما به الاشتراك» است و تفاوت مراتب، به شدت و ضعف و نقص و كمال است. هم‏چنین تمام مراتب شناخت در یك حقیقت كه همان [ظاهرٌ بنفسه ومُظهِرٌ لغیره‏] بودن است، شریكند؛ ولی اختلاف مراتب آن به شدّت و ضعف ظهور است. امام علی(ع) در باب مراتب شناخت چنین می‏فرمایند: إنَّ هذه الْقُلُوب أوعیةٌ فَخَیرها أَوْعاها(۱۱) «دل‏ها ظرف‏های علوم و حقایق و اسرار است وبهترین دل‏ها نگاهدارنده‏ترین آن‏هایند». واژه «أَوْعاها» أَفعل تفضیل است و دلالت بر ذومراتب بودن ظرف شناخت می‏كند كه همان قلب است بنابراین، به تبع ذومراتب بودن ظرف، مظروف نیز ذومراتب است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید