جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حکومت مطلوب میل


حکومت مطلوب میل

دموکراسی غیرمستقیم

جان استوارت میل در سال ۱۸۰۶ در لندن دیده به جهان گشود.

پدرش جیمز میل با توجه به دوستی نزدیکی که با جرمی بنتام داشت، خیلی سریع جان را به جهان بنتام وارد ساخت.

از همین جا بود که شخصیت جان شکل گرفت. او از دوران کودکی به خوبی آموخت که با جدیت در گفت وگوهای فلسفی مشارکت کند و نیروی خویش را در راه هدف به کار گیرد.

این متفکر انگلیسی بزرگ قرن نوزدهم با مطالعه پیگیر خود، اندیشه های بزرگ روزگار خود را دریافت و به عنوان میراث دار تفکر اصالت فایده «جرمی بنتام» شناخته شد.سپس جان استوارت میل وارد عرصه مبارزه سیاسی شد و به عنوان نماینده مجلس عوام در سال ۱۸۶۰ وارد پارلمان انگلیس شد و به دفاع از سیاست لیبرالی به ویژه در مسائل قانونگذاری و آموزش همت نهاد.نوشته های سیاسی میل حول مسائل مربوط به حقوق و آزادی های سیاسی، حکومت پارلمانی و جایگاه و پایگاه زنان در جامعه می گشت.

حضور او در مجلس عوام تاثیر فراوانی بر تصویب «لایحه اصلاحات» داشت. اعتقاد استوارت میل به استعدادهای بالقوه خرد آزاد و گرایش او به حمایت از بیان عقاید اقلیت، در بحث او درباره وظیفه حقیقی مجامع نمایندگی فصیح تر از هر جای دیگری عنوان شده است.

براساس اعتقاد او چنین مجامعی نباید به طور مستقیم اداره امور را بر عهده بگیرند یا به وضع قوانین بپردازند بلکه باید بر کسانی که سیاست را طرح و تنظیم می کنند و به مورد اجرا می گذارند، نظارت داشته باشند.با هم نگاهی داریم به کتاب «حکومت انتخابی» رساله او درباره نهادهای دموکراتیک.

«حکومت انتخابی» را می توان مفصل ترین رساله جان استوارت میل در فلسفه سیاسی عنوان کرد که در آن بررسی کاملی از حکومت دموکراتیک، آزادی و نظام پارلمانی به عمل آمد و در کنار آن میل به بحث درباره نظریه عمومی حکومت و نهادهای دموکراتیک پرداخته است. در این کتاب اگرچه بررسی یا به عبارتی توضیح دموکراسی از سوی نویسنده مورد نظر است اما در کنار آن مدل دموکراسی دروغین و صوری نیز مورد تحلیل قرار می گیرد؛ حکومت هایی که این روزها براساس تعبیر خود از امر دموکراتیک به مدیریت کشورها می پردازند.

جان استوارت میل که در حوزه فلسفه سیاسی از اندیشمندان تاثیرگذار به شمار می آید، در بررسی خود از حکومت دموکراتیک این موضوع را مورد تاکید قرار می دهد که باید دموکراسی را در سیر تطورات تاریخی آن برنگریست و دلالت معنایی اش را در هر دوره ای از تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی بازشناخت.

میل در فصل نخست کتاب با عنوان «حد انتخابی نوع حکومت» شکل گیری حکومت را منتج از دو نوع نگاه و زاویه دید متفاوت به این مقوله بررسی می کند؛ نخست حکومت برساخته انسان که قائل به یک چرخه مکانیکی است و دیگر حکومت برساخته طبیعت که ریشه در آرایی دارد که از علم طبیعی برمی خیزد و علم حکومت را در حقیقت شاخه ای از تاریخ طبیعی می داند.

اما «میل» در فصل دوم رساله خود با عنوان معیار حکومت مطلوب به بررسی ویژگی های چنین حکومتی می پردازد و برقراری نظم را یکی از آن عوامل می خواند اما در همین حال تاکید دارد که تنها یک استبداد مطلق از شهروندان انتظار دارد دستور دولتمردان را بی قید و شرط اطاعت کنند.

او همچنین نظم را در یک دلالت گسترده تر به معنای حفظ صلح و آرامش از راه جلوگیری از خشونت و تجاوز به افراد معنا می کند.

استوارت میل در بخش دیگری از رساله حکومت انتخابی عناصر حکومت شایسته را برمی شمرد و در این میان به تربیت شهروندان آگاه، کیفیت دستگاه قدرت، رویه قضایی سالم و مفید، علنی بودن جریان ها، آزادی بحث و بیان در جریده کشور و سهولت هر چه بیشتر برای دسترسی به دادگاه اشاره می کند و تاکید دارد که یک تشکیلات سیاسی انتخابی وسیله ای است برای آنکه سطح عمومی آگاهی و صداقتی که در جامعه وجود دارد و عقل و فضیلت خردمندترین اعضای آن، به طور مستقیم تری بر حکومت اثرگذار شود اما در طرح موضوع نهادهای سیاسی، میل بر این باور است که اگر نهادهای سیاسی وظایف خود را نیک انجام دهند، موثرتر از هر تربیت دیگری می توانند در ترقی و پیشرفت مردم کارگر باشند و برعکس اگر دستگاه آنها چنان بد ساخته شود که نتواند وظایف خاص خود را به نیکی برآورد، اثر آن در فرو آوردن اخلاق و بی جان کردن آگاهی و کوشندگی مردم به هزاران شیوه نمایان خواهد شد.

میل ضمن آنکه هشدار همه صاحب نظران سیاسی در باب مخاطرات نهفته در راه دموکراسی را به دقت از نظر می گذراند و همه مسائل رویاروی نهادهای دموکراتیک را در معرض اعتنایی بایسته قرار می دهد، حکومت انتخابی یا در حقیقت دموکراسی غیرمستقیم را برترین نوع حکومت می شمارد. میل در تشریح نوع حکومت مطلوب خویش، ابتدا با لاک همداستان می شود که تحقق دموکراسی جز از راه نافذ بودن رای اکثریت امکان پذیر نیست ولی با تاکید می گوید رای اکثریت فقط شرط لازم است نه شرط کافی.

مجلس قانونگذاری که مهم ترین رکن دموکراسی در هر کشور است، هنگامی اصالت دارد که در آن هم اکثریت و هم اقلیت نمایندگان خود را داشته باشند. یک اقلیت فرهیخته همین قدر که فرصت ابراز نظر خود را داشته باشد، بهترین عامل فرا کشیدن سطح معنوی نمایندگان اکثریت و برترین وسیله تندروی ها و تخفیف هیجانات سیاسی خواهد بود. حکومت انتخابی نوشته جان استوارت میل کتابی است برای نگاهی دوباره به پارلمان و کارکرد های آن و نقشی که یک اقلیت فعال می تواند ایفا کند. حکومت انتخابی را نشر نی به بازار نشر ایران آورده است.

● اسرار مرگ نجیب

▪ شکار فرصت

ژنرال نجیب در تاریخ ۲۳ حوت سال ۱۳۷۰ خورشیدی به ژنرال عظیمی در یک تماس تلفنی گفت: من به جنرالغژنرالف دوستم وظیفه داده ام که با واحدهای عملیاتی خویش فردا وارد مزارشریف شود. او وپیگر (سیداکرام) در پهلویت غکنارف می نشینند و مطابق اوامر تو در حصه باز کردن شاهراه حیرتان - کابل و ولسوالی غتهرف دولت آباد (بلخ) و ولایت سمنگان همراه با قطعات ما اقدام می نمایند.

این در حالی بود که جنرال مومن در حیرتان در مخالفت با رئیس جمهوری، سخنان تندی بر زبان آورد و این وضعیت نشان می داد که حاکمیت مرکز درین مناطق رو به اضمحلال می رفت.

عصر همان روز، ورود قطعات غواحدهاف فرقه غتیپف ۵۳ به فرماندهی جنرال مجید روزی به مزارشریف انجام گرفت و چند ساعت بعد حملات گسترده گروه های مجاهدین از تمامی استقامت ها به سوی مواضع دولتی آغاز شد.

دکتر نجیب بالای عظیمی فشار آورد که به هر بهای ممکن از مواضع دولتی دفاع کند. فرودگاه ملکی غغیرنظامیف مزارشریف به دست نیروهای حزب وحدت اسلامی و حرکت اسلامی افتاد. شب بعد همزمان با ورود جنرال دوستم به شهر مزارشریف، فرقه هجده در خطر سقوط قرار گرفت. جنرال دوستم با لباس محلی ازبکی در صحنه ظاهر شده بود. وی به جنرال عظیمی گفت: همراه خود به تعداد پنج هزار نفر و تعداد زیاد تانک و توپچی آورده ام تا هر امری که شما بدهید، اجرا کنند.

با این حال حملات گروه های مجاهدین شدت گرفت و سه بخش شهر به کنترل آنان درآمد. هر چند جنرال دوستم هنوز تاسیسات نظامی و اقتصادی مزارشریف را به تصرف خود درنیاورده بود، فرودگاه های هوایی، تسلیحات سنگین و پرقدرت شامل هواپیماها، هلی کوپتر، راکت های سکاد و دافع هوا را در اختیار داشت. بدین ترتیب ساز و برگ پرحجم ارتش هنوز میان نیروهای مخالف دکتر نجیب تقسیم نشده بود.

به نظر می رسید که هنوز امکانات برای جلوگیری از فروپاشی سریع رژیم به طور کامل از دست نرفته بود اما انتشار ناگهانی خبر استعفای دکتر نجیب، در آخرین روزهای سال ۱۳۷۰ روحیه ده ها هزار هوادار رژیم و نیروهای قوای مسلح را درهم شکست. فکر می شود غبه نظر می رسدف که اصرار بینین سیوان بر حرکت شتاب آلود دکتر نجیب بر تصمیم قطعی برای اعلام استعفا تاثیر گذاشته بود. دکتر ظاهراً مطمئن شده بود که استعفای وی راه را برای استقرار اداره موقت به همکاری سازمان ملل متحد هموار خواهد کرد. بنا به برداشت او، غرب از قدرت بنیادگراها در افغانستان هراس داشت و هرگز اجازه نخواهد داد که به طور یک جانبه و فاعل مختار، قدرت سیاسی را قبضه کنند. محاسبه نجیب این بود که هر دولتی که به کمک ملل متحد روی کار بیاید، ناگزیر خواهد بود که در مشارکت با ارتش تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق و ساختار اداری و سیاسی آن، امور کشور را به پیش ببرد. وی اعتقاد داشت که مهر ه های مهم هوادار ببرک کارمل نقش عمده ای در تشدید این حوادث دارند. دکتر حالا به این نتیجه رسیده بود که صدور دستور برای دوستم به هدف دخول به شهر مزارشریف یک اشتباه بود. پذیرش این اشتباه اکنون نمی توانست حوادثی را که به سوی کابل پیش می آمدند، تغییر دهد. جنرال هلال الدین هلال که در ترکیب افسران ارشد ناراضی در شمال حضور داشت، می گوید: «وقتی پایتخت در آستانه سقوط قرار گرفت، در کابل یک جلسه اضطراری به اشتراک فعالان حزبی برگزار شد. در آن جلسه تصمیم اتخاذ شد که برای حفظ امنیت ده ها هزار اعضا غعضوف و هواداران حزب، جنرال دوستم نیروی حفاظتی به شهر کابل اعزام کند. تا این زمان، دوستم از معتقدان احمدشاه مسعود بود. وی برای من گفت که اگر به اعزام نیرو از شمال به پایتخت اقدام کنم، حمایت «آمرصاحب» را از دست نخواهم داد؟

من مشورت دادم که باید با احمدشاه مسعود در این باره صحبت کنی. وقتی جنرال دوستم از طریق تلفن با احمد شاه مسعود رابطه برقرار کرد و موضوع اعزام نیرو به کابل را مطرح کرد، احمدشاه مسعود ناگهان مکث کرد اما گفت که می توانی سه صد غسیصدف سرباز به کابل اعزام کنی اما دوستم هفتصد تن از سربازان و افسران را از طریق هوا به کابل انتقال داد که رهبری آنان را جنرال مجید روزی و دکتر خان آقا بر عهده داشتند.

وقایع به گونه ای اتفاق افتاده بودند که برای نخستین بار در تاریخ افغانستان شمال کشور که تا دندان مسلح بود، عملاً از حیطه حاکمیت دولت مرکزی خارج شده و به عنوان قوه فشار بزرگ علیه دولت مرکزی عمل می کرد. ائتلاف دوستم و احمدشاه مسعود در شمال در واقع آغاز یک حرکت تاریخی بود که پیش از آن، با چنین بافت و آرایشی، در تعاملات سیاسی کشور دیده نشده بود. تعریف اصلی این ائتلاف، پایان یک دوره و آغاز یک دوره دیگر بود.

دکتر نجیب ضمن آنکه در هماهنگی با جنرال های ارشد، خصوصاً جنرال نبی عظیمی، نقشه دفاع از پایتخت را آماده می کرد امیدوار بود که گروه های مسلح حزب اسلامی در مناطق مختلف شمال، هرگز اجازه نخواهند داد که واحدهای مشترک دوستم و احمدشاه مسعود به سوی کابل حرکت کنند. او همچنان باور نداشت که جنرال دوستم به طور کامل با گروه های مجاهدین یکجا شده و خیال تصرف پایتخت را در سر داشته باشد.

در این احوال شایع شد که جنرال اسلم وطنجار وزیر دفاع راز محمد پکتین وزیر داخله و جنرالان وفادار به نجیب از جمله جنرال طارق درپروان، با نمایندگان حکمتیار وارد مذاکره و معامله شده اند.

جنرال رفیع نیز در لوگر با حکمتیار به مذاکره پرداخت. ظاهراً یک بخشی از سردمداران رژیم از ائتلاف با حکمتیار حمایت می کردند. جنرال طارق به دکتر نجیب پیشنهاد کرد که برای جلوگیری از حمله احمدشاه مسعود به جبل السراج باید به نیروهای حزب اسلامی اجازه داد که وارد شهرک شوند تا بدین وسیله یک پوشش دفاعی به وجود آید اما جنرال عظیمی که رهبری کامل ارتش را در دست خود گرفته بود، با این پیشنهاد مخالفت کرد. وی استدلال کرد که اگر جبل السراج یا بگرام برای حکمتیار نیز تحویل داده شود او نیز با استفاده از این موقعیت به کابل هجوم خواهد کرد. پس دفاع از محورهای مهم اطراف کابل به مراتب مرجح تر است تا اینکه به این یا آن نیروی رقیب تحویل داده شوند. همزمان با این تلاش ها، آوازه فرار مخفیانه نجیب در جمع جنرالان ارشد بر پریشانی رو به افزایش ارتش دامن می زد اما هیچ کس درباره جزئیات شایعه فرار چیزی نمی دانست.

وقتی جبل السراج بدون مقاومت سقوط کرد، به تاریخ ۲۴ حمل ۱۳۷۱ شهر چاریکار نیز پس از ضربات سلاح های سنگین و ارتباطات جنرال های نظامی و اداری با احمدشاه مسعود، از کنترل دولت خارج شد. مقارن این احوال مذاکرات عبدالوکیل وزیرخارجه با احمدشاه مسعود ظاهراً روی طرح یک اداره ائتلافی ادامه داشت. دکتر نجیب از این مذاکرات اطلاع داشت و گمان می برد که درصورت حفظ بدنه حزب دموکراتیک خلق، ائتلاف با جمعیت اسلامی و رهبران میانه رو مانند پروفسور صبغت الله مجددی، پیرسیداحمد گیلانی و مولوی محمد نبی محمدی نسبت به پیوستن با حزب اسلامی «آسان تر» خواهد بود. پایگاه هوایی بگرام به تاریخ ۲۵ حمل ۱۳۷۱ سقوط کرد. اکنون واضح شده بود که طرح پنج فقره ای سازمان ملل متحد به هدف انتقال قدرت به یک شورای ۱۵ نفری از دستور کار گروه های مجاهدین رقیب خارج شده است. بدون شک پاکستان به حیث کشور میزبان و با نفوذ در جنگ افغانستان که خود را در امر تعیین سرنوشت سیاسی در کابل بیش از دیگران مستحق می دانست نیز اجرای طرح ملل متحد را به نفع خود تلقی نمی کرد و به گروه های تحت فرمان خود فشار می آورد که تهدید کابل را پیوسته افزایش دهند.

احمدشاه مسعود پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان تلاش کرده بود تا ساختارهای اساسی یک ارتش جدید در شرایط جدید را به وجود بیاورد. هدف از آرایش های رزمی تصرف کابل و رسیدن به مدارج اصلی قدرت سیاسی در افغانستان بود. مسعود به درستی تشخیص داده بود که در نبردهای سرنوشت ساز برای رسیدن به قدرت، حرکت از شمال و تصرف پایتخت به عنوان کلید حاکمیت سراسری در واقع گذشتن از «هفت خوان رستم» است اما در محاسبات وی انجام این کار ناممکن نمی نمود. حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار نیز در مناطق شمال و نواحی شمالی نزدیک پایتخت، واحدهای ثابت و متحرک زیادی را تحت فرمان خود داشت اما برنامه اعلام ناشده مسعود این بود که در کوتاه مدت یا درازمدت از طریق جنگ، بازی سیاسی یا امتیازدهی، گروه های جنگی محلی در امتداد کابل - پنجشیر را از میان بردارد و پایتخت را اشغال کند.

آمنه شیرافکن

روزنامه نگار سرشناس افغانستان

رزاق مامون



همچنین مشاهده کنید