چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
اهل ریسک نیستم
بهنوش بختیاری این روزها در حال بازی در فیلم «گاهی تلخ، گاهی شیرین» است. بعد از مدتها بازی در ژانر کمدی و طنز تصمیم گرفته تا سرکی هم به ژانر درام بزند و چند تجربه در این زمینه داشته باشد...
اما این نقشها بهانه ما برای این گفتوگو نیست بلکه به بهانه حضور او در «رالی ایرانی» با او به گفتوگو نشستیم و از ۷۲ ساعتی شنیدیم که به نظر او سخت اما دوستداشتنی است. بارها و بارها در گفتوگو میگوید که آدم خیلی سوسولی است و خیلی ریسکپذیر نیست اما در این مسابقه از روی راپل رد شد، با موتور مسابقه داد، شب کنار دریاچه خوابید و مسابقه را تمام کرد.
زنها رانندههای بدی هستند؟ یا اینکه شما بعد از این مسابقه این نکته را کاملا رد میکنید؟
نمیتوان کلیت قائل شد و گفت زنها رانندههای خوبی نیستند اما اینکه بعضی خانمها اصلا رانندگی خوبی ندارند و باعث تصادفهای مرگبار میشوند را تا حدودی قبول دارم زیرا خانمها ذهن محاسبهای ضعیفی دارند. به لحاظ فیزیولوژی هم این نکته ثابت شده که در محاسبه ضعیف هستند. بارها و بارها دیدهام مقصر و بانی یک تصادف خیلی بزرگ، خانمها هستند اما خب در این مسابقه الناز شاکردوست رانندگی خیلی خوبی داشت. من رانندگیاش را قبول دارم، در رانندگی خیلی هم حرفهای است. به غیر از او چند خانم را دیدهام که خیلی حرفهای رانندگی میکنند اما خب این واقعیت است که بیشتر خانمها رانندههای خوبی نیستند!
در این مسابقه زنها رانندههای بهتری بودند یا مردان؟
تفاوت زیادی نداشت. مردها بنیه جسمی قویتری دارند. فیزیک آنها نسبت به خانمها بهتر است و این قضیه را باید قبول کنیم. بالاخره مرد هستند و راحتتر از پس کارهای فیزیکی برمیآیند. خود من هم شخصا خیلی آدم سوسولی هستم. یک ذره محافظه کارم. آن شجاعت معروف را ندارم اما خب از طرفی هم استقامت بالایی دارم. در مسایلی خطر نمیکنم و اصولا به کارهای فیزیکی اینگونه علاقهای ندارم اما این کار را دوست داشتم و به نظرم هیجانانگیز بود. از نظر هوش و درایت، خانمها هیچ چیزی از آقایون کم ندارند و گاهی خیلی باهوشتر عمل میکنند اما فیزیک و قدرت بدنی آقایان چیزی است که نمیتوان آن را انکار کرد.
آقایان در این مسابقه به شما کمک نکردند؟
چرا، واقعا محمدرضا فروتن و سیروان خسروی کمک کردند. عامل نیمی از موفقیتهای این ۲ نفر استعداد است و نیم دیگر انسانیت و وجدان بیدار. من رفتارهایی از سیروان خسروی و محمدرضا فروتن دیدم که به نظرم خیلی از پسرهای جوان باید از این ۲ نفر یاد بگیرند. همیاریای هم که ۲ گروه با هم داشتیم، خیلی خوب بود. درست است که ما با هم کل کل داشتیم و یک مسابقه در کار بود اما در مواقعی که قضیه خیلی جدی میشد و به کمک ضروری احتیاج داشتیم، این ۲ نفر همیشه آماده بودند و هوای ما خانمها را داشتند. هر دو خیلی شجاع بودند. به من که خیلی کمک کردند. مثلا اگر جلوتر هم بودند، پیش خودشان نمیگفتند که خب بیخیال بقیه برویم به آخر مسابقه برسیم، بازمیگشتند و دنبال ما میآمدند. حواس?شان بود که ما ۲ تا دختریم. در طول مسابقه من خواهشی از آقای فروتن کردم؛ از او خواستم که از ما جلو نزند و نزد. من میترسیدم که گم شویم. اینها چیز کمی نیست. شاید خودش بگوید که کار مهمی نکرده است اما در آن شرایط به نظر من خیلی کار سختی انجام داد چون مسابقهای بود که کل ایران آن را تماشا میکردند. اینجا وقتی یک نفر کوتاه بیاید و بگوید خانم، هرچه شما بگویید، آفرین دارد. من به شرف و مردانگی این آدم ایمان آوردم. در این مسابقه گروه ما و فروتن و خسروی خیلی با هم همدل شدیم و هوای هم را داشتیم. الناز هم برای خودش یک پا مرد است. او نه تنها یک ستاره است، بلکه آدمی است مخلوط از شجاعت، صداقت، وفاداری و مهربانی. تنها دوست صمیمی زندگی من است. نه فقط به خاطر اینکه ستاره است، من شخص خودش را دوست دارم و برای او جانم را هم میدهم.
آقای معیریان نسبت به این کمکها چه عکسالعملی داشت؟
آقای معیریان اصلا به این کمکها هیچ خردهای نمیگرفت. کمکها فقط در مواقعی بود که یک نفر زمین بخورد یا خیلی ضروری به کمکی احتیاج داشته باشد. شب اول من آنقدر گرسنهام بود که همه کنسروها را بازکردم و نمیدانستم که غذای ۳ شب است. دیدم که الناز آمد و گفت: «این غذای ۳ شب?مان بود. چرا همه را بازی کردی؟ حالا باید این ۳ شب گرسنه بمانیم.» اینطور شد که ما یک کنسرو از محمدرضا فروتن و سیروان خسروی گرفتیم اما به جای آن برای آنها چادر زدیم. منظورم از کمک این بود که هوای ما را داشتند، مثلا در جابجایی وسایل سنگین و کارهایی که برای خانمها سخت است، کمک میکردند.
گفتید کار برای شما پر اکشن و خطرناک بود، یکی از این تجربهها را برای ما میگویید؟
جایی ما با موتور بودیم آن هم در یک دره. البته دره خیلی بزرگی نبود اما به هر حال دره بود. آنقدر که دوربینها نتوانستند آن صحنه را بگیرند. خطر بزرگی از سر ما رفع شد و امکان داشت هر دوی ما از بین برویم. جای دیگری هم با سرعت بالا با اتومبیل میرفتیم. سرعت?مان خیلی بالا بود و آن تپهها همه سبز بودند و شبیه هم و نمیدانستیم کجا میرویم. جای دیگری هم آنقدر گل بود و زیر پایمان لیز که الناز شاکردوست نزدیک بود لیز بخورد و از آبشار پرت شود پایین. خیلی کار خطرناکی بود. به غیر از آن، واقعا کارهایی که گروه تولید انجام میدادند طوری بود که من خیلی ترسیدم. من شخصا به اصطلاح خودمان خیلی سوسول هستم اما تجربه جالبی بود در کل که فکر میکنم، جزو عمرمان به حساب نیامد.
اگر باز هم به شما پیشنهاد کنند، حاضرید در این مسابقه شرکت کنید؟
خیلی خطرناک بود و ما اصلا نمیدانستیم که قرار است چه کار کنیم. همهچیز در این کار واقعی بود. بله، به خاطر هیجان و لحظههای جاودانه که در ذهنم حک شده است، این کار را قبول میکردم اما گروه هم برای من خیلی مهم است. گروه به نظر من حرف اول را میزند و اگر خوب نباشد، نه خوش میگذرد و نه از کاری که انجام میدهید لذت میبرید.
ویژگی اصلی این پروژه برای شما چه بود؟
تجربه لحظات مجهولی که نمیدانید چه چیزی در انتظارت است و تخمین میزان استقامت انسان و اینکه تا چه اندازه میتوانی خسته نشوی. گاهی شما در جایی گیر میکنید که مهارتهایتان میتواند نجات?تان دهد؛ هم مهارت و هم میزان دوستی که با افراد داریم . لحظههایی را در آنجا تجربه کردیم پر از همبستگی؛ یکی به زمین میافتاد و ما کمکش میکردیم. یکی حاضر بود بخشش کند و از غذایش به دیگران بدهد. معنی بخشش و رفاقت را در این مسابقه فهمیدیم. این تجربهای بود که به ما نشان داد چه کسی دوست است و چه کسی نیست. گذشت، صبوری، انسانیت و... من اصولا آدم کمپ نیستم. سرکار میروم و برمیگردم. کارهایم هم خیلی اکشن نیست. خیلی برای من سخت بود اما در عین حال تجربه خوبی بود. جایی در این برنامه بود که خسته شده بودم، آنقدر حالم بد بود که نمیتوانستم راه بروم، احساس خطر کردم و به گریه افتادم. دائم فکر میکردم که چرا چیزی توضیح داده نمیشود و چرا همهچیز مجهول است. یک جایی دلم به حال خودم سوخت. بهخصوص اینکه خسته کارهای دیگر هم بودم. پاهایم آنقدر به سنگها خورده بود که کبود بود. این کاری که همه آن را تماشا میکنند، یک کار ادیت شده است. فشار کار خیلی زیاد بود. پول کم داشتیم و خوراکی خیلی نمیتوانستیم بخریم؛ ۳ روز با غذای کم، مشکل بنزین، بدون نشانی خیلیها میگویند که شما از قبل تمرین کرده بودید اما اینطور نبود. من بعد از تمام شدن مسابقه دائم فکر میکردم چه کارهایی را میتوانستم انجام بدهم و ندادم. حالا خیلی خوب است که همهچیز واقعی شده اما خب من به عنوان بازیگر نباید این کار را میکردم. چند جا عصبانی شدم و فحش دادم. موقعیت خیلی بدی بود و بعد در زمان ادیت جای فحشهای من بوق گذاشتند. من گفتم که ای کاش اینها را حذف میکردید من نباید این حرفها را میزدم اما آقای ابوطالب و آقای معیریان میگفتند که همین اتفاقها کار را جالب میکند. اگر قرار باشد خیلی حساب شده حرکت و شبیه سوپراستارها رفتار کنید، دیگر این کار reality show نمیشود اما خب اگر باز هم این پیشنهاد را داشته باشم، آن را قبول میکنم.
حالا قصه پیشنهاد این مسابقه چه بود؟
هیچچیز عجیبی نبود، آقای ابوطالب گفتند قصد دارند این فیلم را بسازند، برای خود من هم خیلی جالب بود. از آنجا که فیلم خیلی اکشن داشت و هیجانانگیز بود، این کار را قبول کردم. از سوی دیگر، سعید ابوطالب را مدتهاست میشناسم. آدمی است که خود من خیلی روی او حساب میکنم و به او احترام میگذارم. علاوه بر این، قبلا ۳ یا ۴ بار با آرش معیریان که کارگردان این کار بود، همکاری داشتم و از نظر اخلاقی او را میشناختم. آرش معیریان تدوینگر خوبی است و میدانستم که ادیت این کار خوب خواهد شد. رالیایرانی کاری بود که تقریبا همه ما دستهجمعی به انجام آن کمک کردیم، حتی در انتخابها با هم مشورت میکردیم و نظر میدادیم. من اصلا فکر نمیکردم نتیجه کار اینطور شود.
در انتخابها چطور کمک میکردید؟
بیشتر نظرهایی که میدادیم، بر مبنای انتخابهای بازیگران بود. سر انتخاب الناز شاکردوست من خیلی تاکید داشتم، زیرا او دوست صمیمی من است و خیلی با او جور هستم و دوست داشتم با او همگروه باشم. نه اینکه ما نظر بدهیم و بلافاصله این اتفاق بیفتد، ما نظر میدادیم و روی آن فکر میشد و اگر نتیجهبخش بود، عملی میشد. حضور سحر ولدبیگی و نیما فلاح هم که زن و شوهر هستند و ممکن بود برای مردم جذاب باشد که این دو کنار هم رفتارشان چطور است و در زندگی شخصیشان چطور با هم برخورد میکنند، پیشنهاد کردیم و انجام هم شد.
تصور اولیه شما از کار چطور بود؟
فکر میکردم که این یک کار صددرصد حسابشده با میزانسن و دکوپاژهای دقیقتر است اما وقتی دیدم همهچیز در لحظه اتفاق میافتد و هیچ برنامهریزی دقیقی از قبل وجود ندارد، تصورم تغییر کرد.
همگروهیهای شما چطور بودند؟
از همگروهیهایم خیلی راضی بودم. محمدرضا فروتن واقعا یک فرشته بود. سیروان خسروی هم همینطور. بسیار آدمهای بااخلاقی بودند. من همیشه به آنها میگفتم موفقیتهای?تان نوشجانتان بس که شما انسانهای خوبی هستید. الناز شاکردوست هم که یک دانه است؛ منبع عظیمی از شجاعت و توانایی و معرفت و مهربانی. علاقه من به الناز با اینکه دوست صمیمی من است، بعد از رالی ایرانی بیشتر شد. ما در یک شرایط سختگیر کرده بودیم و این آدم بارها خم میشد و بند کفش من را میبست. حتی یک جاهایی من را کول کرد. رفاقتها اینجا معلوم شد در عین حال ما هیجان زیادی را در این کار تجربه کردیم.
نازنین متیننیا
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی دولت عملیات وعده صادق سید ابراهیم رئیسی ایران و پاکستان حجاب مجلس رئیس جمهور دولت سیزدهم
سیل تهران پلیس فراجا وزارت بهداشت شهرداری تهران فضای مجازی قتل حج عمره سازمان هواشناسی آتش سوزی شهرداری
بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو ایران خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو دلار سایپا بورس تورم ارز
کتاب تلویزیون تئاتر رادیو سینمای ایران سریال نمایشگاه کتاب سینما فیلم فیلم سینمایی معماری شعر
دانشجویان کنکور ۱۴۰۳ دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه روسیه فلسطین جنگ غزه چین اتحادیه اروپا ترکیه حماس اوکراین طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال تراکتور رئال مادرید بارسلونا بازی سپاهان فوتسال لیگ برتر
همراه اول اپل ایلان ماسک شیائومی مایکروسافت هوش مصنوعی تبلیغات فناوری گوگل تلگرام سامسونگ
سلامت افسردگی یبوست پیری صبحانه