سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

معاصرسازی اسوه های دینی


معاصرسازی اسوه های دینی

از مسایل چالش برانگیز در جامعه ما, الگوگیری از اسوه های دینی است که معتقدان و منتقدانی دارد مشکل اساسی در این مسئله, تفاوت زمانی اسوه های دینی با ما است

از مسایل چالش برانگیز در جامعه ما، الگوگیری از اسوه های دینی است که معتقدان و منتقدانی دارد. مشکل اساسی در این مسئله، تفاوت زمانی اسوه های دینی با ما است. این نوشتار، معتقد است با تکیه بر «معاصرسازی» می توان این مشکل را چاره کرد. با معاصرسازی، هم پیروی از سبک اسوه های دینی تأمین می شود و هم اقتضائات زمان لحاظ می شود. این امر در دو مرحله باید مورد توجه قرار گیرد: یکی پژوهش و دیگری گزارش. در مرحله پژوهش دو نکته باید مورد توجه قرار گیرد: یکی این که سیره پژوهی باید با رویکرد زندگی صورت پذیرفته و به شکل پژوهش ناظر به زندگی یا پژوهش زندگی محور سامان یابد، نه پژوهش در خلأ. نکته دیگر این که سیره پژوهی باید رویکرد موضوعی داشته باشد، نه معصومی. در مرحله گزارش نیز چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد: یکی رویکرد تبیینی در گزارشگری که در آن از تحکم و توصیه صرف پرهیز شده و نقش هر کدام از اصول سیره در زندگی تبیین می شود، دیگری رویکرد کاربردی که صرفاً به بیان اصول بسنده نکرده و مصداق ها و موارد اصول را در زندگی امروز نشان می دهد و سوم رویکرد نظام مند در ارائه است که در آن از ارائه اصول به شکل پراکنده پرهیز شده و آنها در یک نظام مشخص، متناسب با نیاز زندگی طراحی شده و ارائه می شوند.

۱) مقدمه

بحث الگوگیری از اسوه های دینی از مسایل مهم و چالش برانگیز در جامعه ای مانند ماست. متدینان و کسانی که باورهای مذهبی عمیق تری دارند، معترض اند که چرا مردم سبک زندگی خود را از اسوه های دینی نمی گیرند و افرادی که گرایش مذهبی اندکی دارند معترض اند که چرا باید سبک زندگی خود را از شخصـیت هایی که در گذشته می زیسته اند، بگیرند. علت پافشاری گروه نخست، جایگاه رفیع شخصیت های دینی و اعتقاد به این است که روش آنان، کلید موفقیت و سعادت در زندگی است و مـشکل اساسی گروه دوم شاید نه تردیـد در تقدس شخصیت های دینی بلکه تفاوت زمانی و هم عصر نبودن آنان با ماست. هر دو نیز در آن بخشی که بر آن تکیه می کنند، درست می گویند. شخصیت های دینی علاوه بر جایگاه رفیعی که دارند، سلوکشان رمز موفقیت و سعادتمندی است و این هر انسان خردمندی را به پیروی از آنان برمی انگیزد. از سوی دیگر زندگی در زمان حال صورت می پذیرد و زمان در حال تغییر است و انسان باید متناسب با مقتضیات زمان خود زندگی کند و لذا پیروی از شخصیت های دینی نه از باب دین ستیزی بلکه از باب تفاوت زمان توجیه ناپذیر می نماید.

حل مشکل در «معاصرسازی اسوه های دینی» نهفته است. ایده معاصرسازی، هر دو دیدگاه پیش گفته را تأمین می سازد؛ از یک سو الگو بودن شخصیت های دینی را در بر دارد و از سوی دیگر مشکل تفاوت زمانی را حل می کند. این ایده بر این باور است که بدون واپس گرایی و نادیده گرفتن مقتضیات زمان، می توان سبک زندگی شخصیت های دینی را با همان اصالتی که داشته اند، الگو قرار داد. تبیین این ایده و روش آن موضوعی است که این نوشتار بدان می پردازد. مطالب مورد نظر در دو بحث کلی سامان یافته اند: نخست بحثی در اسوه شناسی و سپس بحثی در معاصرسازی اسوه های دینی و روش آن.

۲) اسوه شناسی

در این بحث چند مسئله وجود دارد که باید بررسی شوند: یکی این که معنای اسوه و سیره چیست، دیگر این که شرط اسوه شدن چیست و رفتار چه کسانی قابلیت الگوبرداری دارد. سوم این که اسوه چه جایگاهی در زندگی داشته و چرا باید سیره اسوه های دینی را شناخت و چهارم این که آیا جنسیت در الگوگیری از اسوه نقش دارد یا نه.

۱-۲) معنای اسوه و سیره

موضوع معاصرسازی اسوه های دینی با دو کلیدواژه مهم پیوند دارد: یکی «اسوه» و دیگری «سیره». باید نخست روشن شود که این دو واژه به چه معنا می باشند تا بتوان به مسایل بعدی پرداخت. لذا به صورت خلاصه معنای این دو را بررسی می کنیم:

لسان العرب، در ذیل کلمه اسوه می‏نویسد که «اُسوه» و «اِسوه»: یعنی مقتدا، و وقتی گفته می شود: «إئتس به» یعنی به او اقتدا کن و مانند او باش. فلانٌ یأتسی بِفُلانٍ؛ یعنی آنچه را او می پسندد برای خود می پسندد و به او اقتدا می کند و در هر حالی همانند حال او می باشد و جمله «القوم اسوة فی هذا الأمر» یعنی حال آنان در آن امر یکسان است (ابن منظور، ۱۴۰۸ق: ج۱۴، ص۳۵). راغب نیز معتقد است که اسوه عبارت است از حالتی که انسان هنگام پیروی کردن از دیگران پیدا می‏کند، چه این پیروی کردن در امور خوب باشد یا امور زشت (راغب اصفهانی، بی تا: ص ۷۶).

اما با این حال، واژه اسوه معنای عمیق تری دارد که معانی گفته شده از آن برگرفته شده اند. در حقیقت واژه های «اُسوة» و «إسوة» اسم مصدر از «ائتساء»اند و از مادّه «أسو» که بر درمان و تیمار و اصلاح کردن دلالت دارد، گرفته شده اند. ابن فارس معتقد است که این واژه بر درمان و اصلاح کردن دلالت می کند. وقتی گفته می شود: «أسَوتُ الجرح» یعنی زخم را درمان کردم. به همین دلیل به طبیب، «آسی (درمانگر)» می گویند و وقتی گفته می شود: «أسوت بین القوم» یعنی میان مردم را اصلاح نمودم و از همین باب است جمله: «لی فی فلانٍ اُسوة»؛ یعنی فلانی برای من الگوست؛ یعنی من به او اقتدا می کنم (ابن فارس، ۱۳۸۹ق: ج۱، ص ۱۰۵).

در واقع کسی که شخصی و یا چیزی را الگو (اسوه) و سرمشقِ (مقتدای) خود قرار می دهد، گویا می خواهد از این طریق، ضعف و کمبود خود را جبران کند و خود را به نقطه مطلوب برساند، هر چند رسیدن به آن نقطه از نظر عقل و فطرت، مذموم باشد. از این رو، «الگو» به الگوی شایسته و الگوی ناشایسته، تقسیم می گردد (محمدی ری شهری، ۱۳۸۴: ج۳، ص۳۲۷).

وقتی سخن از اسوه به میان می آید، مسئله سیره نیز مطرح می شود؛ زیرا الگوگیری، از سیره و سبک یک نفر صورت می گیرد. لذا این واژه نیز باید بررسی شود.

واژة سیره اسم مصدر نوع از مادة سیر است. «س ی ر» ریشه‏ای است که بر گذشتن، روان شدن و حرکت کردن دلالت می‏کند (ابن فارس، ۱۳۸۹ق: ج۳، ص ۱۲۰). همچنین به معنای رفتن و سیر کردن در زمین است (ابن منظور، ۱۴۰۸ق: ج۶، ص۴۵۳). راغب اصفهانی می‏نویسد: «سیر یعنی حرکت روی زمین، در زمین راه رفتن و گذشتن و عبور کردن» (راغب اصفهانی، بی تا: ص۲۴۷).

سِیرَة یعنی نوع خاص حرکت انسان، نوع رفتار و حالتی که انسان دارد. سِیرَة بر وزن فِعْلَة است مثل فِطْرَة، که در این وزن، واژه بر «نوع عمل» دلالت می‏کند (ابن مالک اندلسی، ۱۳۴۸ق: ص۴۱؛ طباطبایی، ۱۳۹۳ق: ج۱۶، ص۱۷۸)؛ جَلْسَه یعنی نشستن، جِلْسَه یعنی نوع نشستن و سِیرَه نوع حرکت است (ابن منظور، ۱۴۰۸ق: ج۶، ص ۴۵۴؛ زبیدی، ۱۴۰۸ق: ج۳، ص۲۸۷) لذا اهل لغت در توضیح معنای آن گفته‏اند: سیره به معنی طریقه، هیئت و حالت است (ابن فارس، ۱۳۸۹ق: ج۳، ص۱۲۱؛ طریحی، ۱۳۶۵ق: ج۳، ص۳۴۰) و نیز آن را سنّت، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم، سلوک و طریقه معنا کرده‏اند و از سیرة فرد به صحیفة اعمال او و کیفیت سلوکش میان مردم تعبیر کرده‏اند (زمخشری، بی تا: ص ۲۲۶؛ شرتونی، ۱۴۰۳ق: ج۱، ص۵۶۲؛ یسوعی، ۱۹۷۳م: ص۳۶۸).

با توجّه به آنچه از اهل لغت ذکر شد می‏توان سیره را نوع و سبک رفتار و طریقة خاص زندگی معنا کرد. به بیان دیگر، سیره یعنی اصول، معیارها و روشهایی که یک فرد در رفتار و کردار خود دارد. مثلاً پادشاهان به طور کلّی یک سبک و سیره و یک روش مخصوص به خود دارند. فلاسفه یک سبک مخصوص به خود دارند. اهل ریاضت هم یک سبک مخصوص به خود دارند. پیامبران هم به طور کلّی یک سبک مخصوص خود دارند و سپس هر کدام از آنان جداگانه سبکی مخصوص به خویش دارد. در نثر و شعر و هنر نیز سبک وجود دارد و هر کس به نوعی می نویسد یا می سراید یا نگارگری می کند. در تفکر هم سبک ها مختلف است؛ مانند سبک قیاسی یا تجربی، عقلی یا نقلی و مانند آن (مطهری، ۱۳۸۵: ص۴۶).

۲-۲) شرایط اسوه شدن

از پرسشهای این بحث آن است که آیا همه افراد می توانند اسوه قرار گیرند یا نه؟ آیا اسوه شرطی دارد یا هر کسی می تواند اسوه قرار گیرد؟ پاسخ این پرسش را باید در معنای اسوه و سیره و نیز هدف الگوگیری جست. لذا اسوه شدن دو شرط اساسی دارد که یکی ساختاری است و دیگری ارزشی. در ادامه این دو شرط را به اختصار توضیح می دهیم.

۱-۲-۲) شرط ساختاری

در معنای اسوه و سیره گفته شد که اسوه یعنی اقتدا کردن به سیره یک نفر و سیره یعنی سبک زندگی فرد. بنابراین شرط اســـوه شدن، سبــک داشتن است. همه افراد دارای سبک نیستند. به عنوان نمونه ممکن است کسی شعر بگوید یا نقاشی بکشد یا بیندیشد یا بنویسد یا ... اما از سبک خاصی پیروی نکند. در واقع اقشاری قابلیت الگو شدن دارند که دارای سبک باشند. این نیز بدان جهت است که در اسوه و سیره «قابلیت تعمیم»، یک اصل اساسی است. رفتاری می تواند الگو قرار گیرد که تعمیم پذیر باشد و این جز در مواردی که سبکی وجود داشته باشد، امکان پذیر نیست. آنچه قابلیت تعمیم و تکرار دارد، سبک است، نه یک رفتار شخصی. به عنوان نمونه اگر شخصیتی در فلان روز و ساعت از فلان محل عبور کرده و در آنجا سرفه یا عطسه کند یا غذا بخورد، قابلیت تعمیم ندارد و نمی توان گفت هر کس می خواهد از فلانی الگو بگیرد باید در فلان روز و ساعت در فلان محل سرفه یا عطسه کند و یا غذا بخورد! اینها رفتارهای جزئی و موردی هستند و قابلیت تعمیم ندارند و لذا کسی می تواند در هر رشته ای و موضوعی اسوه باشد و رفتارش الگو قرار گیرد که دارای سبک باشد. وقتی سبک وجود داشته باشد، رفتار فرد هر چند تمام مؤلفه های شخصی پیش گفته یعنی زمان، مکان و مانند آن را دارد، اما از آن جهت که سبکی بر آن حاکم است، قابلیت تعمیم به زمان و مکان دیگر را دارد؛ در حقیقت آنچه تعمیم یافته و تکرار می گردد، آن اصل و سبک است که عاری از مشخصه های محدود کننده بوده و قابلیت تعمیم به زمان و مکان دیگر را دارد. این، یک شرط ساختاری است، بدین معنا که اسوه شدن فارق از جنبه ارزشی آن، نیازمند چنین شرطی است.

۲-۲-۲) شرط ارزشی

اما شرط دوم به بعد ارزشی اسوه مربوط است که با مسئله هدف از زندگی و الگوگیری ارتباط پیدا می کند. هدف از الگوگیری جبران کاستی ها و یافتن راه تکامل و دستیابی به سعادت و موفقیت است. اما در تعریف سعادت و موفقیت اختلاف زیادی وجود دارد. اینجا خیر و شر در مقابل هم قرار می گیرند و هر دو نیز دارای سبک هستند. لذا هر سبک داری نمی تواند اسوه قرار گیرد، چرا که ممکن است در گروه شر باشد. در واقع، کسی که شخصی و یا چیزی را الگو (اسوه) و سرمشقِ (مقتدای) خود قرار می دهد، گویا می خواهد از این طریق، ضعف و کمبود خود را جبران کند و خود را به نقطه مطلوب برساند، هر چند رسیدن به آن نقطه از نظر عقل و فطرت، مذموم باشد. از این رو، «الگو» به الگوی شایسته و الگوی ناشایسته تقسیم می گردد. مسئله «الگوگیری»، یکی از مهم ترین مسائل تربیتی در اسلام است؛ زیرا الگوگیری از دیگران، نقش اساسی در شکل گیری شخصیت انسان، سعادت یا شقاوت او دارد. از این رو، قرآن و احادیث اسلامی، آموزه های مهم و ارزنده ای را در این زمینه ارائه کرده اند (محمدی ری شهری، ۱۳۸۴: ج۳، ص۳۲۸). قرآن کریم از پیامبران(به طور کلی)[۱]، حضرت ابراهیم و پیروان او،[۲] حضرت محمد(ص)،[۳] پیشوایان حق[۴] به عنوان اسوه حسنـــه نام برده و مردم را به پیــــروی از آنــــان دعوت کرده است (همان، ص۳۲۹ و ۳۷۱- ۳۳۴). در طرف مقابل، از شیطان،[۵] جاهلان،[۶] گمراه کنندگان،[۷] مستکبران[۸] ومفسدان[۹] به عنوان اسوه سیئه نام برده و از پیروی از آنان برحذر داشته است (همان، ص۳۳۲ و ۴۰۷- ۳۹۲).

از آنچه گذشت معلوم می گردد که اسوه باید دو شرط داشته باشد: یکی سبک داری و دیگری شایسته بودن. با شرط نخست، هم افرادی که دارای سبک نیستند و هم رفتارهایی که قابلیت تعمیم ندارند، خارج می شوند و با شرط دوم اسوه های ناشایست خارج می شوند، هر چند دارای سبک باشند. اینجاست که «اسوه های دینی» معنا می یابند.

روشن است که در زندگی فردی و اجتماعی انسان، هر چه نقش پیشوا بیشتر باشد، دقّت در انتخاب الگو ضروری تر خواهد بود. بر این اساس، رهبران دینی جامعه، بیشترین نقش را در الگوسازی و شکل دهی شخصیت مردم دارند. در حدیث نبوی آمده است: «و إن أئمتکم قادتکم إلی اللّه عزوجل، فانظروا بمن تقتدون فی دینکم وصلاتکم» (صدوق، بی تا: ص۲۲۱). پیشوایان شما، رهبران شما به سوی خداوند عز و جل هستند. پس بنگرید که در دین و نمازتان به چه کسی اقتدا می کنید.

همچنین رهبران سیاسی جامعه، نقش فراوانی در سازندگی مردم دارند، به گونه ای که امام علی علیه السلام می فرماید: «النّاس بامرائهم أشبه منهم بآبائهم» (ابن شعبه حرانی، ۱۴۰۴ق: ص ۲۰۸). مردم به فرمان روایانشان، مانندترند تا به پدرانشان.

بنابراین، دقّت در انتخاب رهبران دینی و سیاسی از اهمّیت و اولویّت ویژه ای برخوردار است.

۳-۲) نقش اسوه در زندگی

یکی از پرسش های مطرح درباره اسوه و سیره این است که چرا باید سیره اسوه های دینی را شناخت و از آنان پیروی کرد؟ این کار چه ضرورتی دارد؟ آیا صرفاً یکی از مناسک دینی است که باید بی چون و چرا انجام شود؟ یا امر مقدسی است که فقط برای تقدس و تبرکش باید صورت گیرد؟ و یا امری تاریخی است که تنها برای آگاهی از پیشینه فرهنگی و مذهبی ما لازم است؟ نگاه روشن بینانه و واقع گرایانه به این موضوع نشان می دهد که شناخت اسوه های دینی و سیره آنان نه یک آئین خشک و بی روح است، نه یک امر مقدس دینی است و نه یک مسأله تاریخی. جایگاه و اهمیت این موضوع را با دو رویکرد زیر می توان مشخص ساخت:

۱-۳-۲) رویکرد دین شناسی

برای شناخت دین دو منبع وجود دارد: یکی قرآن و دیگری سنت. سنت را نیز از دو راه می‌توان شناخت: ۱. سخن معصوم ۲. عملکرد و سیره معصوم. بخشی از معارف دین در قالب سخن ائمه بیان می‌شود بخشی هم در سخن نمی‌گنجد و از سیره آنان می‌توان فهمید. بنابراین، یکی از منابع معرفتی ما سیره اسوه های دینی (معصومان) است که به وسیله آن می‌توانیم به معارف دینی دست یابیم. در این رویکرد، سیره شناسی زیر مجموعه‌ دین شناسی است. راه دیگر دین شناسی نیز سخن شناسی است که از بحث ما خارج می باشد.

پرسشی که در دل این بحث مطرح می شود این است که چرا سیره این اسوه ها می تواند یکی از منابع شناخت دین باشد؟ پاسخ این است که سیره معصوم نیز مطابق دین است. این گونه نیست که فقط سخن معصوم مطابق دین باشد. معصوم همان گونه عمل می‌کند که دین گفته است. لذا از راه بررسی سیره او نیز می توان به معرفت دینی دست یافت.

۲-۳-۲) رویکرد زندگی سازی (تنظیم زندگی)

تنظیم به معنای نظم زمانی نیست، بلکه به معنای این است که انسان در زندگی باید دارای سبک و مدل باشد. رسیدن به موفقیت عوامل و موانعی دارد که از آن به باید و نباید یاد می شود. انجام بایدها و انجام ندادن نبایدها به معنای تنظیم زندگی است. به هر حال ما برای تنظیم زندگی به سیره و سخن معصوم نیاز داریم. از این راه بهتر می‌توان راه درست زندگی کردن را فهمید. اسوه های دینی نمونه های کامل موفقیت اند و لذا شناخت راه و رسم آنان می تواند نقش مهمی در موفقیت زندگی ما داشته باشد. یکی از رازهای موفقیت این است که زندگی و رویه خود را مطابق زندگی انسان های موفق تنظیم کنیم و از این جهت سیره اسوه های دینی اهمیت می یابد و بلکه ضرورت خواهد داشت.

البته این دو رویکرد با هم قابل جمع اند. اساس دین برای تنظیم زندگی است، نه فراگیری اطلاعات غیر لازم و انجام مناسک غیر مفید. ما از آن جهت، دین را مورد مطالعه قرار می دهیم که می خواهیم زندگی خود را سامان دهیم. اساساً دین، برنامه زندگی است. هیچ نکته و دستوری در دین نیست که مربوط به زندگی ما در این جهان نباشد. لذا موفقیت زندگی بستگی به شناخت دین دارد. در این میان سیره به عنوان یکی از منابع مهم دین شناسی، نقش مهمی در تنظیم زندگی و تأمین موفقیت و به روزی آن دارد. از سوی دیگر چون سیره اسوه های دینی نمونه عینی و تجسم یافته دین است، قابل فهم تر بوده و قابلیت بیشتری برای پیروی دارد. در حـقیقت اسوه های دینی فانوس های دریایی هستند که راه را برای طالبان موفقیت و به روزی مشخص و نمایان می سازند. بنابــراین ما به سیره اسوه های دینی برای تنظیم زندگی خود نیازمندیم؛ این یک عامل موفقیت است و به همین جهت در منابع دینی به الگوگیری از اسوه های دینی توصیه شده است.[۱۰]

۴-۲) اسوه و جنسیت

مسأله قابل بحث دیگر آنکه، نقش «جنسیت» در اسوه چیست و رابطه این دو چگونه است. چرا که به لحاظ آماری تعداد مردان در اسوه های دینی بیش از زنان است. سؤال این است که آیا سیره‏ یک زن یا مرد می‏تواند برای جنس مخالف الگو باشد؟ آیا در الگوگیری وحدت جنسیت شرط است یا نه؟ آیا فقط زنان برای زنان الگو هستند یا مردان نیز می توانند الگوی زنان باشند؟ آیا مردان فقط برای مردان الگو هستند یا زنان نیز می توانند الگوی آنان باشند؟ برای روشن شدن این موضوع باید تفاوت ها و شباهت های زن و مرد را بررسی کرد و نقش جنسیت را در تفاوت انسانها به دست آورد. از این رو در ادامه به اختصار این مسئله را بررسی خواهیم کرد.

زن و مرد اختصاصات جنسیتی و اشتراکات نوعی دارند. زن و مرد در انسان بودن مشترک و در ویژگیهای جنسیتی متفاوت اند. از این رو امور مربوط به این دو نیز به دو قسم تقسیم می شود: امور انسانی که میان زنان و مردان مشترک است و امور جنسیتی که مخصوص به جنس خاص است. الگوگیری در امور انسانی نیازمند وحدت و تشابه جنسیتی نیست و لذا هر کدام می توانند برای دیگری الگو باشند. به همین جهت قرآن کریم مردانی همانند حضرت محمد(ص) و حضرت ابراهیم را اسوه همه انسانهای خداگرا و آخرت جو معرفی می کند (ر.ک. ممتحنة، ۴ و ۶، احزاب، ۲۱) و از سوی دیگر آسیه همسر فرعون را اسوه اهل ایمان و همسر لوط را اسوه همه اهــل کفر معرفی می کند.[۱۱] اما در امور اختصاصی، وحدت جنسیت شرط است. از این رو حضرت مریم اسوه زنان پاکدامن[۱۲] و حضرت یوسف اسوه مردان پارسا معرفی شده است (ر.ک. یوسف).

۳) اسوه و معاصرسازی

در بحث پیشین به این رسیدیم که کسی می تواند الگو باشد که اهل خیر بوده و از ویژگی شایسته بودن (اسوه حسنه) برخوردار باشد (شرط ارزشی) و در این امر فرقی میان زن و مرد وجود ندارد. اینجا بود که مسئله اسوه های دینی (پیشوایان دین) مطرح شد. در این بحث به این موضوع می پردازیم که اسوه های دینی چگونه می توانند در زمان حاضر کارایی داشته باشند. پیرامون این موضوع مسایلی وجود دارد که به آنها می پردازیم.

۱-۳) اسوه و زمان

آیا اسوه باید «عصری» باشد یا می تواند «تاریخی» نیز باشد؟

در بحث پیشین از اسوه های دینی و پیروی از آنان به عنوان فانوس موفقیت نام برده شد؛ این در حالی است که اسوه های دینی در گذشته زندگی می کرده اند و ما در زمان حال. این واقعیت این پرسش را به وجود می آورد که آیا اسوه دیروز می تواند الگوی امروز باشد؟ آیا سیره ای که در زمان گذشته اتفاق افتاده، می تواند معیار رفتار امروز باشد؟ بنابراین از موضوعات بسیار مهم در این بحث، عصری بودن یا تاریخی بودن اسوه هاست. مسئله این است که آیا اسوه باید مربوط به زمان حال و عصر حاضر باشد، یا این که اسوه می تواند تاریخی بوده و مربوط به گذشته باشد؟

۱-۱-۳) ایده اسوه عصری

برخی بر ضرورت و لزوم عصری بودن اسوه تأکید داشته و بر این باورند که اسوه باید مربوط به عصر حاضر باشد. پایه نظری این ایده آن است که از سویی ما در زمان حال زندگی می کنیم و الگوگیری برای بهبود کیفیت زندگی و پیشرفت و موفقیت ما در زمان حال است؛ از سوی دیگر، زمان در حال تغییر و دگرگونی است. بنابراین، فرآیند الگوگیری مشروط به عصری بودن اسوه است. این در حالی است که اسوه های دینی، تاریخی و مربوط به زمان گذشته اند. لذا هر چند این اسوه ها مقدس و قابل احترام اند، اما تاریخی بوده و نمی توانند برای بشر عصری، الگو باشند. در حقیقت این ایده را می توان ایده «تقدیس ـ تعطیل» دانست که در عین احترام ، آن را بوسیده و در قفسه می گذارد و نقشی برای آن در زندگی قائل نمی باشد.

۲-۱-۳) ایده اسوه غیرعصری (تاریخی)

اما ایده دیگر این است که اسوه های تاریخی نیز می توانند الگوی روز باشند. این ایده لزوم و ضرورت هم عصر بودن اسوه را رد کرده و معتقد است هرچند تفاوت زمان و لزوم روزآمد بودن زندگی امری صحیح و کاملاً درست می باشد، اما منافاتی با تاریخی بودن اسوه ها ندارد؛ با تاریخی بودن اسوه ها نیز می توان به این هدف دست یافت. به بیان دیگر، نه روزآمدی زندگی مستلزم کنارگذاری اســـوه های تاریخی است و نه پذیرش اسوه های تاریخی به معنای واپس گرایی است. میان این دو تفاوتی وجود دارد که ایده نخست به آن توجه نکرده است. مرکز ثقل ایده نخست، زمان دیروز و امروز است که با تکیه بر تفاوت مقتضیات زمان، قائل به نادرســت بــودن الگوگیری از اسوه های دینی می شود. این در حالی است که باید دید اولاً زمان، چه چیزی را تغییر می دهد و ثانیاً الگوگیری در چه اموری اتفاق می افتد؛ تا روشـــن شود آیا الگوگیری از اسوه های تاریخی به معنای توقف زمان و واپس گرایی است یا نه.

در توضیح این مطلب باید گفت: آنچه زمان آن را تغییر می دهد، ظواهر، ابزارها و سخت افزارهای زندگی است، نه اصول و اهداف و نرم افزارها. به عنوان نمونه وسایل نقلیه، نوشت افزار، پخت و پز، ارتباطات، پوشاک و مانند آن تغییر می کنند، اما اموری مانند صداقت، پاکی، درستکاری و مانند آن تغییرناپذیرند.

به بیان دیگر، امور زندگی بر دو نوع اند: امور تغییرپذیر و امور تغییرناپذیر. اموری مانند: سبک معماری، شهرسازی، شهرنشینی، وسیله نقلیه، نوشت افزار، جنگ افزار، وسایل رفاهی، وسایل ارتباطی، ابزار کاروصنعت، صنایع و کارخانجات و مانند آن تغییر می کنند، اما اموری مانند صداقت، عدالت، انسانیت، پاکی، درستکاری، امانتداری، عزتمندی، و مسایلی مانند هدف زندگی، معنای زندگی، چگونگی استفاده از ابزارها و کسب امکانات و مصرف آنها، شیوه مقابله با فشارهای روانی و واکنش مثبت در برابر نعمت ها، سبک فرزندپروری و همسرداری و حیات جنسی (ارضای شهوت و مهار آن) و خشم ورزی (اعمال خشم و کنترل آن) و تعامل با دیگران و ده ها مسئله از این دست از امور تغییرناپذیر به شمار می روند که از هماره تاریخ تا همیشه آن ثابت است.

بنابر آنچه گفته شد، معلوم گشت که زمان فقط در قلمرو امور تغییرپذیر تأثیر گذاشته و موجب دگرگونی می گردد، اما در امور تغییرناپذیر تأثیری نخواهد گذاشت. بنابراین زمان همه چیز را تغییر نمی دهد. از اینجا می توان قلمرو الگوگیری را شناخت. الگوگیری در قلمرو امور تغییرنــاپذیر اتفاق می افتد و اسوه ها در این گونه امور الگو قرار می گیرند، نه در امور تغییرپذیر. به همین جهت الگوگیری از اسوه های دینی ـ تاریخی و پیروی از آنان، بــه معنای واپس گرایی و توقف زمان نبوده و می تواند در هر عصری کارایی داشته باشد. البته این امر متوقف بر معاصرسازی اسوه های تاریخی است. ایده دوم نه عصری بودن اسوه ها به معنای پیروی از هر الگوی خلق الساعة و بی بنیه را می پذیرد و نه تاریخی بودن اسوه به معنای جمود بر ظواهر و توقف زمان را. ایده دوم قائل به «معاصرسازی اسوه های تاریخی» است. با این کار هــم از ذخیره غنی سیره اسوه های دینی بهره مند می شویم و هم با زمان حرکت می کنیم و در عین حال در زمان نیز هضم نمی شویم.

۴) آسیب شناسی

چرا سیره اسوه های دینی به روز و عصری نیست؟

واقعیت این است که که از یک سو موفقیت و سعادت زندگی بشر بسته به داشتن سبکی صحیح و درست برای زنــدگی است و از سوی دیگر سیره اسوه های دینی ـ در کنار دیگر آموزه های دین- ارائه کننده مدل و سبک برای زندگی موفق و کامیاب می باشد. اما واقعیت خارجی نشان از فاصله میان سبک زندگی مردم با سیره اسوه های دینی و گسست میان این دو دارد که در نتیجه از یک سو دین و اسوه های دینی مهجور واقع شده اند و از سوی دیگر زندگی مردم با ناکامی و تلخکامی روبه رو شده است. علت چیست؟ چرا اسوه های دینی عصری نیستند و مردم نمی توانند از آنان برای زندگی در عصر حاضر استفاده کنند؟

پیش از این گفتیم که شخصیت های دینی قابلیت اسوه بودن، و سیره آنان قابلیت عصری شدن را دارد. بنابراین مشکل اساسی در خود اسوه ها یا سیره آنان نیست. مشکل در فرایند فهم و معرفی اسوه ها و سیره آنان است. اسوه های تاریخی و سیره آنان صامت و خاموش بوده و در لابه لای گزارشات تاریخی و اسناد مکتوب پنهان اند. آنچه آنها را نمایان کرده و به مخاطبان معرفی می کند، تلاش پژوهشگران است. اگر فرایند فهم و پژوهش و گزارش سیره اسوه های دینی درست صورت نگیرد، آنچه ارائه شده و به مردم عرضه می شود، قابلیت عصری شدن را نخواهد داشت. بنابراین مشکل اصلی به خود اسوه ها و سیره برنمی گردد، بلکه مربوط به فرایند فهم و ارائه است که کار پژوهشگران و رسالت مبلغان می باشد. در حقیقت میان اسوه ها و سیره آنان با مخاطبان دو مرحله و دو پل وجود دارد؛ یکی پژوهش و دیگری گزارش. بر همین اساس سبب شناسی را در این دو بخش پی می گیریم.

۱-۴) گسست سیره پژوهی از جریان زندگی

از علل مــهم در عصری نشدن اسوه های دینی، نامناسب بودن ساختار پژوهش های سیره شناسی و اسوه شناسی است. سیره اسوه های دینی حقیقتی مشخص و تغییرناپذیر بوده و منبعی برای سبک زندگی است؛ اما شکل پژوهش و نوع پرسش از این منبع و چگونگی ورود به بحث خروج از آن، نقش مهمی در عصری شدن دارد. برای تحقق عصری شدن، صرف وجود قابلیت کفایت نمی کند. حقایق ثابتی که فرا زمانی بوده و قابلیت عصری شدن را دارند، نیازمند فرایندی منطقی و تلاشی روشمند، برای تبدیل قابلیت به فعلیت است که بخش مهمی از آن به پژوهش مربوط می شود.

اشکال عمده در این بخش چیزی است که از آن به عـــنوان پژوهش در خلأ یاد می کنیم. پژوهش در خلأ یعنی مطالعه بدون توجه به اقتضاهای زندگی به طور کلی، و بدون توجه به اقتضاهای زندگی در عصر خاص. زندگی به طور کلی و جدا از اقتضائات زمانی، مقتضیات خاص خود را دارد که بی توجهی به آنها موجب برقرار نشدن رابطه میان نتیجه پژوهش و زندگی می گردد؛ شبیه آنچه در رابطه میان دانشگاه و صنعت وجود دارد که پژوهش دانشگاه به سمتی می رود و نیازهای صنعت چیز دیگری است. پژوهش در خلأ بدون این که به نیازهای زندگی توجه داشته باشد، یا به صورت موردی و جزئی سیره را بررسی می کند و یا اصلی از اصول آن را مورد مطالعه قرار می دهد و گزارش می کند. پژوهش متناسب و مطلوب، پژوهشی است که از آن به عنوان پژوهش ناظر به زندگی یا پژوهش زندگی محور یاد می کنیم و در آینده به بررسی آن می پردازیم. آنچه مهم است این که پژوهش در خلأ از عوامل مهم در عصری نشدن سیره اسوه های دینی بوده و هست.

۲-۴) نقص گزارشگری

پس از پژوهش که مرحله کشـف و آماده سـازی مطالب است، نوبت به گزارش می رسد. گزارش پل میان پژوهش و مخاطب است. اگر بر فرض پژوهشی به درستی صورت گیرد اما گزارش آن به درستی صورت نگیرد، باز هم فرآیند عصری سازی ناقص خواهد ماند. قداست اسوه های دینی و حقانیت سیره آنان زمینه بی توجهی به چگونگی در گزارش را فراهم آورده است. برخی دچار این توهم شده اند که چون این امور مقدس و بر حق اند، پس دیگران باید بدون چون و چرا و به محض اطلاع آنها را بپذیرند! همین امر موجب شده تحکم و توصیه جای تبیین و توضیح را بگیرد. این شیوه گزارشگری در نهایت منجر به گسست میان مردم و اسوه های دینی می شود.

۵) راهکارهای معاصرسازی

با توجه به آنچه گذشــت مشخــص می شود که راهکار معاصرسازی، برقراری پیوند میان سیره و زنـــدگی است. پرکردن فاصله میان سیره با زندگی مردم می تواند سیره را از مهجوریت و زندگی مردم را از ناکامی نجات دهد. در این باره راهکارهایی وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم. این امور به دو مرحله کلی تقسیم می شوند: یکی مرحله پژوهش است و دیگری مرحله گزارش.

۱-۵) پژوهش های ناظر به زندگی

عصری شدن اسوه های دینی متوقف بر اصلاح سبک سیره پژوهی است. برای معاصرسازی باید سیره پژوهی با رویکرد زندگی صورت پذیرفته و به صورت پژوهش ناظربه زندگی یا پژوهش زندگی محور طراحی شود. در این سبک سیره پژوهی، نیازهای زندگی و مسایل آن در هر عصری محور قرار می گیرد و پاسخ آن در سیره اسوه های دینی جستجو می شود. یک زندگی موفق و مطلوب در هر عصری اقتضائات خاص خود را دارد. این اقتضائات باید شناسایی شوند و به پرسش های مناسب تبدیل شوند و پاسخ آنها از سیره گرفته شود. در این سبک از منظر نیازها و اقتضائات زمانی زندگی، به سیره اسوه های دینی نگاه می شود و سیره متناسب با نیاز و اقتضای زندگی مطالعه می شود. به عنوان نمونه ممکن است مردم به طور کلی یا فلان گروه مخاطبان به طور خاص دچار ناشادکامی و احساس بدبختی و تیره روزی باشند. بدیهی است که این مردم نیازمند آگاهی از عوامل شادکامی می باشند. در اینجا سیره پژوه باید با توجه به این مشکل و با داشتن پرسش هایی درست، مشخص و متناسب، متن سیره را مطالعه نماید و پاسخ مناسب را بیابد و یا اگر مسئله زندگی، موفقیت و کامیابی باشد، سیره پژوه باید با طراحی پژوهشی متناسب، پاسخ مناسب را از سیره اسوه های دینی بیابد. همچنین است مسئله هایی مانند روابط بین فردی، روابط زناشویی، روابط والدین و فرزندان، روابط کارگر و کارفرما و ده ها مسئله ریز و درشت که در هر زمانی برای زندگی افراد پیش می آید. در همه این موارد، ورود به سیره از ناحیه مسایل زندگی است، نه سیره در خلأ. ممکن است و بلکه حتماً چنین است که در پاسخ به این پرسش ها، همان اصول حاکم بر سیره اسوه های دینی مانند تقوا، زهد، نظم، عبــادت، گذشت، خوش اخلاقی، تواضع، ایثار، جود، کرم و مانند آن مطالعه می شوند، اما نه در خلأ بلکه ناظر به مسئله مورد نظر. در جمع آنچه مهم است این که در مرحله سیره پژوهی باید سبک زندگی کردن در نگاه کلان و سبک در امور جزئی زندگی را از سیره اسوه های دینی استخراج نمود تا نخستین گام در معاصرسازی به درستی برداشته شود.

نکته دیگر این که سیره پژوهی باید رویکرد موضوعی داشته باشد. پژوهش در سیره اسوه های دینی را به چند شکل می توان طراحی نمود. یکی سیره پژوهی معصوم محور است و دیگری سیره پژوهی موضوع محور. هر کدام از این دو، مزیت و محدودیتی دارد. پژوهش معصوم محور مزیت معصوم شناسی دارد. بر اساس این پژوهش می توان به تفکیک سیره هر امام را شناخت و معرفت دقیق تری نسبت به آن بزرگواران به دست آورد. اما محدودیت این سبک آن است که نمی تواند الگوی جامعی برای زندگی ارائه دهد؛ زیرا هر معصومی در شرایط خاصی زندگی می کرده و لذا چه بسا بخش های دیگر الگو در زندگی دیگر معصومان وجود داشته باشد. اما پژوهش موضوع محور از این مزیت برخوردار است که می تواند الگوی جامع و همه جانبه ای برای شرایط مختلف زندگی ارائه کند، اما از آنجا که طبق بندی آن بر اساس معصومان نیست، در معصوم شناسی محدودیت خواهد داشت. از آنجا که سیره پژوهی باید رویکرد به زندگی و مسایل آن داشته باشد، بهترین شکل سیره پژوهی، «سیره پژوهی موضوعی» است که براساس مسئله ها و نیازهای زندگی شکل می گیرد و به پاسخ جویی از سیره اسوه های دینی می پردازد.

۲-۵) اصلاح شیوه ارائه اسوه

پس از تحقیق نوبت به ارائه در قالب گفتار و نوشتار می رسد. تحقیق غیر از ارائه بوده و اقتضاهای خاص خود را دارد. هر چند تحقیق به درستی صورت گرفته باشد و حقانیت نیز داشته باشد، اگر به درستی ارائه نگردد، فرآیند انتقال صورت نگرفته و کارایی اجتماعی و تربیتی خود را از دست می دهد. لذا نباید مرحله ارائه را بی اهمیت به شمار آورد. بسیاری از ناکامی ها در معاصرسازی مربوط به فقدان مهارت در ارائه است. در ادامه به نکاتی در این باره می پردازیم:

۱-۲-۵) رویکرد تبیینی در گزارشگری

از موانع مهم در معاصرسازی، ارائه نادرست یافته های سیره پژوهی است. یکی از مهمترین مشکلات در این زمینه استفاده از ادبیات توصیه ای و تحکمی است. این در حالی است که برقراری ارتباط مناسب میان سیره و مخاطب، نیاز به تبیین و توضیح دارد، نه تحکم و توصیه. هر چند مخاطبان ما غالباً به معصومان(ع) ارادت داشته و حقانیت و قداست آنان را به رسمیت می شناسند، اما با این حال دوست دارند بدانند هر اصلی از اصول سیره چه جایگاه و نقشی در زندگی دارد؛ درست همانند کسی که به پزشک مراجعه می کند. اگر پزشک برای بیمار توضیحات لازم را بیان کند و او را از دلیل تجویزها و توصیه های خود آگاه سازد، بیمار با رغبت و علاقمندی بیشتر نسخه پزشک را عمل کرده و دوره درمان را با موفقیت بیشتری پشت سر می گذارد. در سیره نیز ما نیازمند غلبه رویکرد تبیینی بر دیگر رویکردها هستیم. در مرحله گزارشگری، نباید از قداست و جایگاه والای معصومان، به جای تبیین استفاده کرد. نباید از مردم خواست که چون این سیرة معصوم است باید از آن الگو بگیرید. الگوگیری با تحمیل و بایدگفتن حاصل نمی شود. اگر مخاطب به تأثیر فلان سیره در زندگی خود واقف شود و نقش آن را در موفقیت و کامیابی دریابد، بی تردید از آن الگو خواهد گرفت. معصومان(ع) خود در انتقال معارف دین به مردم از همین روش استفاده می کردند. اکنون جای بسط این مطلب نیست، اما این خود یکی از اصول حاکم بر سیره اسوه های دینی است که هماره رویکرد تبیینی داشته اند، نه تحکمی و استفاده ابزاری از تقدس. به عنوان نمونه وقتی امام علی(ع) می خواهد مردم را از آرزوهای دور و دراز برحذر دارد، تأثیر مخرب آن را در زندگی بیان می کند، نه این که چون خدا گفته و یـــا چون من می گویم باید عمل کنید: «تجنبوا المنی؛ فإنها تذهب بهجة ماخولتم، وتستصغرون بها مواهب الله تعالی عندکم، وتعقبکم الحسرات فیما وهمتم به انفسکم»؛ از آرزوهای دور و دراز اجتناب کنید؛ چرا که سرور نعمت ها را از بین می برد و آنها را نزد شما کوچک می گرداند، و افسوس نسبت به آرزوها را به دنبال می آورد (کلینی، ۱۳۸۹ق: ج۵، ص۸۵).

نکته دیگری که در بحث تبیین باید بدان اشاره کرد این است که رویکرد تبیینی نیازمند شناخت صحیح و همه جانبه از اصل استخراج شده است. تا کسی نداند که مثلاً ماهیت رضا یا تسلیم یا زهد چیست، نمی تواند تبیین درستی از آن ارائه نماید. از این رو لازم است محقق در مرحله سیره پژوهی، علاوه بر بررسی متون بیان گر سیره، متونی را هم که تصویر درستی از آن اصل ارائه می دهند مطالعه نمایند.

۲-۲-۵) رویکرد کاربردی

مسئله دیگر این است که ارائه باید رویکرد کاربردی و عینی داشته باشد. از موانع مهم در برقراری ارتباط با اسوه های دینی، ارائه مباحث به صورت انتزاعی و به شکل تخصصی است. مباحث تخصصی، لازم اما اختصاص به مباحثات علمی دارد. بی تردید باید مباحث کاربردی سیره پشتوانه علمی و تخصصی داشته باشد، اما این مربوط به مرحله تحقیق و تحلیل داده ها است، نه مرحله گزارش و ارائه. در مرحله گزارش و ارائه، باید نتیجه تحقیق و تحلیل به صورت مشخص و عینی بیان گردد تا مخاطب آن را درک کند و به کار بندد. انتظار مخاطب از سیره پژوه ارائه الگوی عملی برای زندگی بهتر است، نه قیل و قال های علمی و مدرسه ای؛ همان گونه که انتظار ما از پزشک و مهندس طراح و مانند آن نیز همین گونه است. ما از پزشک نسخه عینی و عملی و از مهندس طراح، نقشــه ساختمان می خواهیم، نه بیان تئوری ها و اختلافات نظری. لذا باید از مباحث تخصصی و انتزاعی پرهیز نمود و اصول را به شکل عینی و کاربردی بیان کرد. برای این کار باید اولاً مشخصه های زمانی و مکانی غیر دخیل در منطق حاکم بر سیره شخصیت های دینی را کنار گذاشت؛ ثانیاً اصل منطق را در شرایط حاضر بازسازی کرد. هر چند مراد از عصری سازی، دست کشیدن از اصول نیست، اما به معنای تحمیل مشخصه های تغییرپذیر زمانی و مکانی بر موقعیت فعلی فرد نیز نیست. سیره نویس یا سیره گو باید بتواند در مرحله پژوهش خالص سیره را به دست آورد و در مرحله گزارش آن را با مقتضیات و شرایط زندگی امروز تطبیق دهد تا جایگاه آن در زندگی برای مخاطبان مشخص شود و قابلیت الگوگیری پیدا کند.

۳-۲-۵) رویکرد نظام مند

از موانع دیگر ارتباط بشر عصر حاضر با اسوه های دینی، پراکنده گویی در مرحله گزارشگری است. این پراکندگی ممکن است به چند دلیل باشد. گاه بیان سیره به شکل موردی صورت می پذیرد. در سبک موردمحور، داده های سیره، تک تک و به صورت وقایع تاریخی بیان می شوند. گاه نیز ممکن است مطالب به شکل اصول بیان شوند، اما پراکنده و سازمان نایافته. در این سبک، داده های سیره نه به صورت موردی و قصه ای، بلکه به شکل اصول پراکنده ارائه می شوند. هر چند این روش از روش قبل بهتر است، اما کامل نیست. درست است که سیره اسوه های دینی اصول محور بوده و از منطق مشخصی پیروی می کند، اما همه اصول در عرض هم نیستند. لذا بهترین روش آن است که جایگاه و وزن هر یک از اصول حاکم بر سیره مشخص شوند و هر کدام در جای خود قرار گرفته و به همان شکل بیان شوند. در این روش که می توان آن را سبک اصول نظام یافته نامید، نه اصول در عرض هم قرار می گیرند و نه بی ارتباط با هم هستند. بلکه فرع و اصل اصول و نظام میان آنها و نقش هر کدام در کلان موضوع سیره مشخص می شود. اکنون جای بسط این موضوع نیست، اما به عنوان نمونه بیان می کنیم که رضا، شکر، صبر، زهد، یاد مرگ، تسلیم، باور به تقدیر، نعمت شناسی، واقع گرایی انتظارات، تنظیم آرزوها، مدیریت مقایسه ها، استعانت از خدا، توکل، انتظار فرج و مانند آن، همه از اصول حاکم بر سیره اسوه های دینی است که نمونه ها و موردهای فراوانی برای آن وجود دارد. اما اگر رویکردی زندگی محور داشته باشیم و مسئله ما رضایت از زندگی باشد، اصل رضا در رأس قرار می گیرد و شکر و صبر دو شاخه آن خواهند بود، سپس اصول نعمت شناسی، واقع گرایی انتظارات، تنظیم آرزوها، مدیریت مقایسه ها، زیر مجموعه یا تحقق بخش اصل شکر خواهند بود و اصولی همانند زهد، یاد مرگ، تسلیم، باور به تقدیر، استعانت از خدا، توکل، انتظار فرج و مانند آن، زیر مجموعه یا تحقق بخش اصل صبر خواهند بود. این شکل از ارائه، جایگاه هر اصل و وزن و کارکرد آن را برای مخاطب مشخص و روشن می سازد و زمینه را برای الگوگیری تسهیل می کند.

۶) نمونه: روش ارائه عفاف به عنوان الگو

از مباحث مهم در عصر حاضر، مسئله عفاف است. این که چگونه می توان اسوه های دینی را الگوی جامعه قرار داد، از دغدغه های اساسی و چالش برانگیز جامعه است. در روش شناسی برخورد با این پدیده مشاهده می شود به محض این که مسئله در هر دوره ای کلید خورده است، از یک سو در حوزه اقدامات عملی، برخورد انتظامی و فیزیکی صورت گرفته، و از سوی دیگر در حوزه مباحث فرهنگی بحث حجاب و روابط زن و مرد نامحرم و مانند آن پیش کشیده شده است. این هر دو در جای خود درست اند، اما پرسش این است که حرکت عاقلانه در این حوزه چیست و کدام مقدم است و از کجا باید شروع کرد؟ آیا صرف گفتن یا نوشتن سیره اسوه های دینی در این زمینه کافی است یا باید طرح دیگری درانداخت؟ اینجاست که می گوییم صرف حق بودن یک سخن برای الگو شدن آن کفایت نمی کند، شیوه طرح و ورود و خروج به مسئله اهمیت فراوان دارد. در ادامه به نکاتی در این زمینه اشاره خواهد شد تا مباحث پیش گفته به صورت عینی نمایان شوند.

۱-۶) رویکرد انتظامی یا فرهنگ سازی؟

پرسش نخست آن است که کار را از چه بعدی باید شروع کرد، فرهنگ سازی یا برخورد انتظامی؟ شکی نیست که در مقطعی از طرح، برخورد انتظامی نیز لازم است، اما این وقتی مؤثر خواهد بود که اصل موضوع برای عموم جا افتاده باشد. لذا رویکرد فرهنگ سازی بر انتظامی تقدم دارد.

نکته دوم این که در بحث فرهنگ سازی که در حقیقت همان رویکرد تبیین در نگاه کلان است، بحث را باید از کجا شروع کرد: عفاف یا حجاب؟ شاید تعجب کنید که مگر تفاوتی میان این دو وجود دارد؟ آری تفاوت وجود دارد. این نشان دهنده اهمیت همان نکته ای است که گفتیم باید ماهیت یک اصل با استفاده از متون غیر سیره ای روشن شود. از مشکلات عمده در این مسئله، خلط میان این دو مفهوم است. نخست باید از عفاف شروع کرد، نه حجاب. وانگهی در بحث از عفاف، نخست باید از چگونگی آن گفت یا چرایی آن؟ از دیگر مشکلات این مسئله، طرح چگونگی بدون تبیین چرایی آن است. نخست باید چرایی عفاف را بیان کرد و سپس به چگونگی آن پرداخت. از مسایل بسیار مهم و جدی در این موضوع، این است که نخست باید ضرورت عفاف در زندگی را تبیین نمود. نباید از عنصر تحکم استفاده کرد. این همان رویکرد زندگی محور در سیره است. تا مخاطب نداند که عفاف، نه یک نیاز بلکه یک ضرورت در موفقیت و کامیابی زندگی است، به چگونگی آن توجه نکرده و در برابر آن موضع خواهد گرفت. تا مخاطب نداند که مراد از الگوگیری از اسوه های دینی بازگشت به عقب و تغییر شرایط ظاهری زندگی نیست، به آن تن نخواهد داد. اما اگر این مسایل برای وی روشن شود، خود خواهد پرسید که برای تحقق عفاف چه باید کرد.

۲-۶) راهکار حفظ عفاف

پس از این که اصل عفاف به عنوان ضرورت زندگی بیان شد، نوبت به چگونگی آن می رسد. حفظ عفاف نیازمند اقدامات عملی و برخورداری از مهارت های خاص است. سیره اسوه های دینی در حجاب و روابط با نامحرم مربوط به این بحث می شود. اولاً اکنون کاملاً مشخص است که جای طرح این موضوع کجا است و طرح آن در جای دیگر تا چه اندازه اشتباه است. ثانیاً نکته مهمتر آن است که آیا راهکارهای عفت ورزی محدود به همین دو امر است؟ از اشتباهات مهم در بحث عفاف، محدود کردن راهکارها به این دو موضوع و نادیده گرفتن دیگر ابعاد مسئله است. اصول متعددی را می توان به عنوان راهکار برشمرد؛ مثلاً تقوا و صبر جنسی یا توان انتظار کشیدن، عبرت یا درس گیری از سونوشت دیگران، حزم یا عاقبت اندیشی، خوف یا توجه به مخاطرات بی عفتی، رجاء یا توجه به ثمرات عفت ورزی، سبک تربیت صحیح، روزه گرفتن، حیا یا توجه به ناظر بودن خدا، اعتماد به نفس یا توان نه گفتن، تقلیل زمینه های خطر جنسی، کاهش تماس غیر ضرور و مخاطره آمیز با نامحرم، کاهش تحریک در تماس با نامحرم و مانند آن. نکته مهمی که پس از این مطرح می شود این که نسبت میان این اصول چیست و چه نظامی میان آنها وجود دارد؟ هر چند این موضوع جای کار بسیاری دارد، اما به نظر می رسد تقوا و صبر جنسی راهبرد عفت ورزی هستند و بقیه راهکارها یا اصول فرعی، تحقق بخش آن راهبردند. البته دو اصل آخر یعنی کاهش تماس غیر ضرور و کاهش تحریک در هنگام تماس، خود زیر مجموعه اصل تقلیل زمینه های خطر می باشند. نکته قابل توجه این که اولاً مسئله حجاب و روابط با نامحرم در ابعاد مختلف آن، همه مربوط به آخرین اصل یعنی کاهش تحریک در تماس است. لذا تمرکز بر حجاب به جای عفاف، و تمرکز بر حجاب و نادیده گرفتن دیگر راهکارهای عفاف، اشتباه بزرگی است که نتیجه اش وضعیتی است که هم اکنون در آن قرار داریم. ثانیاً در عرض هم قرار دادن همه اصول و نادیده گرفتن نظام میان آنها نیز اشتباه دیگری است که نتیجه اش سردرگمی مخاطب خواهد بود. این همان چیزی است که از آن به عنوان اصول نظام یافته یاد کردیم. و بالاخره نکته آخر این که در ارائه همین اصول به صورت نظام یافته نیز باید رویکرد تبیینی داشت و دقیقاً نقش و تأثیر آن را توضیح داد.

نمونه های دیگری نیز در این باره می توان نام برد؛ مانند شادکامی و موفقیت و موضوعاتی از این دست که مجال طرح آنها وجود ندارد.

۷) نتیجه گیری

اسوه از مسایل مهمی است که در تنظیم زندگی و ساخت شخصی انسان نقش بسزایی دارد. البته شرط اسوه شدن این است که از نظر ساختاری دارای سبک و از نظر ارزشی دارای شایستگی خاص باشد. مهمترین مسئله در بحث اسوه های دینی، کارایی آنان در عصر حاضر است. هر چند ممکن است به نظر رسد که به جهت تغییرات زندگی و مقتضیات زمان، لازم است اسوه هم عصر باشد، اما می توان اسوه های تاریخی و غیر عصری را نیز الگو قرار داد و در عین حال مقتضیات زمان را نیز رعایت نمود. این کار مستلزم عصری سازی است. عصری نبودن سیره اسوه های دینی نه به جهت ماهیت آن، بلکه به جهت نقص در پژوهش و گزارش سیره است. اگر در مرحله نخست، سیره پژوهی با رویکرد تنظیم زندگی سامان یابد و در مرحله دوم، گزارشگریِ سیره با رویکرد تبیینی، کاربردی و نظام مند (نه توصیه ای، انتزاعی و پراکنده) صورت پذیرد، ارتباط سیره با زمان معاصر برقرار می شود و می تواند الگوی بشر امروز نیز باشد.

نویسنده: عباس - پسندیده

منبع: فصل نامه - کتاب زنان - ۱۳۸۷ - شماره ۴۲

منابع

× قرآن کریم

× نهج البلاغه

× ابن شعبه حرانی، ابو محمد حسن بن علی بن الحسین (۱۴۰۴ق)، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.

× ابن فارس (۱۳۸۹ق)، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چ۲، مصر: شرکة مکتبة و مطبعة الحلبی.

× ابن مالک اندلسی (۱۳۴۸ق)، الفیّة فی النحو و الصرف، القاهرة: دار الکتب المصریه.

× ابن منظور (۱۴۰۸ق)، لسان العرب، تحقیق علی شیری، چ۱، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

× راغب اصفهانی (بی تا)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سیّد گیلانی، بیروت: دار المعرفه.

× زبیدی، محمد مرتضی (۱۴۰۸ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دار مکتبة الحیاه.

× زمخشری، جارالله محمود بن عمر (بی تا)، أساس البلاغه، تحقیق عبدالرحیم محمود، بیروت: دار المعرفه.

× شرتونی، سعید الخوری (۱۴۰۳ق)، اقرب الموارد، قم: مکتبة المرعشی النجفی.

× صدوق، محمّد بن علی بن حسین بن بابویه (بی تا)، کمال الدین وتمام النعمة، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.

× طباطبایی، محمد‌حسین (۱۳۹۳ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بی جا: دار الکتاب الاسلامی.

× طریحی، فخرالدین بن محمد (۱۳۶۵ق)، مجمع البحرین، طهران: المکتبة المرتضویه.

× کلینی، محمّد بن یعقوب بن اسحاق (۱۳۸۹ق)، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چ۲، تهران: دارالکتب الاسلامیة.

× محمدی ری شهری، محمد (۱۳۸۴)، دانشنامه میزان الحکمة (ترجمه حمیدرضا شیخی)، چ ۱، قم: دارالحدیث.

× مسلم بن الحجاج القشیری النیشابوری (۱۴۱۲ق)، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، چ۱، بیروت: دارالفکر.

× مطهری، مرتضی (۱۳۸۵)، سیرة نبوی، چ۴۱، تهران: صدرا.

× یسوعی، لویس معلوف (۱۹۷۳م)، المنجد، چ۲۱، بیروت: دار المشرق.

پی نوشت:

[۱]- «أولـئک الذین هدی الله فبهداهم اقتده قل لا أسـئلکم علیه أجرا إن هو إلا ذکری للعــلمین»(انعام،۹۰).

[۲] - «قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم والذین معه …» (ممتحنه، ۴)؛ «لقد کان لکم فیهم أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و من یتول فإن الله هو الغنی الحمید» (ممتحنه، ۶).

[۳] - «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لّمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا»(احزاب، ۲۱).

[۴] - «قل هل من شرکائکم من یهدی إلی الحق قل الله یهدی للحق أفمن یهدی إلی الحق أحق أن یتبع أمن لا یهدی إلا أن یهدی فما لکم کیف تحکمون» (یونس، ۳۵).

[۵]- «یـأیها الذین ءامنوا لا تتبعوا خطوات الشّیطن و من یتبع خطوات الشیطـن فإنه یأمر بالفحشاء و المنکر ولولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من أحد أبدا و لـکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم» (نور، ۲۱).

[۶]- «قال قد أجیبت دعوتکما فاستقیما و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون» (یونس، ۸۹).

[۷]- «قل یـأهل الکتـب لا تغلوا فی دینکم غیر الحق ولا تتّبعوا أهواء قوم قد ضلوا من قبل وأضلوا کثیرا وضلوا عن سواء السبیل» (مائده، ۷۷).

[۸]- «و قالوا ربنا إنـا أطعنا سادتنا و کبراءنا فأضلونا السبیلا* ربنا ءاتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا». (احزاب، ۶۷ و ۶۸)؛ «و تلک عاد جحدوا بـئایـت ربهم و عصوا رسله و اتبعوا أمر کل جبار عنید» (هود،۵۹).

[۹]- «و واعدنا موسی ثلـثین لیلة وأتممنـها بعشر فتم میقـت ربّه أربعین لیلة و قال موسی لأَخیه هرون اخلفنی فی قومی وأصلح ولا تتّبع سبیل المفسدین» (اعراف، ۱۴۲).

[۱۰]- خداوند متعال سبـک زندگی حضرت ابراهـیم و پیروان او در همه ابعاد را الگوی دیگران معرفی می کند: «لقد کان لکم اُسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه... لقد کان لکم فیهم اُسوة حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الآخر» (ممتحنة، ۴ و ۶). سبک زندگی حضرت محمد(ص) نیز به عنوان اسوه و الگو معرفی شده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنة لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکر الله کثیراً» (احزاب، ۲۱).

امام علی(ع) خود اعلام می دارد که از رسول خدا(ص) الگو گرفته است: «ولقد کنت أتبعه اتباع الفصیل أثر أمه، یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما ویأمرنی بالاقتداء به» (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲).از این حدیث معلوم می گردد که حتی افرادی مانند امام علی(ع) نیز با استفاده از الگوگیری به مراتب بالای اخلاق دست یافته اند.

همچنین امام علی(ع) دیگران را نیز به پیروی از روش پیامبر اکرم(ص) فرامی خواند: «ولقد کان فی رسول الله(ص) کاف لک فی الاُسوة ودلیل لک علی ذم الدنیا وعیبها... فتأس بنبیک الأطیب الاطهر (ص) فإن فیه اُسوة لمن تأسی وعزاء لمن تعزی. وأحب العباد إلی الله المتأسی بنبیه والمقتص لأثره...» (نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰).

رسول خدا در بیان یک قاعده کلی درباره امت های پیشین می فرماید: «ما من نبیٍ بعثه الله فی امة قبلی الا کان له من امته حواریون وأصحاب یأخذون بسنته ویقتدون بأمره ثم انها تخلف من بعدهم خُلوف یقولون ما لا یفعلون ویفعلون ما لا یؤمرون» (مسلم، ۱۴۱۲ق: ج۱، ص۵۰).

[۱۱]- ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صلحین‏ِ فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً و قیل ادخلا النّار مع الداخلین * و ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرأت فرعون إذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظّالمین؛ خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی [در امر دین و دین‏داری‏] به آن دو [بنده شایسته ما] خیانت ورزیدند، و آن دو [پیامبر] چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و [هنگام مرگ‏] به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید. * و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه‏ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده (التحریم، ۱۰ و ۱۱).

[۱۲] - و مریم‏َ ابنت عمران التی أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتین؛ و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است‏] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب‏های او را تصدیق کرد و از اطاعت‏کنندگان [فرمان‏های خدا] بود (التحریم، ۱۲).



همچنین مشاهده کنید